بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
دوشنبه 96/11/09
حضرت در واپسین لحظات، علی و «فاطمه» و حسن و حسین را فراخواند و به همه ی کسانی که در خانه اش بودند دستور داد از آنجا بیرون روند و بر بانو ام سلمه فرمود بر درب خانه بایست تا کسی وارد نشود. ….آنگاه پیامبر سرش را بسوی آنان بلند کرد و در حالی که دست فاطمه(س) بر دست آن حضرت بود، دست علی(ع) را نیز گرفت و دست فاطمه(س) را بدست علی(ع) سپرد و فرمود:
ای اباالحسن! این امانت خدا و امانت پیامبرش، محمد(ص) است که به تو می سپارم. امانت خدا و پیامبر را خوب حفظ کن. و من می دانم که تو آن را رعایت خواهی نمود. و افزود: علی جان! به خدای سوگند این سالار بانوان بهشت است. به خدای سوگند این مریم پرشکوه من است… آگاه باشید به خدای سوگند من به این منزلت رفیع نرسیده ام مگر اینکه برای فاطمه و شما همه ی مواهب را خواسته ام و خدا همه ی خواسته هایم را ارزانی داشته است. علی جان! آنچه را فاطمه خواست، انجام ده چرا که من او را به کارهایی فرمان داده ام که فرشته ی وحی به من فرمان آورده است، و بدان که من از هر کس دخت فرزانه ام، خشنود باشد، خشنود خواهم شد، و پروردگار من و فرشتگان نیز خشنود خواهند بود. علی جان! وای بر کسی که به فاطمه ستم روا دارد. وای بر کسی که حق وی را غصب کند! وای بر کسی که حرمت و شکوه او را هتک نماید..
منبع:
، بحارالانوارج 22، ص 479
دوشنبه 96/11/09
حضرت زهرا (س) الگوى يك بانوى اسلامى است. حضرت فاطمه زهرا (س) حتی خود را بر نامحرم نابینا می پوشاند. على (ع) می فرماید: نزد پيامبر بوديم و او در منبر بود ٬پرسيد: به من خبر دهيد و بگوئيد چه چيز براى زن از همه چيز بهتر است؟ هر كس سخنى گفت و به نتيجه اى منجر نشد. مردم درمانده و متفرق شدند. من به نزد فاطمه آمدم و سؤال پيامبر را تكرار كردم. فاطمه فرمود: بهترين چيز براى زن اين است كه او مردى را نبينند و مردى هم او را نبيند.
منبع:
فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ج ۱
شنبه 96/10/30
الف ) زينب كبرى : اين لقب براى مشخص شدن و تمييز دادن او از ساير خواهرانش (كه از ديگر زنان اميرمؤ منان به دنيا آمده بودند) بود.
ب )الصديقة الصغرى : چون«صديقة » لقب مبارك مادرش ، زهراى مرضيه (س) است ، و از سويى شباهت هاى بى شمارى ميان مادر و دختر وجود داشت ، لذا حضرت زينب را « صديقه صغرى» ملقب كردند.
ج ) عقيله / عقيله بنى هاشم / عقيله الطالبين :
«عقيله » به معناى بانويى است كه در قومش از كرامت و ارجمندى ويژه اى بر خوردار باشد و در خانه اش عزت و محبت فوق العاده اى داشته باشد.
د) ديگر لقب ها:
از ديگر لقب هاى حضرت زينب ، موثقه عارفه ، عالمه غيرمعلمه ، عابده آل على ، فاضله و كامله است .
منبع:
ره توشه راهيان نور، ص 258.
دوشنبه 96/10/25
انتظار يعنى ترقب، يعنى مترصد يك حقيقتى كه قطعى است، بودن؛ اين معناى انتظار است. انتظار يعنى اين آينده حتمى و قطعى است؛ بخصوص انتظارِ يك موجود حىّ و حاضر؛ اين خيلى مسئلهى مهمى است.
اينجور نيست كه بگويند كسى متولد خواهد شد، كسى به وجود خواهد آمد؛ نه، كسى است كه هست، وجود دارد، حضور دارد، در بين مردم است. در روايت دارد كه مردم او را مىبينند، همچنانى كه او مردم را مىبيند، منتها نميشناسند. در بعضى از روايات تشبيه شده است به حضرت يوسف كه برادران او را ميديدند، بين آنها بود، در كنار آنها بود، روى فرش آنها راه ميرفت، ولى نميشناختند. يك چنين حقيقت بارز، واضح و برانگيزانندهاى؛ اين كمك ميكند به معناى انتظار. اين انتظار را بشريت نياز دارد، امت اسلامى به طريق اولى نياز دارد. اين انتظار، تكليف بر دوش انسان ميگذارد. وقتى انسان يقين دارد كه يك چنين آيندهاى هست؛ همچنانى كه در آيات قرآن هست: «و لقد كتبنا فى الزّبور من بعد الذّكر انّ الارض يرثها عبادى الصّالحون. انّ فى هذا لبلاغا لقوم عابدين»مردمانى كه اهل عبوديت خدا هستند، ميفهمند - بايد خود را آماده كنند، بايد منتظر و مترصد باشند. انتظار لازمهاش آمادهسازى خود هست. بدانيم كه يك حادثهى بزرگ واقع خواهد شد و هميشه منتظر باشيد. هيچ وقت نميشود گفت كه حالا سالها يا مدتها مانده است كه اين اتفاق بيفتد، هيچ وقت هم نميشود گفت كه اين حادثه نزديك است و در همين نزديكى اتفاق خواهد افتاد. هميشه بايد مترصد بود، هميشه بايد منتظر بود. انتظار ايجاب ميكند كه انسان خود را به آن شكلى، به آن صورتى، به آن هيئت و خُلقى نزديك كند كه در دوران مورد انتظار، آن خُلق و آن شكل و آن هيئت متوقع است. اين لازمهى انتظار است .وقتى بناست در آن دوران منتظَر عدل باشد، حق باشد، توحيد باشد، اخلاص باشد، عبوديت خدا باشد - يك چنين دورانى قرار است باشد - ما كه منتظر هستيم، بايد خودمان را به اين امور نزديك كنيم، خودمان را با عدل آشنا كنيم، آمادهى عدل كنيم، آمادهى پذيرش حق كنيم. انتظار يك چنين حالتى را به وجود مىآورد.
1. انبيا: 105 و106
دوشنبه 96/10/25
در دعای ندبه وقتی جریان دعا به حضرت صاحب الزمان (ارواحنافداه) میرسد، چنین عبارتی آمده است: «یَاابْنَ مَنْ دَنَی فَتَدَلیَّ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی دُنّوا وَاْقتِرابا مِنَ اْلعَلِیِّ اْلاَعْلَی»، یعنی میخواهیم از جدايی امام عصر (سلام الله علیه) ناله کنیم و آرزوی وصال داشته باشیم، این آخرین سخن انسان است، گویا کامل ترین مقامی است که در مورد بنده وجود دارد.
در قرآن شریف نیز در باره معراج پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) آمده است: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلََّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى» سپس نزدیک و نزدیکتر شد تا جايی که به اندازهي دو کمان یا نزدیکتر شد. این درخواست، مرتبهي بسیار بلندی است و به همه کس داده نمیشود، حتی انبیای اولواالعزم اما میتوان به آن نزدیک شد.
حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید: خداوندا این نورانیت و بصیرت قلوب که اولیاء از تو خواستند و خواهش نمودند که به نورانیت آن، واصل به تو شوند، چه بصیرتی است؟ بار الها، این حجب نور که در لسان ائمهي معصومین (علیهم السلام) ما متداول است، چیست؟ این معدن عظمت و جلال و عزّ قدس و کمال چه چیزی است که غایت مقصد آن بزرگواران است، و ما تا آخر از فهم علمی آن هم محرومیم، تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا، ما که بندگان سیه روی سیه روزگاریم، جز خور و خواب و بغض و شهوت از چیز دیگر اطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظر لطفي به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستی هوشیار فرما.
ما هنوز به این نور نرسیده ایم، امّا ائمهي معصومین (علیهم السلام) بدان رسیده اند، با این حال، همین نور را نيز حجاب میدانند. در ادامه حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف) میفرماید: «در هر صورت برای اهلش همین یک حدیث کفایت میکند تمام عمر خود را صرف کنند برای تحصیل محبت الهی و اقبال وجه الله». اگر انسان ارتباط خود را با خدا قوی کند، خواهد دید که محجوب و محروم نمیشود. برخی از نکات، بسیار عجیب است.
از یکی از بزرگان اهل معنی پرسیدم: علت این که عصرهای جمعه دل انسان میگیرد و غمگین میشود چیست؟ فرمود:«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنافداه) به سبب عرضهي اعمال انسان ها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر میشوند. او قلب و مدار وجود است.»
منبع:
شرح چهل حدیث،432
دوشنبه 96/10/25
«انتظارمحوري» بدين معناست که ما بايد به دست خود و با تلاش و تکاپوي خويش شرايط ظهور مهدي موعود را فراهم آوريم. و با برداشتن موانع و حجابهاي پيش روي، خود، خانواده و جامعه خويش را به آن حضور و ظهور هميشگي نزديک و نزديکتر گردانيم.
خداوند متعال می فرماید: اي کساني که ايمان آورده ايد، (در انجام واجبات، ترک محرمات و تحمل مشکلات) استقامت کنيد و (در برابر دشمنان) پايدار باشيد و يکديگر را به صبر و شکيبايي توصيه کنيد و خود را (براي ارتباط با امام زمان منتظَر و ياري او) آماده و مجهز سازيد!…)
حضرت امام باقر (علیه السلام) فرموده اند: بر انجام واجبات بردبار باشيد! در برابر دشمن شکيبايي از خود نشان دهيد! و خود را براي ارتباط با امام منتظَر خود و ياري او آماده و مجهز سازيد!
از امام جعفر صادق (علیه السلام) نیز نقل کرده اند که حضرت فرمودند: کسي که دوست ميدارد از اصحاب قائم (ارواحنافداه) باشد، منتظرانه زندگي کند و بر اساس ورع و محاسن اخلاق عمل نمايد، در حالي که در مسير انتظار ظهور گام بر مي دارد… پس با تمام جديت بکوشيد و منتظر بمانيد، اي گروهي که مورد رحمت ويژة خداوند قرار گرفتهايد!
شرط قرار گرفتن در شمار اصحاب و ياران ويژه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، از ديدگاه امام صادق(علیه السلام)، سه چيز است: انتظار محوري
منبع:
(يا أيُّهَا الَّذينَ ءآمَنُوا اصبِرُوا وَ صابِرُوا و رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ)آلعمران (3)، 200.
چهارشنبه 96/10/20
آیت الله بهجت : کسی که عرضه اداره خانواده را ندارد حالا علیه این سید بزرگوار که جهان اسلام را اداره میکنند حرف میزند
پایگاه صالحات آیت الله احدی :
مقام معظم رهبری - عزیز ما - معمولاً می آمدند خدمت جناب آقای بهجت ، دو تایی با هم خیلی نشست داشتند .
یک مرتبه در حال بازگشت از فرودگاه بودم ، یک پیرمرد بزرگوار محاسن سفید معمم روحانی را دیدم کنار جاده ایستاده ، ایشان را سوار اتومبیل کردیم . بعد دیدم انسان بسیار با فضلی است ، این پیرمرد بزرگوار نقل می کرد :
خدمت آیت الله بهجت بودم ، آقایی از علمای تبریز آمد و علیه آقای خامنه ای صحبت هایی کرد و یک سری گزارشاتی داد .
- فکر کرد چون آقای بهجت عارف است و ساکت و سیاسی حرف نمی زند ، پس نسبت به آقای خامنه ای بدبین است -
یک مرتبه آقای بهجت که مشغول ذکر بود از جا بلند شد و گفت :
خودش عُرضه اداره کردن خانواده را ندارد ، حالا علیه این سید بزرگوار که جهان اسلام را دارند اداره می کنند حرف میزند .
بعد از جا بلند شدند و در را بست و رفت به اطاق دیگر .
بنده غافلگیر شدم .
خوب ببینید عارف اینچنین حرف میزنه ، عالم اینجوری حرف میزنه ، بلده .
و لذا تنها جایی که آقای خامنه ای به خودش تسلیت گفت در مرگ آقای بهجت بود .
گفتنی است که آیت الله بهجت درباره امام هم کلام معروفی دارند که:
“اسراری از آقای خمـــینی میدانم که تاکنون نگفته ام و نخواهم گفت.”
منبع:
سخنان ایت الله بهجت درباره رهبر کبیر انقلاب
چهارشنبه 96/10/20
آیت الله العظمی بهجت: همان یکبار که گفتند حضرت علی علیه السلام جوان است و ایشان را از خلافت منع کردند برای هفت پشتمان کافیست
وقتی ایشان (مقام معظم رهبری) برای رهبری انتخاب شدند عده ای به آیت الله بهجت گفتند: آقای خامنه ای جوان است برای برای رهبر شدن!
آیت الله بهجت در جواب آن عده فرمودند: همان یکبار که گفتند حضرت علی علیه السلام جوان است و ایشان را از خلافت منع کردند برای هفت پشتمان کافیست…
دید سیاسی آیت الله بهجت بر خیلی از شاگردان ایشان پوشیده نیست و ایشان همواره بر حضور شاگردان ممتاز خود همچون آیت الله مصباح و دیگران بر حضور در عرصه سیاست تاکید داشتند.
آیت الله مصباح یزدی در این زمینه می فرمایند: «بنده بايد عرض كنم كه بزرگترين مشوّق خود بنده در پرداختن به مسائل سياسي و اجتماعي، خود ايشان بودهاند و به صورتهاي مختلف به دوستان و كساني كه در درس شركت ميكردند، سفارش ميكردند كه به اينگونه مسائل اهميت بدهند و اشاره ميكردند كه اگر كساني كه تقيّد به مسائل علمي و معنوي دارند، به اين كارها نپردازند، روزگاري بيايد كه جوّ سياست اجتماع به دست نااهلان بيفتد و جامعه اسلامي را از مسير خودش منحرف كند. حتي گاهي پيغامهاي خاصي براي حضرت امام (قدس) در ارتباط با همين مسائل سياسي ميدادند كه در يك موردش بنده با يكي از دوستان، واسطه در رساندن اين پيام خاص به حضرت امام بوديم».
آیت الله العظمی بهجت:اگر مردم میدانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمینشست
منبع:
سخنان ایت الله بهجت
دوشنبه 96/10/04
یکی از مهمترین عوامل معنوی که موجب میشود تا انسان نسبت به نماز صبح اهمیت ندهد، عدم معرفت و شناخت نسبت به خداوند متعال و الطاف وی است، فرض کنید اگر با یکی از مسئوالان که حل مشکلتان در دست اوست قراری گذاشتهاید و یقین دارید که وی در همان ساعت مقرر منتظر شما است. آیا واقعا شب به راحتی میخوابید و دیر بر سر قرار حاضر شده و یا با کسلی با وی مواجه میشوید؟
اگر انسان واقعاً نسبت به الطاف الهی کمترین معرفتی داشته باشد و بداند که کسی که در نماز با او صحبت میکند، همانی است که او را از نیستی به دنیا آورده و تمامی نعمت های خود را نیز بر او ارزانی داشته تا به نهایت کمال و درجات بالای بهشتی دست پیدا کند و او همانی است که اختیار کمی و زیادی روزیاش را دارد ؛ همانی است که مرگ و زندگیاش در ید قدرت اوست، با این حال آیا نسبت به نماز با بیحالی برخورد خواهد کرد و یا آنکه سر از پا نشناخته و با تمام وجود به اقامه نماز عاشقانه خواهد پرداخت
منبع:
اسرار و آداب نماز 219.
یکشنبه 96/09/26
دومین دادگاه الهی برای محاسبهی اعمال انسان، دادگاه برزخ است. بعد از مرگ و در عالم برزخ، خداوند دادگاهی تشکیل داده و با ارسال دو ملک خود، سوالاتی را از بندگان خود خواهد پرسید. اکثر سوالات در این دادگاه سوالات اعتقادی است و از افراد در مورد خدائی که پرستیدهاند، پیامبری که گوش جان به کلام او سپردهاند، کتابی را که به عنوان کتاب هدایت پذیرفتهاند و امامی که او را پیشوای خود قرار دادهاند سوال خواهد شد.
اگر چه در ظاهر، این سوالات بسیار آسان به نظر میرسد و میتوان در چند دقیقه جواب تمام آنها را از حفظ نمود ولی باید به این نکته توجه داشت که در آن دادگاه، تنها حقائق را میتوان بر زبان جاری کرد. اگر فردی در دنیا تنها در برابر خداوند سر تعظیم فرود آورده باشد در آنجا نیز میتواند بگوید «الله ربّی»؛ اما اگر به جای خدا، در برابر پول و ثروت سر تعظیم فرود آورده باشد به جای اینکه خداوند را ربّ و پروردگار خود معرفی کند، پول و ثروت را پروردگار خود میداند و اگر فردی در دنیا به جای پیروی از پیامبر الهی، از نفس و شهوت خود پیروی نموده باشد در آنجا نیز شهوت را به عنوان پیامبر خود معرفی میکند؛ لذا برای دادن پاسخ صحیح به پرسشهای برزخی، باید تمام اعتقادات با همهی وجود انسان و با جسم و جان او در آمیخته باشد تا در آن هول عظیم نیز بتواند آنچه در قلب دارد بر زبان آورد.
بعد از فراق از دادگاه برزخ، تکلیف شخص مشخص شده و یا به بهشت برزخی منتقل میشود و یا در دوزخ برزخی جای میگیرد و به فرمودهی پیامبر عظیم الشان صلیاللهعلیهواله: «الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَان.» «قبر (برزخ)، باغی از باغهای بهشت و یا حفرهای از حفرههای دوزخ است.
دومین دادگاه الهی برای محاسبهی اعمال انسان، دادگاه برزخ است. بعد از مرگ و در عالم برزخ، خداوند دادگاهی تشکیل داده و با ارسال دو ملک خود، سوالاتی را از بندگان خود خواهد پرسید. اکثر سوالات در این دادگاه سوالات اعتقادی است و از افراد در مورد خدائی که پرستیدهاند، پیامبری که گوش جان به کلام او سپردهاند، کتابی را که به عنوان کتاب هدایت پذیرفتهاند و امامی که او را پیشوای خود قرار دادهاند سوال خواهد شد.
اگر چه در ظاهر، این سوالات بسیار آسان به نظر میرسد و میتوان در چند دقیقه جواب تمام آنها را از حفظ نمود ولی باید به این نکته توجه داشت که در آن دادگاه، تنها حقائق را میتوان بر زبان جاری کرد. اگر فردی در دنیا تنها در برابر خداوند سر تعظیم فرود آورده باشد در آنجا نیز میتواند بگوید «الله ربّی»؛ اما اگر به جای خدا، در برابر پول و ثروت سر تعظیم فرود آورده باشد به جای اینکه خداوند را ربّ و پروردگار خود معرفی کند، پول و ثروت را پروردگار خود میداند و اگر فردی در دنیا به جای پیروی از پیامبر الهی، از نفس و شهوت خود پیروی نموده باشد در آنجا نیز شهوت را به عنوان پیامبر خود معرفی میکند؛ لذا برای دادن پاسخ صحیح به پرسشهای برزخی، باید تمام اعتقادات با همهی وجود انسان و با جسم و جان او در آمیخته باشد تا در آن هول عظیم نیز بتواند آنچه در قلب دارد بر زبان آورد.
بعد از فراق از دادگاه برزخ، تکلیف شخص مشخص شده و یا به بهشت برزخی منتقل میشود و یا در دوزخ برزخی جای میگیرد و به فرمودهی پیامبر عظیم الشان صلیاللهعلیهواله: «الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَان.» «قبر (برزخ)، باغی از باغهای بهشت و یا حفرهای از حفرههای دوزخ است.»
منبع:
. بحار الأنوار، ج 70، ص 346.
یکشنبه 96/09/26
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد انسان، متفکر بودن اوست. بر خلاف حیوانات که تمام همّ و غم آنها خور و خواب و خشم و شهوت است، انسان موجودی است که میتواند دایرهی تفکرات خود را از عالم ماده فراتر برده و به اموری بیندیشد که بر اساس مبانی مادی به هیچ عنوان قابل درک نیست. انسان میتواند با تفکر و تعقل و به واسطهی در آمیختن معلومات خود با یکدیگر، بسیاری از مجهولات حتی مجهولات غیر مادی را نیز برای خود تبدیل به معلومات نماید. شاید بتوان ادعا نمود که بر اساس گسترهی وسیع تفکرات انسانی، مهمترین سوالاتی که به صورت آگاهانه و یا حتی ناخود آگاه در ذهن هر انسانی به وجود میآید این است که از کجا آمده؟ برای چه آمده؟ و به کجا خواهد رفت؟ آیا زندگی او نیز شبیه حیوانات بوده و کمال او در خوب خوردن و خوب خوابیدن و خوب شهوترانی کردن است یا هدف او مطلبی فراتر از آن است؟
اگر فردی زندگی خود را محدود به همین حیات مادی دنیائی بداند روشی را برای زندگی برمیگزید و اگر قائل شود که بعد از این جهان نیز حساب و کتابی در میان است و هر کس نتیجه اعمال خود را به عدالت مشاهده خواهد کرد روش دیگری را برای زندگی برمیگزیند.
بر اساس مبانی اعتقادی الهی، انسان موجودی دو بُعدی است که دارای روحی الهی بوده و باید با انجام اعمالی صالح، خود را برای پذیرش رحمت الهی در جهانی دیگر آماده کند.
جان و روح تمام انسانها (چو مومن و چه کافر) منسوب به خداوند و از نزد اوست و به سوی او نیز بازگشت خواهد داشت، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» «ما از آنِ خدائیم و به سوی او بازمیگردیم»
اما چه کنیم که در قیامت به رحمت خداوندی نائل شویم نه به غضب و سخط او؟
خداوند در دنیا امکانات و قوا و استعدادهائی در اختیار انسان قرار داده است که با به کارگیری صحیح آن میتواند مراتب کمال را طی کند و بر اساس همان قوا و استعدادها، در قیامت نیز از او مطالبه خواهد شد که با نعم الهی چگونه رفتار نمودی؛ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم.» «سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهایی که داشتهاید بازپرسی خواهید شد!»
دنیا سرای عمل است. هر کس میتواند قوای خود را به کار گرفته و تا اوج قلهی بندگی حضرت حق بالا رود و یا میتواند از همان قوای الهی سوء استفاده کرده و در اسفل سافلین و در درهی عمیق بندگی شیطان سقوط نماید.
آنچه مسلم است این است که باید در قیامت در محضر دادگاه خداوندی حاضر شده و حساب اعمال خود را یک به یک رسیدگی نماید.
ما در این مقال درصددیم از بین مواقف مختلف و متعدد قیامت تنها یکی از آن مراحل یعنی مرحلهی «حساب اعمال» را به صورت مختصر بررسی نمائیم و ویژگیهای «یوم الحساب» را بر اساس آیات و روایات بیان نمائیم و از این نکته نیز غافل نیستیم که تمام گناهانی که بندگان مرتکب میشوند بر اساس فراموشی همین مرحلهی قیامت است که خداوند فرمود: «إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ به ما نَسُوا یَوْمَ الْحِساب.» «کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند!»
منبع:
بحار الانوار؛ ج 70، ص 373.
چهارشنبه 96/09/22
روزی جوانی در راه خانه، از حضرت آیة الله بهجت رحمة الله پرسید: نظر شما درباره ی دکتر… [نویسنده ای که اشکالات بنیادین فراوانی در کتابهایش هست] چیست؟
فرمودند: او [دیگر] کیست؟!
و پس از چند لحظه شاید به این خاطر که دانستند جوان مقصود ایشان را متوجه نشده باشد دوباره رو کرد به وی و افزودند: قرآن بخوان [که اینکار] خوب است.
منبع:
پندهایی از ایت الله بهجت
چهارشنبه 96/09/22
آثار و نقش استغفار در زندگی
برای چنین استغفار کاملی می توان آثار و دستاوردهای مختلفی برشمرد که در سه دسته تقسیم می شوند:
1- آمرزش و عفو گناهان یا دفع آثار گناه: مهم ترین دستاورد استغفار این است که خداوند از خطا و تقصیر بنده می گذرد و او را در مقام غفران خویش قرار می دهد.
قرآن کریم در این باره می گوید: کسی که کار بدی انجام دهد یا به خود ستم کند، سپس از خداوند استغفار نماید خداوند آمرزنده و مهربان است (نساء آیه 110) البته آیاتی دیگر چون آیه 46 سوره نساء و آیه 61 سوره قصص و 391 تا 591 سوره آل عمران و نیز آیه 85 سوره بقره و آیه 32 سوره اعراف و 78 و 88 سوره انبیاء نیز بر این نقش سازنده استغفار در زندگی دنیوی و اخروی بشر اشاره می کند.
بنابراین بندگان گناهکار خداوند باید برای آمرزش گناهان خویش به درگاه او روی آورند و بدانند که خداوند، گناهان آنان را هر چند زیاد و عظیم باشد خواهد بخشید؛ زیرا خود در آیات فراوان دیگر این وعده را به مومنان داده است که از جمله می توان به خطاب خداوند در سوره «زمر» به پیامبر (صلی الله و علیه وآله) اشاره کرد که می گوید: بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید از رحمت خدا مأیوس نشوید که خداوند همه گناهان را می آمرزد.
در روایتی نیز پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) فرمود: برای هر دردی دارویی است و داروی گناهان، استغفار است.
منبع:
(مستدرکالوسائل،ج 5،ص 318)
یکشنبه 96/09/12
آنچه از اشارات موجود در آيات و تعبيرات مختلفى كه در احاديث وارد شده برمى آيد كسانى كه از طرف خدا مأموريت داشتند داراى مقامات مختلفى بوده ا ند:
1 ـ مقام نبوت ـ يعنى دريافت وحى از خداوند، بنابراين «نبى» كسى است كه وحى بر او نازل مى شود و آنچه را به وسيله وحى دريافت مى دارد، چنانكه مردم از او بخواهند در اختيار آنها مى گذارد. 2 ـ مقام رسالت ـ يعنى مقام ابلاغ وحى و تبليغ و نشر احكام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و آگاهى بخشيدن، بنابراين رسول كسى است كه موظف است در حوزه مأموريت خود به تلاش و كوشش برخيزد و از هر وسيله اى براى دعوت مردم به سوى خدا و ابلاغ فرمان او استفاده كند، و براى يك انقلاب فرهنگى و فكرى و عقيدتى تلاش نمايد. 3 ـ مقام امامت ـ يعنى رهبرى و پيشوائى خلق، در واقع امام كسى است كه با تشكيل يك حكومت الهى و بدست آوردن قدرتهاى لازم، سعى مى كند احكام خدا را عملاً اجرا و پياده نمايد و اگر هم نتواند رسماً تشكيل حكومت دهد، تا آنجا كه در توان دارد در اجراى احكام مى كوشد. به عبارت ديگر وظيفه امام اجراى دستورات الهى است در حالى كه وظيفه رسول ابلاغ اين دستورات مى باشد، و باز به تعبير ديگر، رسول «ارائه طريق» مى كند ولى امام «ايصال به مطلوب» مى نمايد. ناگفته پيدا است كه بسيارى از پيامبران مانند پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) هر سه مقام را داشتند هم دريافت وحى مى كردند، هم تبليغ فرمانهاى الهى، و هم در تشكيل حكومت و اجراى احكام تلاش مى كردند و هم از طريق باطنى به تربيت نفوس مى پرداختند. كوتاه سخن اينكه: امامت همان مقام رهبرى همه جانبه مادى و معنوى، جسمى و روحانى و ظاهرى و باطنى است، امام، رئيس حكومت و پيشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است. امام با نيروى مرموز معنوى خود افراد شايسته را در مسير تكامل باطنى رهبرى مى كند. و با قدرت علمى خود افراد نادان را تعليم مى دهد.و با نيروى حكومت خويش يا قدرتهاى اجرائى ديگر، اصول عدالت را اجرا مى نمايد.(1)(2) پي نوشت 1.تفسير نمونه : ج 1، ص 440 2.كتاب180پرسش وپاسخ، مكارم شيرازي، سوال44 برچسب نبوت امامت رسالت وحى تبليغ عدالت پيشواى اجتماع نظرات
یکشنبه 96/09/12
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
و همگی به رشته (دین) خدا چنگ زده و به راههای متفرّق نروید، و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید، و در پرتگاه آتش بودید، خدا شما را نجات داد. بدین گونه خدا آیاتش را برای (راهنمایی) شما بیان میکند، باشد که هدایت شوید.
نعمت ( بزرگ ) خدا را بر خود ، به یاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهای شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او ، برادر شدید .
در این که مقصود از ریسمان الهى چیست، مفسرّان اختلاف دارند. قرآن، کتاب و سنّت، دین الهى، اطاعت خداوند، توحید خالص، ولایت اهلبیت(ع) و جماعت، وجوهى است که در تفسیر آن گفته شده است. برخى نیز مفهوم حبل اللَّه را شامل همه این معانى دانستهاند.
منبع:
سوره آل عمران، آيه 103.
مجمع البیان، ج 2، ص 536 و 537 و 805
یکشنبه 96/09/12
آیه ۱۰۳ سوره آل عمران «آیه وحدت» میگویند:
(و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم علی شفا حفرة من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون)؛ «و همگی به ریسمان خدا ( قرآن و اسلام و هر گونه وسیله ارتباط دیگر) چنگ زنید و پراکنده نشوید، و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود بیاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او در میان دلهای شما الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او برادر شدید، و شما بر لب حفرهای از آتش بودید، خدا شما را از آنجا برگرفت (و نجات داد) این چنین خداوند آیات خود را برای شما آشکار میسازد شاید هدایت شوید».
منبع:
آل عمران/سوره۳، آیه۱۰۳.
یکشنبه 96/09/12
یک: بارها حضرت توسط دشمنان خشونت طلب سنگباران و مورد اهانت قرار گرفته بود، گاه مجبور می شد مکه را ترک نموده به کوههای اطراف پناهنده شود، خدیجه همسر مهربانش به دنبالش راه می افتاد تا او را پیدا می کرد، و در آن لحظه که زخمهای پای او را پانسمان می کرد این جمله را از او می شنید: «الّلهمّ اغفر لقومی فانّهم لایعلمون؛ خدایا قومم را (بخاطر اهانت و سنگباران من) ببخش زیرا آنها (از مقام ربوبیّت و رسالت) آگاهی ندارند.»
راستی این مرد را هیچ وجدان بیدار و خرد با انصاف خشونت طلب معرفی می کند؟ او که از رفتار ملایم خویش نسیم سحر را خجل می سازد، و هر دشمن سنگدل خویش را در مقابل مهربانی و رأفت خود نرم می سازد.
دو: مردی یهودی در مدینه مرکز قدرت و حکومت پیامبر اکرم(ص) روزی سر راه پیامبر اسلام را گرفت و مدعی شد که از پیامبر طلبکار است و اصرار کرد، باید در همین کوچه و محل، طلب او را بپردازد. پیغمبر اکرم فرمود: اولا شما از من طلبکار نیستی، و ثانیاً: اجازه بدهید که بروم منزل، چون پول همراه ندارم. یهودی گفت: یک قدم نمی گذارم بردارید، هر چه پیامبر بیشتر با او نرمش نشان دادند، او بیشتر خشونت نشان داد، تا آنجا که عبا و ردای پیامبر اکرم را گرفت و بدور گردن حضرت پیچید و کشید، به گونه ای که اثر قرمزی آن بر گردن مبارک حضرت مشهود بود، از آن طرف مسلمانان منتظر بودند که نماز جماعت اول وقت را با آن حضرت برگزار نمایند، هر چه منتظر ماندند دیدند حضرت نیامد، عده ای بیرون مسجد آمدند با تعجب دیدند مرد یهودی او را نگهداشته مسلمانان خواستند با اجبار و یا با ضرب و شتم حضرت را از دست او رها نمایند، پیامبر اکرم(ص) فرمود: نه شما به این مرد کاری نداشته باشید من بهتر می دانم با او چه گونه رفتار کنم حضرت آن قدر ملایمت و نرمی نشان داد که یهودی در همان جا گفت: «اشهد ان لا اله الّا اللّه و اشهد انّک رسول اللّه» شما با این همه قدرتی که (در مدینه) دارید، این همه تحمل و نرمی نشان می دهید، این تحمّل، تحمّل یک انسان عادی و معمولی نیست بلکه نشان از آن دارد که شما مبعوث شده از طرف خداوند هستید.»
منبع:
مرتضی مطهری، سیره نبوی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 138.
یکشنبه 96/09/12
یکی از افسران اسلام هنگام ورود به مکّه این شعار را سر داد.
الیوم یوم الملحمة الیوم مستحلّ الحرمه؛ امروز روز نبرد است، امروز جان و مال شما حلال شمرده می شود؟ پیامبر اکرم(ص) از این شعار فوق العاده ناراحت شد و برای تنبیه وی، دستور داد که پرچم از دست وی گرفته شود، و از مقام فرماندهی عزل گردد و پرچم را به فرزند او داد، و دستور داد این شعار را سر دهند الیوم یوم المرحمة؛ امروز روز رحمت (رأفت، گذشت، مهربانی) است. و آنگاه عفو عمومی را به شرح زیر آغاز کرد و گفت: شما مردم هموطنان بسیار مناسبی بودید، رسالت مرا تکذیب کردید و مرا از خانه ام بیرون ساختید، و در دورترین نقطه که من به آنجا پناهنده شده بودم با من به نبرد برخاستید ولی من با این جرائم همه شماها را بخشیده، و بند بندگی و بردگی را از پای شما باز می کنم و اعلام می نمایم که: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛ بروید دنبال زندگی خود، همه شما آزادید.»
راستی این عفو عمومی و گذشت و مهربانی در اوج قدرت که می توانست تمام دشمنان خویش را از دم شمشیر بگذراند و یا به بردگی کشد، جز از یک انسان رئوف، مهربان، و دلسوز و «رحمة للعالمین» صادر می شود؟ راستی اگر آن حضرت ذرّه ای اهل خشونت بود لااقل برای تشفّی قلبش و انتقام از دشمنان خویش عدّه ای از دانه درشت های مشرکین را به قتل می رساند.
بسیارند کسانی که تا قدرت ندارند اهل لطف و مهربانی هستند وقتی به قدرت دستیافتند بدترین خشونت ها و جنایت ها را به کار می برند.
امّا رسول رحمت و رأفت در اوج قدرت مرتبه اعلای از رحمت و گذشت و عطوفت و مهربانی را به نمایش گذاشت این رأفت و رحمت می تواند درس بزرگی برای بشریت و مخصوصاً مسلمانان باشد که می توانند با گذشت و رحمت بهترین زندگی را در کنار هم داشته باشند، و مسلمانان با محور قرار دادن آن وجود نازنین قوی ترین اتحاد و انسجام را به وجود آورند.
منبع:
سوره نمل، آیه 77.
سه شنبه 96/09/07
بزرگترین وظیفهی منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقی و عملی و پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. کسانی که در دوران دفاع مقدس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شرکت میکردند، منتظران حقیقی بودند. کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آمادهی دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشتهی اسلام است، میتواند ادعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت. اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را میبازند و زانوانشان سست میشود؛ کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر میاندازد، انجام دهند؛ اینها چطور میتوانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟ کسی که در انتظار آن مصلح بزرگ است، باید در خود زمینههای صلاح را آماده سازد و کاری کند که بتواند برای تحقق صلاح بایستد.
منبع:
سخنان رهبر درباره امام زمان
سه شنبه 96/08/30
قدم اول در سیر الی الله و در مسیر تقرب خدا این است که انسان هر وقت تصمیم به خود سازی گرفت ،بداند که فاصله ای طولانی با مولای خود دارد و مراقب باشد که حد اقل ،اگر نزدیکتر نشد ، (از خدا) دورتر نیز نشود و سعی کند موقعیتی که دارد ،حفظ کند و بعد کم کم به جلو حرکت کرده خود را خود را به مولا نزدیکتر کند.
به روح بیشتر از جسم اهمیت دهید
اگر بشر به همان اندازه که به جسمش اهمیت می دهد ، به روحش نیز می پرداخت ،هیچ غم و غصه ای باقی نمی ماند ، اما با تاسف بسیار بشر تنها به دنبال آنچه برای جسمش مفید است می رود و از روحش باز می ماند.
بدون اصلاح نفس به جایی نمی رسیم
باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه ی مراحل واز این مستغنی نخواهیم بود و بدون آن کار ما تمام نخواهد شد. با اعتراف به این که عمل خود ما است که بر سر ما آمده و می آید ،تا خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم و با نمایند گان خدا ارتباط نداشته باشیم ، کارمان درست نمی شود .
کاری نکنید که پشیمان شوید
اعمالی در دنیا محل ابتلا و آزمایش ما خواهد شد . باید بدانیم که آنها مورد رضای خداست و همچنین خدمت و عبادت و طاعت او محسوب می شود . پس هدف باید این باشد که تمام عمر صرف در یاد خدا ، طاعت او و عبادت شود تا به آخرین درجه قرب شایسته خود برسیم . در غیر این صورت ، پس از آنکه دیدیم بعضی به مقامات عالی رسیدند و ما بی جهت عقب ماندیم ،پشیمان خواهیم شد.
منبع:
نصايح اخلاقي
دوشنبه 96/08/29
دیده و شنیده شده است که اشخاصی در مشاهد مشرّفه، به امامی که صاحب ضریح است، سلام کرده و جواب سلام را شنیده اند.
شخصی گفته است: «هر وقت برای زیارت حضرت امام رضا - علیه السلام – به مشهد مشرّف می شوم (شاید در هر سال یک بار زیارت بیشتر نمی کرده است)، در هر بار در زیارت اول، با وجود ازدحام جمعیت، تا ضریح راه برایم باز می شود، به ضریح نزدیک می شوم و زیارت می کنم، و حضرت رضا -علیه السلام- خرجی راه و حتی مقداری پول برای خرید سوغات را نیز به من می دهند.»
در خانه ای که ما در مشهد بودیم نیز علویه ای بود که می گفت: «هر وقت که برای زیارت به حرم می روم، برای من هم، راه به سوی استلام ضریح باز می شود.»
منبع:
در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص69
یکشنبه 96/08/14
نظر یک ریاضی دان را درباره زن و مرد پرسیدند,گفت:
اگر زن یا مرد دارای اخلاق باشند پس مساوی هستند با عدد 1
اگر دارای زیبایی هم باشند,پس یک صفر میگذاریم جلوی عددیک:10
اگر پول هم داشته باشند دو تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم:100
و چنانچه دارای اصل و نصب هم باشند سه صفر جلوی عدد یک
میگذاریم:1000
ولی اگر زمانی عدد یک رفت(اخلاق)چیزی به جز صفر باقی نمیماند
و صفر هم به تنهایی هیچ نیست,پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
شنبه 96/08/13
شرح حدیث از مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای (مدظله العالی)
اِتَّقِ اَلْمُرْتَقَى اَلسَّهْلَ إِذَا كَانَ مُنْحَدَرُهُ وَعْراً. وَ كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ( عليه السَّلام ) يَقُولُ: “لَا تَدَعِ النَّفْسَ وَ هَوَاهَا، فَإِنَّ هَوَاهَا فِي رَدَاهَا، وَ تَرْكُ النَّفْسِ وَ مَا تَهْوَى أَذَاهَا، وَ كَفُّ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى دَوَاهَا” ( الشافی صفحه 598)
… می فرماید: بر حذر باش! پرهیز کن! از حرکت در یک سر بالایی آسان، در صورتی که ( پایان آن) سر پایینی آن سخت است. … گاهی انسان یک راه هایی را در کوهستان می رود، چه پیاده، چه با وسیله، وقتی می رود، راه آسان و خیلی خوبی است. بعد که می رسد به نقطه ای که حالا باید سر پایینی بیاید، می بیند یک پرتگاه مهیب و سختی است، نمی شود پایین آمد، راه صعب العبوری است. منظورشان این هواهای نفسانی است. البته مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در اینجا می فرمایند: … یکی از مصادیقش همین طلب ریاست است. راه هایی که رفتنش به نظر انسان آسان است، لکن پایین آمدن از آن راه آسان نیست. وقتی انسـان آنجا رفـت، گیر خواهـد کرد. به نـقطه ای خواهد رسـید که اگر بـخواهد تنزل بکند، سـقوط است. می گویند از این گونه راه ها پرهیز کن. این شهوات دنیاست. که یکی از آنها هم ، همین رفتن طرف ریاست است. جاه و مقام دنیوی و دنبال پست های گوناگون رفتن، که انسان وقتی از نبردبان شهوت بالا رفت و هوا و هوس نفسانی را اشباع و اغناء کرد، آن طرف قضیه، سقوط است. … بعد حضرت از پدر بزرگوارشان نقل می فرمایند که آن بزرگوار فرمود: نفس و هوس های نفسانی را رها نکن، مثل یک حیوان که افسارش را بردارند و او را رها کنند، این طوری نباشد؛ رَدا به معنی سقوط است. هوای نفس انسان در آن چیزهایی است که مایه سقوط اوست. هوس های نفسانی انسان را ساقط می کند، تنزل می دهد. رها کردن نفس با هوس هایش، که همین طور هر کار می خواهد انجام بدهد، داء و مرض نفس است. اگر چه سخت می آید، آسان نیست، اما با این كَفُّ النَّفْسِ ، انسان اعتلا پیدا می کند، نورانیت پیدا می کند.
منبع:الشافی/ص598( جلسه 317 ، مورّخ 15/10/ 88)
چهارشنبه 96/08/10
چهل روز عزای مؤمن رسول گرامی اسلام علیه السلام در سفارشهای خویش به جناب ابوذر غفاری به اهمیت و جایگاه والای مؤمن در جهان اشاره کرده و فرموده است: «یا اباذر! ان الارض لتبکی علی المؤمن اذا مات اربعین صباحا; (1) ای ابوذر! هنگامی که مؤمنی از دنیا میرود، زمین تا چهل روز برای فقدان او گریان و عزادار است.»
ممکن است منشا مجالس اربعین برای اموات مؤمنین همین روایت نبوی باشد:
1.زندگی چهل ساله
هنگامی که فرزدق شاعر قصیده معروف خود را در مدح حضرت امام سجاد علیه السلام در حضور خلیفه ستمگر عباسی، هشام بن عبدالملک، با رشادت تمام قرائت کرد و مطلع آن چنین بود که:
هذا الذی تعرف البطحأ وطاته
والبیتیعرفه والحل والحرم
یعنی، این آقایی است که گامهای او را سرزمین بطحأ، بیتخدا و حل و حرم میشناسد; خلیفه بر او خشم گرفت و دستور داد تا فرزدق را علاوه بر قطع حقوق، به جرم دفاع از اهلبیت علیهم السلام زندانی کنند; اما بعد از گذشت مدتی به دعای امام چهارم علیه السلام آزاد شد. امام زینالعابدین علیه السلام برای کمک به فرزدق مبلغی را که چهل سال مخارج زندگیاش را کافی بود به حضورش فرستاد و فرمود: «لو علمت انک تحتاج الی اکثر من ذلک لاعطیتک; [ای فرزدق!] اگر میدانستم بیش از چهل سال زنده خواهی بود، بیشتر میفرستادم.» علی بن یونس بیاضی مینویسد: دقیقا بعد از چهل سال از آن تاریخ فرزدق به دیار باقی شتافت و صداقت و کرامت امام چهارم بر همگان روشن شد.
2. بعثت انبیأ در چهل سالگی
در روایت آمده است که اکثر انبیأ در چهل سالگی به رسالت مبعوث شدهاند. همچنان که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز در چهل سالگی به رسالت مبعوث گردید. امام باقر علیه السلام فرمود: «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در 63 سالگی از دنیا رفت، که آخر سال دهم هجرت بود. آن حضرت بعد از تولد خویش هنگامی که چهل سالش کامل گردید، به پیامبری رسید و 13 سال دیگر در مکه بود که در 53 سالگی به مدینه هجرت کرد و بعد از ده سال در مدینه به سرای جاویدان منتقل شد.»
3.حفظ چهل حدیث
حضرت رسول صلی الله علیه و آله در زمینه پاسداری از فرهنگ و معارف اسلام میفرماید: «من حفظ من امتی اربعین حدیثا مما یحتاجون الیه من امر دینهم بعثه الله یوم القیامة فقیها عالما; هر کس از امت من چهل حدیث از احادیث دینی مورد نیاز جامعه را حفظ کند خداوند متعال او را در روز قیامتبه عنوان فقیه و دانشمند محشور خواهد کرد.»
براساس همین حدیث، دانشمندان بزرگ شیعه تلاش کردهاند که کتابهایی را به نامهای الاربعین و چهل حدیث از خود به یادگار بگذارند تا شاید مشمول این کلام نورانی رسول گرامی اسلام بشوند، نظیر: اربعین شیخ بهائی، اربعین شهید اول، اربعین مجلسی دوم، اربعین جامی و چهل حدیث امام خمینی رحمه الله.
4. آثار گناه تا چهل روز
آثار گناهانی که انسان مرتکب میشود تا چهل روز در روح و روان او باقی است. امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تقبل صلاة شارب الخمر اربعین یوما الا ان یتوب; کسی که از شراب و مسکرات حرام استفاده کند تا چهل روز نمازش پذیرفته نمیشود، مگر اینکه حقیقتا توبه کند.
5. اصلاح تا چهل سالگی
اساسا افراد سعادتمند و کسانی که به دنبال خوشبختی و کمال هستند تا سن چهل سالگی در اعمال و رفتارشان نشانههای اصلاح پیدا میشود; اما اگر تا سن چهل سالگی تغییراتی در رفتارهای زشت و ناپسند آنان ایجاد نگردد، بعد از آن اصلاح آنان مشکل خواهد بود. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه به مسلمانان هشدار داده و فرموده است: «اذا بلغ الرجل اربعین سنة ولم یغلب خیره شره قبل الشیطان بین عینیه وقال: هذا وجه لایفلح; هنگامی که شخص به سن چهل سالگی پا میگذارد و کارهای نیک او از اعمال زشتش بیشتر نباشد، شیطان پیشانی او را بوسیده، میگوید: این چهرهای است که دیگر روی سعادت و خوشبختی را نخواهد دید.» و در حدیث دیگری آن حضرت افراد چهل سالهای را که به سوی صلاح گام برنمیدارند از دوزخیان به شمار میآورد و میفرماید: «فرد چهل سالهای که در اندیشه کارهای نیک نباشد، برای ورود به آتش جهنم خود را آماده کند که نجات او مشکل است.»
6. هشدار به چهل ساله ها!
امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «اذا بلغ الرجل اربعین سنة نادی مناد من السمأ دنا الرحیل فاعد زادا ولقد کان فیما مضی اذا اتت علی الرجل اربعون سنة حاسب نفسه; هرگاه شخصی به سن چهل سالگی برسد فرشتهای از سوی خداوند در آسمان ندا میدهد که هنگام سفر نزدیک است، زاد و توشه سفر را مهیا کن و در گذشته هنگامی که فردی به چهل سالگی میرسید، با نفس خود محاسبه میکرد.»
و از رسول گرامی اسلام نقل است که «خداوند فرشتهای را مامور کرده است تا در هر شب صدا بزند: «یا ابنأ الاربعین ماذا اعددتم للقأ ربکم; ای کسانی که چهلمین بهار عمر خود را سپری میکنید! برای ملاقات با پروردگارتان چه چیزی آماده کرده اید [و چه پاسخی دارید]؟!»
7. تغذیه و اربعین
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من ترک اللحم اربعین صباحا ساء خلقه; هر کس چهل روز از خوردن گوشتخودداری کند، اخلاقش بد خواهد شد.»
چهارشنبه 96/08/10
آیت الله مکارم شیرازی
این مرجع تقلید نیز بر شکوه راهپیمایی اربعین حسینی زائران اباعبدالله (علیه السلام) تاکید دارد و می گوید: این حرکت عظیم بینظیر است، سوگواران حضرت سیدالشهدا از نجف و دیگر نقاط با پای پیاده به سمت کربلای معلی در حرکت هستند و غوغای عجیبی را بهپا کردهاند و باید این را حفظ کرد.
وی با تاکید براینکه مراقب باشیم مبادا کسانی با بدعتها و برنامههای نادرست خود این عظمت و شکوه را زیر سؤال ببرند، خاطرنشان می کند: مراسم سوگواری امام حسین (علیه السلام) سرمایه بزرگی است که بسیار میتوان از آن استفاده کرد؛ ما به چنین سرمایهای افتخار میکنیم و معتقدیم باید با تمام وجود از این سرمایه غنی حراست و پاسداری کرد.
*خاطره خواندنی آیتالله مکارم شیرازی از پیادهروی روز اربعین
آیتالله ناصر مکارم شیرازی نیز که در دوران طلبگی سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۰ هجری قمری در نجف اشرف ساکن بوده است، این مرجع تقلید دو بار توفیق پیادهروی از نجف تا کربلا را داشته است. وی با پای برهنه از مسیر شط (رودخانه) که حدود ۲۰ کیلومتر طولانیتر از مسیر کنونی نجف کربلاست و حدود ۳ روز به طول میانجامید، به زیارت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) مشرف شدند.
آیتالله مکارم شیرازی با اشاره به خاطره پیادهروی از نجف به سوی کربلا، میگوید: وقتی به یکی از این مُضیفها رسیدیم، صاحب مضیف دعوت و اصرار کرد که مهمان او بشویم و آنجا استراحت کنیم، به او توضیح دادیم که چون امروز کم راه رفتهایم و باید مسافت بیشتری را طی کنیم، فرصت ماندن نداریم، پس از کمی اصرار او و امتناع ما، ناگهان صاحب مضیف که معلوم بود چند وقتی است که مهمان برایش نرسیده و از این بابت خیلی ناراحت است، ناگهان چاقویش را در آورد و تهدید کرد که من مدتی است مهمان برایم نیامده است و شما حتماً باید مهمان ما بشوید! اینقدر مهمانی کردن زائر امام حسین(علیه السلام) در نزد اینها اهمیت و ارزش داشت. … البته بالاخره بعد از اینکه توضیح بیشتری برایش دادیم و قول دادیم که از طرف او زیارت کنیم، اجازه داد که ما برویم.
.منبع:
سخنرانی ایت الله مکارم شیرازی درباره پیاده روی اربعین
چهارشنبه 96/08/10
آیتالله محمدتقی بهجت فومنی درباره نقش پیادهروی روز اربعین میگوید: روایت دارد که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) که ظهور فرمود، پنج ندا میکند به اهل عالم، اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ عَطشاناً، اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین سحقوه عدوانا،… امام زمان خودش را به واسطه امام حسین(علیه السلام) به همه عالم معرفی میکنند … بنابراین در آن زمان باید همه مردم عالم، امام حسین(علیه السلام) را شناخته باشند… اما الان هنوز همه مردم عالم، حسین(علیه السلام) را نمیشناسند و این تقصیر ماست، چون ما برای سیدالشهدا(علیه السلام) طوری فریاد نزدیم که همه عالم صدای ما را بشنود، پیادهروی اربعین بهترین فرصت برای معرفی امام حسین(علیه السلام) به عالم است.
با اینکه زیارت سیدالشهدا(علیه السلام) در اکثر برهههای تاریخی به سختی انجام میشد و جان زائران در خطر بود، اما با این وجود عاشقانه خطرات را به جان میخریدند و به پابوسی امام حسین(علیه السلام) در روز اربعین نائل میشدند.
منبع
سخنان ایت الله بهجت درباره پیاده روی اربعین
دوشنبه 96/08/08
اولین مبحث اخلاقی که یاد گرفتم، باب غیبت بود. خدا شاهد است که از ابتداي هیجده سالگي استاد من مرا ملزم كرد به اين كه کم صحبت بکنم. «الصمت باب من ابواب الحكمه». خاموش بودن دری از درهای حکمت است. در مباحث اخلاق اولین مسئله ای که بنده یاد گرفتم، باب غیبت بود، زیرا دیدم اگر این باب را یاد نگیرم؛ نمی توانم صحبت بکنم. هر چه حرف بزنم، استاد خواهد گفت که غیبت است ! هر که زیاد حرف بزند ؛ زیاد اشتباه می کند. مگر کسی که مجتهد و با سواد باشد.آخر تو چه می دانی سود و زیانت در چیست ، داداش جون! تو که سود و زیان خود ندانی به وصلش کی رسی هیهات هیهات عمل بد ، عفت زبان را از بین می برد.
منبع: از فرمایشات آیت الله حق شناس رحمه الله علیه، کتاب مرد حق ، لوح نگار،چاپ اول 1391 ،ص 16
دوشنبه 96/08/08
شیطان … گاه با ما پیران نیز مانند شما جوانان عمل میکند، به شما میگوید شما جوانید و در این فصل جوانی وقت تمتّع و لذّات است، اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن، ان شاء الله در اواخر عمر راه توبه و باب رحمت خداوند باز است و خداوند ارحم الرّاحمین است، و… به ما پیران نیز از این وسوسه ها می شود که معلوم نیست به این زودی بمیری، فرصت باقی است، چند روز آخر عمر توبه کن، علاوه ( بر این) باب شفاعت پیامبر- صلی اللَّه علیه و آله- (نیز) باز است و مولا امیر المؤمنین- علیه السلام- نخواهد گذاشت دوستانش را عذاب کنند و در وقت مردن او را خواهی دید و از تو دستگیری خواهد کرد و… پسرم! فرصت را از دست مده و در جوانی خود را اصلاح کن. … دل بستن به شفاعت اولیاء ـ علیهمالسلام ـ و تجرّی در معاصی از خدعههای بزرگ شیطانی است.
منبع:[صحیفه امام خمینی ، جلد 16، صفحه 222 ، کتابخانه سایت روح الله ]
یکشنبه 96/07/30
در روايات شريفه، مطالب بسیاری درباره عدم انفکاک محبت خدا از محبت اولياي او وجود دارد؛ البته تعيين مصاديق برای مطالبي که در این باره در روايات آمده است، بحثهاي گستردهاي را ميطلبد، که ان شاء الله در جلسات آینده به بعضي از آنها خواهيم پرداخت، اما مصداق بارز آن ــ که همه مسلمانها ميدانند و به آن معتقد هستند ــ محبت اهلبيت پيغمبر صلواتاللهعليهماجمعين است که در بعضي از همين روايات آن را لازمه محبت خدا معرفی کرده است و گاهي تعبيرات بسیار عميقي درباره آن آمده است. در روايتي از امام صادق سلاماللهعليه نقل شده است که فرمودند: الْمُحِبُ فِي اللَّهِ مُحِبُ اللَّهِ وَالْمَحْبُوبُ فِي اللَّهِ حَبِيبُ اللَّهِ لِأَنَّهُمَا لَا يَتَحَابَّانِ إِلَّا فِي اللَّهِ؛ اگر کسي ديگري را به خاطر خدا دوست بدارد، در واقع خدا را دوست داشته است و در این صورت محبوب این شخص، محبوب خداوند نیز است. کسی که این لياقت را دارد که براي خدا محبوب واقع شود، خداوند نیز او را دوست دارد. اين دو لازم و ملزوماند. محب و محبوب هر دو براي خدا هستند و محبت هر دو محبتی الهي است؛ لِأَنَّهُمَا لَا يَتَحَابَّانِ إِلَّا فِي اللَّهِ. سپس امام صادق صلواتاللهعليه روايتي از پيغمبر اکرم صلىاللهعليهوآله نقل ميکنند که اگر نگوييم متواتر است، حداقل متضافر است و شيعه و سني مکرر آن را نقل کردهاند: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ؛ انسان با کسي است که او را دوست ميدارد؛ يعني محبت باعث نوعی رابطه بين محب و محبوب ميشود و با هم معيت پيدا ميکنند.
منبع:
مصباح الشريعة، 194-196.
سه شنبه 96/07/25
حضرت داوود در ميان پيامبران در مناجات با خدا ممتاز بود و هنگاميکه مشغول دعا، ذکر و معاشقه با خدا ميشد، در، ديوار و پرندگان با او همنوا ميشدند و حتي کتابي که از حضرت داوود مانده، شامل همين گفتوگوهاي عاشقانه بين خدا و حضرت داوود است. البته اين جناب داوود، همان داوودي است که در جنگ طالوت عليه کفار، جالوت را کشت. همان فرد لايق و برجستهاي که در بين همه لشگريان، اين هنر را داشت که توانست فرمانده جنگ دشمن را بکشد و به اين وسيله آن لشگر را به کلي شکست بدهد. سپس خداوند او را به پيامبري برگزيد و منصب قضاوت و حکومت را نيز به او داد. نکتهاي که در اينجا بايد به آن توجه کنيم اين است که بر خلاف برخي از فرقههاي مدعي عبادت و تقرب به خدا که ميگويند انسان يا بايد دوست خدا و اهل عبادت باشد و يا اهل فعاليتهاي اجتماعي، خداوند حضرت داوود را معرفي ميکند که از يک طرف پهلواني است که سرکرده لشگر کفار را ميکشد و عامل پيروزي ميشود و خداوند پس از نبوت، مقام حکومت و قضاوت را به او ميدهد، و از سوي ديگر رابطهاش با خدا اين گونه بود که اين گفتوگوهاي عاشقانه بين خدا و ايشان رد و بدل ميشد. حال يک نمونه از سخنان خداوند با حضرت داوود را ميخوانيم:
يَا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِي أَنِّي حَبِيبُ مَنْ أَحَبَّنِي اي داوود! به همه مردم اهل زمين اين پيام را برسان که من دوست کسي هستم که مرا دوست بدارد، و اگر کسي ميخواهد با من رابطه محبت برقرار کند من آمادهام. وَجَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي؛ اگر کسي بخواهد با من همنشيني کند، همنشيناش ميشوم. وَمُونِسٌ لِمَنْ أَنِسَ بِذِكْرِي؛ کسي که با ياد من انس بگيرد، انيساش ميشوم و او را از تنهايي و وحشت درميآورم. وَصَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِي؛ کسي ميخواهد با من همراه شود، من آمادهام و رفيق و همراهش ميشوم. وَمُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِي؛ کسي که مرا انتخاب کند، من نيز او را انتخاب ميکنم. وَمُطِيعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِي؛ اگر کسي مرا اطاعت کند، من نيز از او اطاعت ميکنم. مَا أَحَبَّنِي أَحَدٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ يَقِيناً مِنْ قَلْبِهِ إِلَّا قَبِلْتُهُ لِنَفْسِي وَأَحْبَبْتُهُ حُبّاً لَا يَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِي؛ اگر کسي واقعا مرا دوست بدارد و من بدانم که مرا ميخواهد، من نيز او را دوست ميدارم. او را براي خودم ميپذيرم و براي دوستي خودم انتخاب ميکنم. بالاتر اينکه محبتي به او پيدا ميکنم که هيچ کس نميتواند بر آن سبقت بگيرد. مَنْ طَلَبَنِي بِالْحَقِّ وَجَدَنِي وَمَنْ طَلَبَ غَيْرِي لَمْ يَجِدْنِي؛ اگر کسي واقعا مرا بجويد مرا خواهد يافت، اما کسي که سراغ ديگران برود، به من نخواهد رسيد. سپس خداوند به مردم پيغام ميدهد که فَارْفُضُوا يَا أَهْلَ الْأَرْضِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ غُرُورِهَا وَهَلُمُّوا إِلَى كَرَامَتِي وَمُصَاحَبَتِي وَمُجَالَسَتِي وَمُؤَانَسَتِي؛ خود را از اين وسايل فريب که به آنها مشغول شدهايد، رها کنيد! اينها مطلوب حقيقي شما نيست؛ به سوي کرامت من بياييد و با من همنشين شويد و با من انس بگيريد! وَآنِسُونِي أُؤَانِسْكُمْ وَأُسَارِعْ إِلَى مَحَبَّتِكُم؛ با من انس بگيريد تا مونس شما شوم و به محبت شما شتاب بگيرم. اگر با من انس بگيريد، نهتنها انيس شما ميشوم و شما را از وحشت و تنهايي در ميآورم، بلکه اصلا محبتم را در اختيار شما قرار ميدهم.
منبع:
بحار الأنوارج67، ص 26
سه شنبه 96/07/18
وقتی کسی را همه طرد کردند، آن وقت خدا او را پناه می دهد و می گوید خودم تو را می خواهم.
کُلُّ ذَنبِکَ مَغفُورٌ سِوَی الاِعراضِ عَنِّی اُدنُ مِنِّی، اُدنُ مِنّی، اُدنُ مِنّی
همه ی گناهانت جز روگرداندن از من بخشیده شده است؛ به من نزدیک شو، به من نزدیک شو، به من نزدیک شو.
آن قدر حق تعالی با ما مدارا کرد که «حَتّی کَاَنّی لا ذَنبَ لی». گویا ما اصلاً گناهی انجام نداده ایم. بلکه بالاتر، آن قدر به ما لطف و محبّت فرمود که گویا ما به او لطف و منّت داریم. «کَاَنَّ لیَ التَّطَوُّلَ عَلَیکَ» و آن قدر مدارا کرد که گویا ما امیریم و او مأمور، ما دستور می دهیم و او اجرا می کند؛ «اُدعُونی اَستَجِب لَکُم».
منبع:
(کتاب مصباح الهدی (سخنان مرحوم حاج اسماعیل دولابی رضوان الله تعالی علیه)، استاد مهدی طیّب، ص 178)
یکشنبه 96/07/16
ابلیس (پدر شیطان ها) در صف عرشیان بود، او شش هزار سال در پیشگاه خدا، عبادت نمود.
خداوند بزرگ هنگامی که حضرت آدم (پدر انسان ها) را آفرید، و روح انسان را در او دمید، برای بزرگداشت خلقت آدم، به همه فرشتگان و به ابلیس فرمان داد که آدم را سجده کنید.همه او را سجده کردند، ولی ابلیس تکبّر نمود و با یاد آوری اصل خلقت خود و خلقت آدم، خود را بزرگتر پنداشت، و به آدم گفت: «اَنَا نارِی وَ اَنتَ طینِی: «من از آتش آفریده شده ام و تو از گل و خاک» و همین فکر غرور آمیز، او را از انجام فرمان خدا باز داشت، و در نتیجه، اعمالش پوچ و بی محتوی گردید. و از درگاه خداوند، رانده و مطرود شد، که امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: از داستان ابلیس، پند و عبرت بگیرید، از این رو که عبادات طولانی و کوشش های فراوان او (بر اثر تکبّر) از بین رفت، او خداوند را شش هزار سال عبادت نمود که معلوم نیست از سال های دنیا است یا از سال های آخرت ولی با ساعتی تکبر و غرور، همه عبادات و کوشش هایش را محو و نابود کرد، گر چه ابلیس، آسمانی و عرشی بود، ولی فرمان خدا بین اهل آسمان و زمین یکی است، و همه بندگان در برابرش مساوی هستند ای بندگان خدا، از این دشمن خدا (یعنی ابلیس) بر حذر باشید.
منبع:
اقتباس از نهج البلاغه، خطبه اول و 192.
یکشنبه 96/07/16
اهمیت حدیث در میان مسلمانان از آن روست که از منابع اصلی استنباط احکام در فقه و عقاید در علم کلام محسوب میشود. همچنین احادیث از منابع اولیه پژوهشهای تاریخی است.
اهمیت حدیث در میان مسلمانان از آن روست که از منابع اصلی استنباط احکام در فقه و عقاید در علم کلام محسوب میشود. همچنین احادیث از منابع اولیه پژوهشهای تاریخی است.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
لا یدخُلُ الجَنَّةَ عَبدٌ لا یأمَنُ جارُهُ بَوائِقَهُ
بنده اى که همسایه اش از شرّ او در امان نباشد، وارد بهشت نمی شود
منبع:(مستدرک الوسائل، ج. ۸، ص. ۴۲۵)
یکشنبه 96/07/16
امام علی (ع) در گفتاری حکیمانه و کوتاه فرمودند: ترک گناه آسان تر از تقاضاى توبه است.
امام علی (علیه السلام) فرمودند: َترْکُ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوبةِ. ترک گناه آسان تر از تقاضاى توبه است.
امام علی (علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به نکته مهمى در مورد ترک گناه و مقایسه آن با توبه اشاره کرده و مى فرماید: «ترک گناه آسان تر از تقاضاى توبه است»، (تَرْکُ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوبةِ ).
این امر دلایل زیادى دارد؛ از یک سو ممکن است انسان پس از ارتکاب گناه توفیق توبه نیابد و از دنیا برود. به خصوص اگر توبه را به تأخیر بیندازد، آن گونه که سیره بسیارى از غافلان است از سوى دیگر توبه شرایط زیادى دارد؛ پشیمانى قطعى از گناه و تصمیم بر ترک در آینده و پرداخت حق الناس و قضاى عبادات و پرداختن کفاره. به خصوص اگر عملى است که داراى قضا و کفاره بوده، مانند ترک روزه واجب، جبران کردن خطاهاى گذشته با اعمال صالح آینده ممکن می شود؛ زیرا در قرآن مجید کراراً بعد از جمله «تابُوا» واژه «اَصْلَحُوا» ذکر شده است.
از همه اینها گذشته گناه رسوباتى در روح انسان از خود بر جاى مى گذارد که برطرف ساختن آن بسیار مشکل است و درست به این مىماند که به کسى بگویند مراقب باش بدنت مجروح نشود و دست و پایت نشکند و او بگوید مهم نیست اگر مجروح شد، مداوا مىکنم و اگر شکست به شکسته بند مراجعه مى نمایم. در حالى که بعد از مداواى جراحات و جبران استخوان هاى شکسته آثارى از آن در ظاهر یا در باطن باقى مى ماند که گاه تا آخر عمر همراه انسان است.
مرحوم کلینى در کافى و مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار داستان جالبى از عابدى از بنى اسرائیل نقل مى کند که ذکر آن در اینجا بسیار مناسب است. در این حدیث امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «مرد عابدى در بنى اسرائیل بود که هرگز مرتکب خلافى در امور دنیا نشده بود (و گناهى نکرده بود). به گونه اى که ابلیس از دست او ناراحت شد و فریاد کشید و لشکرش نزد او حاضر شدند.ابلیس گفت: چه کسى مى تواند براى من این عابد را گمراه سازد؟ یکى از آنها گفت: من آماده ام. ابلیس گفت: از کدام راه به سراغ او مى روى؟ گفت: از ناحیه زنان (و شهوت جنسى که بسیار نیرومند است). ابلیس گفت: کار تو نیست این عابد مسائل مربوط به زنان را تجربه نکرده است. یکی دیگر از شیاطین گفت: من آمادگى دارم. ابلیس گفت: از کجا به سراغ او مى روى؟ گفت: به وسیله شراب و لذات. ابلیس گفت: کار تو نیست او علاقه اى به این امور ندارد. سومى گفت: من آماده ام (که او را گمراه سازم). ابلیس گفت: از چه راه به سراغ او مى روى؟ گفت: از طریق کارهاى نیک (و عبادت!) ابلیس پسندید گفت: برو، این کار از تو ساخته است. او به صومعه عابد رفت و در برابر او ایستاد و مشغول نماز شد. عابد از عبادت خسته مى شد و مى خوابید و آن شیطان چشمش به خواب فرو نمى رفت، عابد استراحت مى کرد ولى شیطان استراحت نمى کرد. عابد در حالى که خود را در برابر او قاصر و عمل خود را کوچک مى دید گفت: اى بنده خدا از چه راه این همه قدرت و قوت بر نماز و عبادت پیدا کردى؟ شیطان جوابش را نداد. بار دوم و بار سوم تکرار کرد. شیطان در جواب او گفت: اى بنده خدا! گناهى از من سر زده و من از آن توبه کردم، هر زمان که گناه به خاطرم مى آید قوتى بر نماز پیدا مى کنم.عابد گفت: اگر چنین است گناهت را به من بگو تا من هم انجام دهم و توبه کنم و هرگاه چنین کردم (و گناه به خاطرم آمد) قوت بر نماز پیدا کنم. شیطان به او گفت: به شهر مى روى (در محله بدنام) و سراغ فلان زن آلوده را مى گیرى دو درهم به او بده و مرتکب گناه شو.
عابد جریان را به طور کامل براى آن زن تعریف کرد. آن زن گفت: «إنَّ تَرْکَ الذَّنْبِ أهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ وَلَیْسَ کُلُّ مَنْ طَلَبَ التَّوْبَةَ وَجَدَها، ترک گناه آسان تر از تقاضاى توبه است و تمام کسانى که تقاضاى توبه مى کنند ممکن است موفق به توبه نشوند». سپس افزود: تصور مى کنم فردى که این دستور را به تو داده شیطانى بوده که در برابر تو به صورت عابدى ظاهر شده است. برگرد که من هرگز تسلیم خواسته تو نخواهم شد. مرد عابد (از خواب غفلت بیدار شد و) بازگشت (و اثرى از آن شیطان ندید) اتفاقاً آن زن آن شب از دنیا رفت و مردم دیدند بر در خانه او نوشته شده است به تشییع جنازه این زن حاضر شوید که از اهل بهشت است.
مردم به شک افتادند سه روز دست نگه داشته و او را دفن نکردند، چون در کار او حیران بودند. خداوند به پیامبر آن زمان یعنى «موسى بن عمران» وحى فرستاد که به سراغ فلان زن برو نماز بر او بخوان و به مردم بگو که در نماز بر او شرکت کنند که من او را بخشیدم و بهشت را بر او واجب کردم، زیرا فلان بنده عابد مرا از گناه باز داشت.
منبع:
شرح و تفسیر حکمت 170 نهج البلاغه
شنبه 96/07/15
آورده اند که روزی واعظی بر منبر گفت: ای مردم! هر کس بسم الله را از روی اخلاص بگوید، می تواند از روی آب بگذرد، آن چنان که در خشکی سفر کند. جوانی ساده دل که منزلش در خارج از شهر بود و هر روز ناگریز بود از رودخانه عبور کند، آنجا بود. چون این سخن از واعظ بشنید، بسیار خوشحال شد. هنگام بازگشت به خانه بسم الله گویان پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت. روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعط بسیار سپاسگزاری می کرد و در صدد بود تا هدایت و ارشاد او را جبران کند. روزی واعظ را به منزلش دعوت کرد تا پذیرایی شایانی از وی به عمل آودر. واعظ نیز دعوت او را پذیرفت و با جوان پاکدل به راه افتادند. چون به رودخانه رسیدند، جوان بسم الله گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذر کرد. اما واعظ هم چنان بر جای خویش ایستاده بود و قدم بر نمی داشت، جوان آواز داد: ای مرد بزرگ! تو خودت بر منبر این دستور دادی و من از آن روز چنین می کنم، پس چرا اینک بر جای خود ایستاده ای؟ بسم الله بگو و از روی آب گذر کن. واعظ گفت: حق همان است که تو می گویی، اما دلی که تو داری من ندارم،
منبع:
1. خزینه الجواهر، ص 573.
2. نهج البلاغه، خطبه 157.
شنبه 96/07/15
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
در قسمتی از یک روایت مفصل آمده است: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مردم فرمود:
ای گروه مردم هر کس با اقرار به توحید و کلمه لا اله الا الله مخلصانه بدون آنکه چیزی به آن مخلوط کند خدا را ملاقات نماید اهل بهشت است امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) بپا خاست و عرضه داشت پدر و مادرم فدایت چگونه این کلمه را مخلصانه بگوید و چیزی به آن مخلوط نکند برای ما بیان کن تا حد آن را بشناسیم؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری برای دنیا خواهی و حرص بر جمع آوری مال و خوشنود بودن به امور مادی و گناه و معصیت و بردگی و بندگی پول این کله را نگوید و متأسفانه مردمی چنین اند که گفتارشان، گفتار نیکان ولی کردارشان کردار ستمگران و تبهکاران است با زبان شهادت به توحید می دهند اما هر فسق و فجوری را مرتکب می شوند پس هر کس خدای عزوجل را دیدار کند و در او این خصلت ها نباشد و قولش لا اله الا الله است بهشت برای اوست و هر گاه دنیا را بگیرد و آخرت را ترک کند اهل دوزخ است
منبع:دیار عاشقان، ج1
شنبه 96/07/15
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
انوشیروان نویسنده ای به نام جمیل داشت که باهوش ولی نابینا بود.
هنگامی که امام علی (علیه السلام) وارد نهروان شد ، از جمیل پرسید ای جمیل، سزاوار است انسان چگونه باشد؟
جمیل گفت باید دوستش کم و دشمنش زیاد باشد، چون وقتی دشمن زیاد شد انسان مواظب رفتار و گفتارش است که مبادا به لغزش افتاده و دشمن سوء استفاده کند و در نتیجه از لغزش ها در امان خواهد ماند.
امیر مؤمنان گفتار او را تصدیق کرد.
منبع: بحارالانوار، جلد 34، صفحه 345
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
شنبه 96/07/15
بصره یک نقطه حسّاس کشور اسلامی تحت رهبری و امارت امیر مؤمنان علی علیه السلام بود، و از نظر استراتژیکی، پل ارتباطی نقاط مختلف به مرکز حکومت به شمار می آمد.
معاویه که همواره بر توسعه طلبی خود می افزود، این بار عبد الله بن حضرمی را با جمعی فرستاد، تا بصره را تحت پرچم معاویه در آورد.
در آن وقت «زیاد بن عبید» استاندار علی علیه السلام در بصره بود، ابن حضرمی به بصره رفت و بر دودمان تمیم وارد شد و با ترفندهای عجیب خود افرادی را گول زد و کم کم کار به جائی رسید که اکثر مردم بصره با او بیعت کردند، و هوادار معاویه شدند.
شخصی به نام «اعین بن صبیعه»، به پیشنهاد خود، از امام علی علیه السلام خواست، تا به بصره رود، و غائله ابن حضرمی را تمام کند.
او به بصره رفت، ولی مخالفان در کمین او قرار گرفتند و او را در بسترش کشتند،
فرمود: استغفار، یک کلمه (استغفرالله) است ولی دارای شش معنی و مفهوم می باشد. 1 پشیمانی از گناهان گذشته 2 تصمیم قاطع و ابدی بر اینکه دیگر به سوی گناه بازنگردد 3 ادای حق الناس، به طوری که خدا را آنگونه ملاقات کنی که بدهکار کسی نباشی 4 انجام حق الله (مانند نماز و روزه و حج و..) 5 توجه کنی به گوشتی که از خوردن مال حرام در بدنت روئیده است و آن را بر اثر اندوه و پشیمانی از گناهان سابق، آب کنی تا این که گوشت تازه جایگزین آن گردد. اطاعت و پیروی از احکام الهی را هر چند که دشوار باشد، برخود هموار سازی. همانطور که گناه را بر وجود خود همواره می ساختی. 6 دشواری اطاعت را آنچنان به خودت بچشانی که شیرینی و لذت گناه را چشیدی پس از انجام این مراحل (مُجاز هستی که) بگویی استغفرالله: «خدایا از درگاهت، طلب آمرزش می کنم»
زیاد (استاندار علی علیه السلام ) در ضمن نامه ای، جریان بصره را برای امام علی علیه السلام گزارش داد، و از امام درخواست کرد که «جاریه بن قدامه» را برای جلوگیری از شرّ «ابن حضرمی»، به بصره بفرستد، زیرا جاریه، شخصی مصمّم و شجاع بود و در میان بستگانش، نفوذ خوبی داشت.
امام، جاریه بن قدامه را به بصره فرستاد، سرانجام توسط جاریه، ابن حضرمی در خانه اش محاصره شد و به قتل رسید. (ماجرای ابن حضرمی و سرانجام قتل او به طور مشروح در بصره، از دست دشمن این سخنرانی را کرد، که خلاصه اش این است:
ما در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن چنان مخلصانه فداکاری می کردیم که حتّی حاضر بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را ایثار کنیم، و روز به روز بر ایمان و تسلیم ما در برابر فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم افزوده می شد، و هر لحظه در این راه ثابت قدم تر می شدیم و گاهی ما بر دشمن پیروز، می شدیم و گاهی دشمن بر ما…
«فلمّا رای الله صدقنا انزل بعدوّنا الکبت، و انزل علینا النّصر…؛ وقتی که خداوند اخلاص و راستی ما را دید، ذلّت و نکبت را بر دشمنان ما نازل کرد، و ما را پیروز نمود، تا آن جا که اسلام در سرزمین ها، گسترش و استقرار یافت.»
امام علی علیه السلام با این سخن اعلام کرد که اصحاب فداکار پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم را الگو قرار دهید، و در پایان برای این که افراد بی تفاوت و مسامحه کار را، از خواب غفلت بیدار کند فرمود: «به جانم سوگند اگر ما در نبرد با دشمنان مثل شما بودیم، نه پایه دین، استوار می شد و نه شاخه ای از درخت دین، سبز می گردید»
منبع:شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج4، از ص4 تا 53 آمده است)
(نهج البلاغه، خطبه 56)
چهارشنبه 96/07/12
امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت؛ بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام ـ علیه السلام ـ سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ درود فرستاد و سپس چنین فرمود: «ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا. ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله؛
ای مردم! آنکه مرا میشناسد که میشناسد و آنکه مرا نمیشناسد، من علی فرزند حسین (ع) هستم؛ همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بیآنکه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند! من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک و آرامش او ربوده شد و مالش به غارت و خاندانش به اسارت رفت. من فرزند اویم که [دشمنان انبوه محاصرهاش کردند و در تنهایی و بییاوری بیآنکه کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست. هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامههایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامههایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیدهاید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ خواهید نگریست؟».
سخنان امام چهارم که به اینجا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند و وجدانهای خفته برای چندمین بار بیدار شد. آنها یکدیگر را سرزنش میکردند و به همدیگر میگفتند: تباه شدید و نمیدانید.
امام سجاد ـ علیه السلام ـ در ادامه سخنانش فرمود: «خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آنچه میگویم عمل کند، زیرا روش رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ برای ما الگویی شایسته است» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة».
قبل از اینکه سخنان حضرت به پایان برسد، کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند: ای فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم؛ از این پس مطیع فرامین تو هستیم. با هر که فرمان دهی میجنگیم. با هر که دستور دهی صلح میکنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان میگیریم.
امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود: «هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایتهای سراب گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانتکاران دغل باز، ای اسیران شهوت و آز. میخواهید همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند، هنوز زخمی را که زدهاید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان میخواهم نه با ما باشید و نه علیه ما».
امام سجاد ـ علیه السلام ـ با این سخنان، مهر بیاعتباری و بیوفایی را بر پیشانی آنها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعلهور ساخت و با این سخنان بر ندامت آنها افزود: «اگر حسین ـ علیه السلام ـ کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آنچه نسبت به حسین ـ علیه السلام ـ روا داشتند، شادمان نباشید. آنچه گذشت واقعهای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند».
منبع: خطبه های امام زین العبادین
چهارشنبه 96/07/12
امام سجاد (ع) پس از واقعه کربلا چگونه به شهادت رسید! دلیل دیدارهای مکرر یزید ابن معاویه با کاروان اسراء چه بود؟
چگونگی به شهادت رسیدن امام سجاد (ع) پس از واقعه کربلا، امام سجاد (ع) و دیگر ائمه (ع) حاضر در واقعه عاشورا، از جمله کسانی بودند که یزید و حکومت بنی امیه درصدد نابودی آنان بودند، به همین سبب پس از واقعه کربلا یزید بر این بود که با دیدارهای مکرر در دربار خود با اسراء کربلا و امام سجاد (ع) بهانهای را براي قتل حضرت (ع) پیدا کند. در بسیاری از کتابها آمده است: یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام(ع) در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش میگرداند، به او پاسخ داد. یزید گفت: «چگونه جرأت میکنی موقع حرفزدن با من تسبیح بگردانی؟» امام…
منبع: زندگی نامه امام سجاد
دوشنبه 96/07/03
آن ها از این نگران هستند و بیم دارند که نکند خدا کمال و تمام حق را از ما بخواهد و ما دستمان خالی باشد؟ ما هم همیشه از خدا می خواهیم و بخواهیم: الهَنا عامَلنا بِهِ فَضلَک وَ لا تُعامِلنا بِعَدلک و این گونه است که اگر خدا با ما با عدلش برخورد کند و اگر بخواهد کمال و تمام از ما بگیرد ما بیچاره میشویم…
در تفسیر سوء حساب که مؤمنان متعهدی که به اوامر الهیه عمل می کنند، از آن می ترسند؛ چنان که در این آیه آمده است: « وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛ و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده مى پیوندند و از پروردگارشان مى ترسند و از سختى حساب بیم دارند.» (رعد/ 21)
آن ها از این نگران هستند و بیم دارند که نکند خدا کمال و تمام حق را از ما بخواهد و ما دستمان خالی باشد؟ این گونه است که همیشه از خدا می خواهیم و بخواهیم: الهَنا عامَلنا بِهِ فَضلَک وَ لا تُعامِلنا بِعَدلک و این گونه است که اگر خدا با ما با عدلش برخورد کند و اگر بخواهد کمال و تمام از ما بگیرد ما بیچاره میشویم.
یک تلنگر
استاد علامه طباطبایی در «رساله معاد» فرموده اند: «در اینکه مراد از سوء حساب در آیه مبارکه، استقصاء است، از شیعه و سنی، اتفاق دارند و بر صحت صدور آن از رسول الله (صلی الله و علیه وآله) اجماع نموده اند.»
حواسمان باشد همان طور که ما از این گرفتن های به حق خداوند بیم داریم و نگران هستیم که در قیامت خداوند تنها از روی عدلش با ما و اعمال ما برخورد کند، خودمان هم در سبک زندگی و نوع برخوردمان با دیگران در صفوف مختلف اعم از خانوادگی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مراقب باشیم.
با طلبکار و مستأجر مدارا کنیم … تا طلبمان دیر و زود شد سریع شروع به تهدید و آبرو ریزی نکنیم… وقت دهیم، فرصت دهیم، مدارا داشته باشیم.
در «تفسیر عیاشی» پنج روایت وارد است که دلالت بر این دارند که مراد از یخافون سوء الحساب در آیه 21 سوره رعد، آن است که آن ها از این می ترسند که هنگام حساب از آنان مداقه و استقصاء به عمل آید و تا آخرین درجه تفحص و تجسس دقت شود .
بیم آن را دارند که حسناتشان را چه بسا به حساب نیاورند چون قابل قبول نبوده است و سیئاتشان را کلا به حساب آورند زیرا بنا بر فرض ما همه گناه و زشتی بوده است.
اول از ابو اسحاق که گفت شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام): «یقول فی سوء الحساب: لا یقبل حسناتهم و یؤخذون بسیئاتهم؛ در آیه سوء الحساب می فرمود: ترس آن را دارند که خوبی های آنان را نپذیرند و آنان را به کردار بد خود بگیرند» (تفسیر عیاشی، ص 211).
دوم از هشام بن سالم از حضرت صادق (علیه السلام) درباره: «یخافون سوء الحساب: قال: یحسب علیهم السیئات، و لا یحسب لهم الحسنات و هو الإستقصآء؛ فرمود: معنای سوء حساب آن است که سیئات آنان را حساب کنند و حسنات آنان را حساب نکنند و این است حقیقت استقصاء یعنی در حساب به نهایت رساندن و تا آخرین چیز جزئی را به نظر آوردن.»
حضرت صادق (علیه السلام) به من گفتند: صله رحم موجب آسانی حساب می شود در روز قیامت و پس از آن این آیه را قرائت کردند: کسانی که صله می نمایند آنچه را که خداوند امر نموده است به صله آن و از پروردگارشان در خشیت هستند و از بدی حساب هراس دارند.»
سوم از هشام بن سالم از حضرت صادق (علیه السلام) در قول خدای تعالی: «و یخافون سوء الحساب: قال: الإستقصآء والمدآقة. و قال: یحسب علیهم السیئات و لا یحسب لهم الحسنات؛ حضرت فرمودند: معنای بدی حساب، دقت کاری به عمل آوردن و به نهایت رساندن در حساب است و حضرت فرمودند: زشتی های آنان را به حساب آورند و نیکی ها را به حساب نیاورند»
چهارم از حماد بن عثمان از حضرت صادق (علیه السلام): «أنه قال لرجل: یا فلان! ما لک و لاخیک؟! قال: جعلت فداک! کان لی علیه حق، فاستقصیت منه حقی! قال: أبو عبد الله علیه السلام: أخبرنی عن قول الله: و یخافون سوء الحساب!؟ أتراهم خافوا أن یجور علیهم أو یظلمهم؟! لا والله! خافوا الإستقصآء و المدآقة؛ حضرت به مردی گفتند: ای فلان! چه شده است که با برادرت چنین رفتار می کنی؟! عرض کرد: فدایت شوم! من برای خودم حقی بر عهده او داشتم و من در گرفتن حق خود استقصاء کردم و تا آخرین جزء را به حساب آوردم! حضرت گفتند: بگو به من معنای گفتار خدا که می فرماید: مؤمنان از سوء حساب می ترسند چیست؟! آیا چنین می پنداری که آنان می ترسند خدا به آنها جور و ستم روا دارد؟! سوگند به خدا چنین نیست؟ بلکه از استقصاء و دقت کاری های در حساب بیم دارند»
در «تفسیر عیاشی» پنج روایت وارد است که دلالت بر این دارند که مراد از یخافون سوء الحساب در آیه 21 سوره رعد، آن است که آن ها از این می ترسند که هنگام حساب از آنان مداقه و استقصاء به عمل آید و تا آخرین درجه تفحص و تجسس دقت شود .
پنجم از محمد بن عیسی و با همین اسناد از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده است که: «حضرت به مردی که بعضی از برادرانش شکایت او را به نزد آن حضرت برده بود گفتند: چرا فلان برادرت از تو شکایت دارد؟! آن مرد گفت: آیا شکایت دارد از من درباره اینکه من حق خود را استقصاء از او خواسته ام؟! حضرت به حال غضب نشستند و سپس گفتند: گویا مثل اینکه تو اگر در حساب برادرت استقصاء کنی، کار زشتی انجام نداده ای؟! به من بگو تا بدانم: آنچه را که خداوند تبارک و تعالی درباره مؤمنان در قرآن حکایت نموده است که «و یخافون سوء الحساب»، آیا آنها می ترسند از اینکه خداوند بر آنان ستم روا دارد و به عنوان ظلم و جور و تعدی در حساب، از آنان حساب بکشد؟! نه سوگند به خدا چنین نیست! آنها ترسی ندارند مگر از استقصاء و حساب را به دقت رسیدگی کردن! و خداوند این استقصاء را سوء حساب نام برده است؛ پس کسی که استقصاء کند بدی کرده است.»
استاد علامه طباطبایی در «رساله معاد» فرموده اند: «در اینکه مراد از سوء حساب در آیه مبارکه، استقصاء است، از شیعه و سنی، اتفاق دارند و بر صحت صدور آن از رسول الله (صلی الله و علیه وآله) اجماع نموده اند.»
مجلسی(ره) از دو کتاب حسین بن سعید از قاسم از عبدالصمد بن بشیر از معاویه روایت کرده است که: «قال: قال لی أبو عبدالله علیه السلام: إن صلة الرحم تهون الحساب یوم القیمة. ثم قرأ: یصلون مآ أمرالله به أن یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب؛ معاویه گوید: حضرت صادق(علیه السلام) به من گفتند: صله رحم موجب آسانی حساب می شود در روز قیامت و پس از آن این آیه را قرائت کردند: کسانی که صله می نمایند آنچه را که خداوند امر نموده است به صله آن و از پروردگارشان در خشیت هستند و از بدی حساب هراس دارند.»
منبع:(رساله “الانسان بعدالدنیا"، ص 49)
(تفسیر عیاشی، ص 210)
(تفسیر عیاشی، ص 211)
(رساله “الانسان بعدالدنیا"، ص 49)
یکشنبه 96/07/02
احادیث پیامبر در مورد امام حسین (ع )
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود .
منبع : کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556
دوشنبه 96/06/20
بسيارى از بزرگان در كتابهاى خود آورده اند:
شخصى به نام حسن بن عبداللّه ، فردى زاهد و عابد بود و مورد توجّه عامّ و خاصّ قرار داشت .
روزى وارد مسجد شد، امام موسى كاظم عليه السلام نيز در مسجد حضور داشت ، همين كه حضرت او را ديد فرمود: نزد من بيا.
چون حسن بن عبد اللّه خدمت امام عليه السلام آمد، حضرت به او فرمود: اى ابوعلىّ! حالتى كه در تو هست ، آن را بسيار دوست دارم و مرا شادمان كرده است و تنها نقص تو آن ست كه شناخت و معرفت ندارى ، لازم است آن را جستجو كنى و بيابى .
حسن اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، معرفت چيست و چگونه به دست مى آيد؟
فرمود: برو نسبت به مسائل دين فقيه شو و اهل حديث باش .
حسن توضيح خواست كه از چه كسى معرفت بياموزم ؟
حضرت فرمود: از فقهاء و دانشمندان اهل مدينه بياموز، و چون مطلبى را فراگرفتى ، آن را نزد من آور تا راهنمائيت كنم .
حسن بن عبداللّه حركت نمود و مسائلى را از علماء فراگرفت و نزد حضرت باز گشت ، وقتى حضرت چنين حالتى را از او ديد، فرمود: برو معرفت را فراگير و آن را بشناس .
اين حركت چند بار تكرار شد، تا آن كه روزى امام موسى كاظم عليه السلام در مزرعه اش بود، حسن با حضرت ملاقات كرد و گفت : فرداى قيامت در پيشگاه خداوند بر عليه تو شكايت مى كنم ، مگر آن كه مرا بر شناسائى حقيقت معرفت ، هدايت و راهنمائى كنى ؟
بعد از آن ، امام عليه السلام فرمود: اوّلين امام و خليفه رسول اللّه اميرالمؤمنين علىّ عليه السلام است ؛ و سپس امام حسن ، امام حسين ، امام علىّ ابن الحسين ، امام محمّد باقر، امام جعفر صادق (صلوات اللّه و سلامه عليهم ). حسن گفت : يا ابن رسوال اللّه ! امام امروز كيست ؟
حضرت فرمود: من امام و حجّت خدا هستم .
گفت : آيا دليل و نشانه اى دارى كه با آن استدلال كنم ؟
فرمود: نزد آن درخت برو، و بگو كه موسى بن جعفر مى گويد: حركت كن و به سوى من بيا.
حسن گويد: به خداوند قسم ، چون نزديك درخت آمدم ؛ و پيام حضرت را رساندم ، ديدم زمين شكافت و درخت به سوى حضرت حركت كرد تا آن كه جلوى آن بزرگوار آمد و ايستاد، سپس امام عليه السلام به درخت اشاره نمود: برگرد، پس آن درخت برگشت
منبع:اصول كافى : ج 1، ص 286، ح 8، الثّاقب فى المناقب : ص 455، ح 383، خرائج : ج 2، ص 650، ح 2 إ علام الورى طبرسى : ج 2، ص 18
دوشنبه 96/06/20
ﺍﻣﺎﻡ ﻛﺎﻇﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻳﻰ ﻭ ﺳﻴﺎﻩ ﭼﻬﺮﻩ ﮔﺬﺭﻛﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﺪﺗﻰ ﮔﻔﺖ ﻭ ﮔﻮ ﻧﻤﻮﺩ.
ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻭﻯ ﮔﻔﺖ ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺟﺘﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻮ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ، ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ. ﺍﺻﺤﺎﺏ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻳﺎﺑﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ! ﺁﻳﺎ ﻧﺰﺩ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺴﻰ ﻣﻰ ﻧﺸﻴﻨﻰ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻯ ﺍﻭ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﻰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ؟
ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺣﻜﻢ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﺎﺳﺖ، ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻳﻚ ﭘﺪﺭ ﻳﻌﻨﻰ ﺁﺩﻡ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻭ ﻳﻚ ﺩﻳﻦ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﺎﻳﺪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺍﻭ ﺳﺎﺯﺩ ﻭﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﺒﺎﻟﻴﻢ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺑﻴﻨﺪ (۱)
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍَﻗْﺮَﺑُﻜُﻢْ ﻣِﻨّﻰ ﻏَﺪﺍً ﻓﻰِ ﺍﻟْﻤَﻮﻗِﻒِ… ﺍَﺣْﺴَﻨُﻜُﻢْ ﺧُﻠْﻘﺎً ﻭَﺍَﻗْﺮَﺑُﻜُﻢْ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻨﺎﺱِ. ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﺮﻳﻦ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻓﺮﺩﺍﻯ ﻗﻴﺎﻣﺖ… ﺧﻮﺵ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﺗﺮﻳﻦ ﻭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﺮﻳﻦ ﺷﻤﺎﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ. (۲)
منابع:
۱) ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ﺑﺨﺶ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻛﺎﻇﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ
۲) ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 77، ﺹ 150.
پنجشنبه 96/06/16
قال رسول الله (ص) : عنوان صحيفة المؤمن حبّ علىّ بن ابى طالب
رسول خدا (ص) فرمودند : سر آغاز طومار و برنامه هر فرد با ايمان، دوستى على بن ابى طالب (عليه السّلام) است.
حضرت صادق (ع) فرمودند : هرکه اقرار به ولایت امیرالمومنین (ع) نکند ، اعمال و عباداتش باطل شود ، مانند خاکستریکه در معرض باد تند قرار گیرد.
مفضل بن عمر گوید : ابو عبدالله (ع) در پایان حدیثی طولانی فرمود : که پیامبر خدا (ص) به ام سلمه ( رضی الله عنها ) فرمودند : ای ام سلمه گفتار مرا بشنو و گواه من باش که این علی بن ابی طالب در دنیا و آخرت برادر من میباشد ، ای ام سلمه بشنو ! شاهد باش که این علی بن ابی طالب در دنیا و عقبی قائم مقام من است ، ای ام سلمه از من بشنو ، و گواهم باش که این علی بن ابی طالب پرچمدار من در دنیا ، و حامل پرچم حمد است ، فردا در عقبی ، ای ام سلمه از من بشنو و گواهی ده که این علی بن ابی طالب وصی و جانشینم بعد از من و در هم کوبنده دشمنان من ، و حامی و حافظ شرف حوض من است . ای ام سلمه گفتار مرا بشنو و گواهم باش که این علی بن ابی طالب سالار مسلمانان ، و امام تقوا پیشگان ، و رهبر دست و رو سپیدان ، و کشنده (( ناکثین )) ( پیمان شکن های جنگ جمل ) و (( مارقین )) ( خوارج نهروان که از مرز دین پافراتر نهادند ) و (( قاسطین )) ( بازگشتگان از حق در صفین ) است. ام سلمه گوید : عرض کردم ، ای پیامبر خدا (( ناکثان )) چه افرادی هستند ؟ فرمود : آنان که در مدینه با وی بیعت کردند ، و در بصره آن را شکستند ، عرض کردم : (( قاسطان )) چه کسانی هستند ؟ فرمود : معاویه و همدستان او از مردم دمشق ، بعد عرض کردم (( مارقان )) کیانند ؟ فرمود : اشخاصی که در نهروان صف آرائی کردند.
منابع:1.معانی الاخبار جلد 2 صفحه 22
2. الغدیر جلد 1 صفحه 12 }
3.تفسیر جامع جلد 3 صفحه
پنجشنبه 96/06/16
ترک مدح و ستایش علی(علیه السلام) مرا ملامت مکن ، چرا که من در این مسأله از تو آگاهترم ، جایی که اهل آسمان و زمین از شمارش اوصاف قنبر غلام علی (علیه السلام) در عجز و ناتوانی یکسانند ( چگونه من از فضایل مولایم علی علیه السلام دم بزنم )
{ ابن ابی الحدید نیز در بیت 35 از قصیده ی ششم که در فضایل مولا سروده به عجز خویش اعتراف نموده و گوید : انا فی مدیحک اَلکنٌ لا أهتدی ؛ وَ اَنا الخطیب اَلهبزرّی المصقع ؛ زبان من در مدح و ثنای تو بازمانده و در این وادی راهی در پیش روی خود نمی بینم با اینکه سخن گویی توانا و شاعری شیرین زبان هستم }
خطیب خوارزم گوید : از دانشمندی درباره ی فضایل علی (علیه السلام) پرسیدند که آیا سخنی گفته ای و یا به صورت شعر مدیحه ای سروده ای ؟ گفت : چگویم درباره ی آن شخصیت والایی که دشمنانش در فضایلی که دارد رشک برده و آن را پنهان نمودند و دوستانش از بیمی که بر جان خویش داشتند ، توانایی نشر فضایل او را در خود ندیدند و با این دو مانع بزرگ ، آن چنان فیض فضایل باریده و آفتاب مناقبش درخشید که زمین و آسمان و شرق و غرب جهان را پُر ساخته است.
خوارزمی گوید : پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : خدای متعال ، فضایلی بی شمار ، برای برادرم علی ، قرار داده که هرکس فضیلتی از فضایل او را یاد کند و آن را در عمق وجودش جای دهد ؛ خداوند گناهان گذشته و آینده اش را خواهد بخشید. و آن کس که منقبتی از مناقب وی را ، به رشته ، تحریر بکشد ، تا آن زمان که از آن کتابت اثری باقی است ، فرشتگان برای وی آمرزش طلب می نمایند و آن کس که فضیلتی از فضایل وی را بشنود ، خداوند گناهانی را که از راه حس شنوایی ، انجام داده خواهد بخشید و اگر به کتابی که فضایل وی در آن مندرج است نگاه کند ، خداوند گناهانی را که به وسیله ی چشم انجام داده می آمرزد ، سپس فرمود: نگاه به صورت علی و یاد او عبادت است و هرگز خداوند ایمان بنده ای را ، جز با ولایت او و تبرّای از دشمنانش نخواهد پذیرفت.
منابع:مناقب ، ص 2 ؛ کشف الغّمه جلد 1 صفحه 112
احقاق الحق ، جلد 4 صفحه 2
ترجمه ی کتاب کَشفُ الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) از تالیفات علامه حلی (رضوان الله تعالی علیه ) صفحه 20 الی 21
پنجشنبه 96/06/16
بهترین راه اثبات امامت امام علی(علیه السلام) برای اهل سنت، تمسک به قرآن و روایاتی که در توضیح آنها در کتب خودشان نقل شده است، می باشد و البته بدیهی است که انسان باید حقیقت جو باشد تا به توجیهات ناصواب و غیر عقلانی متوسل نشود و چشم را به روی حقیقت نبندد.
تمسک به قرآن و روایاتی که در توضیح آنها در کتب اهل سنت نقل شده است، بهترین راه برای اثبات امامت امام علی(علیه السلام) برای اهل سنت می باشد. در این راستا باید ببینید دلالت و مفاد آیه چیست و برای فهم مفاد و مدلول آیات، توجه به قرائن لفظیه و حالیه و روایاتی که شان نزول، تفسیر، مصداق آیات را بیان می کنند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند.
در قرآن مجید آیات فراوانی داریم که به بیان و اثبات امامت حضرت علی (علیه السلام) و دیگر ائمه طاهرین دلالت دارد. و البته دلالت این آیات[1] با توجه به احادیث بسیار زیاد (متواتر) است که از رسول گرامی اسلام در شأن نزول این آیات وارد شده است. احادیثی که مورد قبول شیعه و سنی است، ما در اینجا به چند آیه اشاره می کنیم[2]:
1. آیه تبلیغ: ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت نازل شده است به طور کامل (به مردم) برسان، و اگر انجام ندهی، رسالت او را انجام نداده ای، و خداوند تو را از (خطرهای احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند»[3].
خداوند متعال پیامبرش را با شدت هر چه تمامتر امر فرمود که رسالت خود را ابلاغ نماید و طبق روایات، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله وسلم) به دنبال نزول این آیه، در جایی به نام غدیر خم، حضرت علی(علیه السلام) را به جانشینی خود برگزید.[4]
جریان غدیر در سال آخر عمر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) در حجة الوداع اتفاق افتاد و آن حضرت، با بیان «… من کنت مولاه فهذا علی مولاه…» یعنی …هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست و…، به امامت علی بن ابیطالب تصریح فرمود و رسالت خود را ابلاغ فرمود.
این واقعه توسط عده ی زیادی(110 نفر) از صحابه[5] پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) و همچنین از 84 نفر از تابعین و 36 نفر از دانشمندان و مؤلفین، نقل شده است. علامه امینی با مدارک و دلایل محکم از منابع معروف اسلامی(اهل سنت و شیعه)، در کتاب شریف الغدیر تمامی این نقل ها را آورده است.
2. آیه ولایت: «ولی و سرپرست شما تنها خداست و پیامبر او، و آنها که ایمان آورده اند و نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند[6]».
بسیاری از مفسران و محدثان گفته اند که این آیه در شأن علی (علیه السلام) نازل شده است.
«سیوطی» از دانشمندان اهل سنت در تفسیر «الدر المنثور» در ذیل این آیه از «ابن عباس» نقل می کند که: «علی (علیه السلام) در حال رکوع نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد، پیامبر (صلی الله علیه و اله وسلم) از سائل پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد؟ سائل به حضرت علی (علیه السلام) اشاره کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است»، در این هنگام این آیه نازل شد.[7]
همچنین از دانشمندان اهل سنت «واحدی[8]» و «زمخشری[9]» این روایت را نقل کرده و تصریح کرده اند که آیه «انما و لیکم الله …» درباره حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است.
فخر رازی در تفسیر خود از عبدالله بن سلام نقل می کند، هنگامی که این آیه نازل شد، من به رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم ) عرض کردم که با چشم خود دیدم که علی(علیه السلام) انگشترش را در حال رکوع به نیازمندی صدقه داد به همین دلیل ما ولایت او را می پذیریم! وی همچنین روایت دیگری نظیر همین روایت را از ابوذر در شأن نزول این آیه نقل می کند.[10]
طبری نیز در تفسیر خود روایات متعددی در ذیل این آیه و شأن نزول آن نقل می کند که اکثر آنها می گویند: درباره حضرت علی(علیه السلام) نازل شده است.[11]
مرحوم علامه امینی (ره) در کتاب الغدیر، نزول این آیه درباره حضرت علی را با روایاتی از حدود بیست کتاب معتبر از کتاب های اهل سنت، با ذکر دقیق مدارک و منابع آن، نقل کرده است.[12]
در این آیه، ولایت حضرت علی(علیه السلام) در ردیف ولایت خدا و پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) قرار داده شد.
3. آیه اولی الامر: «ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا (صلی الله علیه و اله وسلم) و اولی الامر از خودتان را[13]».
از سویی دانشمندان[14] گفته اند که آیه اولی الامر درباره حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است.
مثلا «حاکم حسکانی» حنفی نیشابوری (مفسر معروف اهل سنت) در ذیل این آیه پنج حدیث نقل کرده که در همه آنها عنوان «اولی الامر» بر علی (علیه السلام) تطبیق شده است.[15]
در تفسیر «البحر المحیط» نوشته «ابوحیان اندلسی مغربی» در میان اقوالی که درباره اولی الامر نقل کرده از مقاتل و میمون و کلبی (سه نفر از مفسران) نقل می کند که منظور از آن، ائمه اهل بیت (علیه السلام) هستند.[16]
«ابوبکر بن مؤمن شیرازی» (از علمای اهل سنت) در رساله «اعتقاد» از ابن عباس نقل می کند که آیه فوق درباره حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است.[17]
از سویی دیگر در این آیه شریفه با سبک و سیاق واحد و عدم تکرار لفظ (اطیعوا)، اطاعت خدا و رسول و اولی الامر واجب شده است و از این جهت اولی الامر معصوم است (و الا دستور به اطاعت از آنها به نحو اطلاق معنی نداشت) همانطوریکه خدا و پیامبرش معصومند. و طبق آنچه در روایات آمده، معصومین منحصر در امامان شیعه اند.
آنچه بیان شد تنها بخشی از احادیثی بود که از کتب اهل سنت و راویان مورد قبول آنان و همچنین از کتب شیعه تنها درباره سه آیه، از آیاتی که درباره ولایت و امامت حضرت علی (ع) نازل شده است بیان گردیده و پیرامون این آیات و آیات دیگر نکات قابل توجه دیگری در میان کتب اهل سنت وجود دارد که برای اطلاع بیشتر باید به کتاب های معتبر مراجعه کرد.
غیر از این سه آیه که به صورت مختصر ذکر شد، آیات دیگری نظیر: آیه صادقین: «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین[18]»و آیه قربی: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی[19]» نیز مستقیماً به ولایت و امامت حضرت علی (علیه السلام) و دیگر ائمه پرداخته است که در روایات پیامبر اکرم که در کتاب های اهل سنت و شیعه نقل شده، آمده است.
علاوه بر این آیات، آیات دیگری، بازگو کننده ی فضیلتی از فضیلت های حضرت علی (علیه السلام) و برتری آن حضرت بر سایر صحابه و یاران و نزدیکان پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) است. حال با استناد به حکم عقل که تقدیم «مرجوح» بر «ارجح» را قبیح می شمارد، می توان نتیجه گرفت که امامت و جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) حق حضرت علی (علیه السلام) است.
منابع:
[1] . مائده، 67. برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به نمایه: اهل سنت و آیه تبلیغ.
[2] . مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، امامت در قرآن، ص 182 به بعد.
[3]ابوسعید خدری، زیدین ارقم، جابر بن عبدالله انصاری، ابن عباس، براء بن عازب، حذیفه، ابوهریرة، ابن مسعود و عامر بن لیلی، از آن جمله اند.
[4] . مائده، 55.
[5] . الدرالمنثور، ج 2، ص 293.
[6] . اسباب النزول، ص 148.
[7] . تفسیر کشاف، ج 1، ص 649.
[8] . تفسیر فخر رازی، ج 12، ص 26.
[9] . تفسیر طبری، ج 6، ص 186.
[10] . الغدیر، ج 2، ص 52 و 53.
[11] . نساء، 59.
[12] در تفسیر برهان نیز ده ها روایت از منابع اهل بیت (علیه السلام) در ذیل این آیه آمده است که می گوید: آیه مزبور درباره علی (علیه السلام) یا آن حضرت و سایر ائمه اهل بیت (علیه السلام) نازل شده و حتی در بعضی از روایات نام دوازده امام (علیه السلام) یک یک آمده است. تفسیر برهان، ج 1، ص 381 – 387.
[13] . شواهد التنزیل، ج 1، ص 148 تا 151.
[14] . بحر المحیط، ج 3، ص 278.
[15] . احقاق الحق، ج 3، ص 425.
[16] . توبه، 119. در روایات بیان شده است که: منظور از صادقین حضرت علی(علیه السلام) و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و اله وسلم) می باشند.( ینابیع المودة ص115 و شواهد التنزیل ج1 ص262)
[17] . شوری، 33. برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به نمایه: اهل بیت علیهم السلام و آیهى مودت
دوشنبه 96/05/09
می خواست برگرده جبهه
بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی
بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند
چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست…
… وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم
دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد
خواستم بهش اعتراض کنم که گفت:
این همه بی نماز هست!
اجازه بدید کمی هم بی نمازا ، نماز بخونند
دیگه حرفی برا گفتن نداشتم
خیلی زیبا ، بجا و سنجیده جواب حرف بی منطقی من رو داد
منبع: کتاب بر خوشه ی خاطرات ، صفحه ۲۸
دوشنبه 96/05/09
بهش گفتم: «توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.» گفت: «من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛ همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد. یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ برداشتمشان تا چیزهایی مه می خواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم گفت: «ننویسی ها!» جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم: «مگه چی شده؟!» گفت: «اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله.» گفتم: «من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.» گفت: «نه!!.»
منبع:خاطره ای از سردار شهید مهندس مهدی باکری؛(فرمانده لشکر 31 عاشورا)!
دوشنبه 96/05/09
در بعضى از روایات آمده است : روزى یکى از منافقین به حضرت ابوالحسن ، امام رضا علیه السلام عرضه داشت : بعضى از شیعیان و دوستان شما خمر (شراب مست کننده ) مى نوشند؟! امام علیه السلام فرمود: سپاس خداوند حکیم را، که آن ها در هر حالتى که باشند، هدایت شده ؛ و در اعتقادات صحیح خود ثابت و مستقیم مى باشند. سپس یکى دیگر از همان منافقین که در مجلس حضور داشت ، به امام علیه السلام گفت : بعضى از شیعیان و دوستان شما نبیذ مى نوشند؟! حضرت فرمود: بعضى از اصحاب رسول اللّه صلى الله علیه و آله نیز چنین بودند. منافق گفت : منظورم از نبیذ، آب عسل نیست ؛ بلکه منظورم شراب مست کننده است . ناگاه حضرت با شنیدن این سخن ، عرق بر چهره مبارک حضرت ظاهر شد و فرمود: خداوند کریم تر از آن است که در قلب بنده مؤ من علاقه به خمر و محبّت ما اهل بیت رسالت را کنار هم قرار دهد و هرگز چنین نخواهد بود. سپس حضرت لحظه اى سکوت نمود؛ و آن گاه اظهار داشت : اگر کسى چنین کند؛ و نسبت به آن علاقه نداشته باشد و از کرده خویش پشیمان گردد، در روز قیامت مواجه خواهد شد با پروردگارى مهربان و دلسوز، با پیغمبرى عطوف و دل رحم ، با امام و رهبرى که کنار حوض کوثر مى باشد؛ و دیگر بزرگانى که براى شفاعت و نجات او آمده اند. ولیکن تو و امثال تو در عذاب دردناک و سوزانِ برهوت گرفتار خواهید بود
منبع:بحارالا نوار: ج 27، ص 314، ح 12، به نقل از مشارق الا نوار: ص 246.
سه شنبه 96/04/13
امروزه اکثر افراد جامعه به بهانه هایی همچون وضعیت اقتصادی و تربیت صحیح فرزندان از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند و زندگی دو نفره را به مشغله هایش ترجیح میدهند. این یکی از فتنه های شیطانی برای جلوگیری از فرزندآوری است.
کنترل جمعیت و فرزند آوری و مباحث مربوط به آن از جمله مباحثی است که در اکثر جوامع بشری مورد توجه قرار دارد ، این بحث در کشورهای اسلامی و همچنین در کشور ما مورد توجه کارشناسان قرار دارد . متاسفانه در سال های اخیر برخی بر این باورند که باید به شدت جمعیت کشور را کنترل کرد و با شعارها و برنامه های فراوانی در پی کاهش جمعیت برآمدند . حتما شعار فرزند کمتر زندگی بهتر را بارها و بارها شنیده اید . این شعاری بود که نخستین بار در اوایل دهه 50 و در زمان حکومت پهلوی مطرح شد و در اوایل انقلاب اسلامی تا سال 68 کنار گذاشته شد و مجدد از سال 69 به بعد قوت گرفت و اکنون در شرایطی به سر می بریم که قریب به اتفاق افراد جامعه به تک فرزندی روی آورده اند این در حالی است که با این منوال روز به روز از شیعیان اسلام کاسته می شود و در سر تیتر خبرها میخوانید که اسرائیل بالاترین میزان رشد جمعیت در کشور را دارد و ایران رکورددار کنترل جمعیت است!…
در بین یهودیان هدف اصلی از ازدواج افزایش جمعیت است و از این رو در تورات عواملی که باعث کنترل جمعیت میگردد منع شده است. به طور مثال در این کتاب در بخش جرایمی که بر ضد تمامیت جسمانی اشخاص است، سقط جنین همردیف با
آنچه سبب ایجاد زاد و ولد میشود قدرت خداست. خالق و پدیدآورنده تمامی انسانها اوست، نه سایر انسانها؛خداوند متعال در آیه 59- 58 سوره مبارکه واقعه می فرمایند: أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿۵۸﴾آیا از نطفه ای که در رحم میریزید آگاهید؟ (۵۸)َأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿۵۹﴾آیا شما آن را (در دوران جنینی) آفرینش پی درپی میدهید، یا ما آفریدگاریم ؟
قتل دانسته شده و برای آن مجازاتهایی را تعیین کردهاند. از نظر رژیم صهیونیستی مفیدترین زن ، زنی است که 8 فرزند داشته باشد. براساس همین تعالیم تورات است که امروزه شاهدیم چطور در مورد تعداد فرزندان مقرر شده که هر عائله حداقل باید چهار فرزند داشته باشد. از طرفی میزان حق اولاد پرداختی به کارمندان زیاد است و بچه زیاد موجب کاهش انواع و اقسام مالیاتها میشود به هر ترتیب یهودیان از هر قانون و روشی برای ازدیاد جمعیت و نسل خویش استفاده می کنند و در مقابل شیعیان اسلام روز به روز به بهانه های واهی از تعداد جمعیت کشور می کاهند. اما نظر اسلام و قرآن درباره فرزند آوری چیست؟
در قرآن کریم اصل وجود فرزند به عنوان نعمت الهی یاد شده چنانکه در آیه ۷۲ سوره نحل در این رابطه فرموده است: «وَاللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ؛ خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد و از چیزهاى پاکیزه به شما روزى بخشید آیا [باز هم] به باطل ایمان میآورند و به نعمت خدا کفر میورزند.»
در آیه ۱۴ سوره آل عمران از فرزندان به عنوان متاع یاد شده و آمده است: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ دوستى خواستنیها[ى گوناگون] از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسبهاى نشاندار و دامها و کشتزار[ها] براى مردم آراسته شده [لیکن] این جمله مایه تمتع زندگى دنیاست و [حال آنکه] فرجام نیکو نزد خداست.»
همچنین، در آیه ۴۶ سوره کهف از فرزندان به عنوان زینت زندگی یاد شده و آمده است: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا؛ مال و پسران زیور زندگى دنیایند و نیکیهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است.»
همچنین، در قرآنکریم از فرزند بهعنوان امتحان و آزمایش یاد شده و در ایه ۲۸ سوره انفال در این رابطه آمده است: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ؛ و بدانید که اموال و فرزندان شما [وسیله] آزمایش [شما] هستند و خداست که نزد او پاداشى بزرگ است.»
خداوند متعال در آیه ۷۴ سوره فرقان نیز فرموده است: «وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛ و کسانیاند که میگویند پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنى چشمان [ما] باشد و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان.
بنابراین آنچه سبب ایجاد زاد و ولد میشود قدرت خداست. خالق و پدیدآورنده تمامی انسانها اوست، نه سایر انسانها؛ خداوند متعال در آیه 59- 58 سوره مبارکه واقعه می فرمایند: أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿۵۸﴾آیا از نطفه ای که در رحم میریزید آگاهید؟ (۵۸)أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿۵۹﴾ آیا شما آن را (در دوران جنینی) آفرینش پی درپی میدهید، یا ما آفریدگاریم؟
شمایی که الان به وجود آمده اید ، ما حصل نسل قبل خودتان هستید و بشر آینده ای که الان نیست ، حاصل توالد نسل امروز است. تصور کنید که مردمان ده نسل پیش به این نتیجه می رسیدند که فرزندآوری سخت است و اصلا احتیاجی به فرزندآوری نیست مسلما شما و به طور کل نسل امروز وجود نداشت
یکشنبه 96/04/04
این روزها و ساعتها آخرین لحظات ماه مبارک رمضان است که به سرعت در حال گذر است، ماهی که یک سال در انتظار آمدنش بودیم، پس از پایان یافتن ماه مبارک رمضان، یعنى در شب عید فطر, افرادى که داراى شرایط (بالغ و عاقل باشد، بندۀ کسى و فقیر نباشد), باید زکاتى بپردازند. از این زکات با عنوان زکات فطره نامبرده میشود.
زمان پرداخت زکات فطره: از شب عید تا ظهر روز عید فطر و بهتر آن است که در روز عید بدهد و اگر نماز عید مىخواند بنابر احتیاط واجب قبل از نماز عید بپردازد.
(تحریر الوسیله, ج1، ص 348، توضیح المسائل, م 2029).
در همین راستا و با توجه به اهمیت مسألۀ زکات عید فطر، به حدیثی از امام صادق (علیه السلام) دربارۀ عملی که تکمیلکنندۀ روزه اشاره میکنیم:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
« إِنَّ مِنْ تَمَامِ الصَّوْمِ إِعْطَاءُ الزَّکَاةِ یَعْنِی الْفِطْرَةَ کَمَا أَنَّ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه واله) مِنْ تَمَامِ الصَّلَاةِ».
تکمیل روزه به پرداخت زکاه فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر(صلی الله علیه واله) کمال نماز است.
منبع: (وسائل الشیعه، ج6، ص 221)
یکشنبه 96/04/04
عید فطر روز اول ماه شوّال و از مهمترین اعیاد مسلمانان و شیعیان است. این روز در بسیاری از کشورهای اسلامی، تعطیل رسمی است و مسلمانان نماز عید برگزار میکنند. در این روز، روزه گرفتن حرام و پرداخت زکات فطره بر مسلمانان واجب است.
همانطور که گفته شد، روز فطر کنار عید قربان، غدیر و جمعه یکی دیگر از چهار عید بزرگ شیعیان به شمار میرود، در این راستا، سؤالی که ممکن است برای برخی ایجاد شود، این است که چرا روز فطر، بهعنوان عید نامیده شده است. برای پاسخ به این سؤال، به حدیثی از امام رضا(علیه السلام) اشاره میکنیم:
ایشان در حدیثی به علت نامیده شدن روز فطر به عید اشاره میکنند و میفرمایند:
«روز فطر، از آن جهت عید قرار داده شده است که مسلمانان، اجتماعی داشته باشند که در آن روز گرد هم آیند و برای خدا بیرون آیند و او را بر نعمتهایی که به آنان داده شده است، بستایند و روز عید، روز تجمع، روز خوردن روزه، روز زکات، روز شوق و روز نیایش است؛ و برای آنکه اولین روز از سال است که خوردن و آشامیدن در آن حلال است؛ چرا که ماه رمضان، اولین ماه سال نزد اهل حق است.
پس خداوند دوست داشت که در چنین روزی همایشی داشته باشند تا خدا را حمد و ستایش کنند و در این روز، تکبیر در نماز، از آن روی بیش از روزهای دیگر قرار داده شده که تکبیر، بزرگداشت خداوند و ستایش و ثنای او بر نعمت هدایت است، آن گونه که خداوند فرموده است: «تا خداوند را بر این که هدایتتان کرد، بزرگ بدارید و باشد که شکر گزارید». و در آن روز، دوازده تکبیر قرار داده شده است؛ چون در هر دو رکعت، دوازده تکبیر است هفت تکبیر در رکعت اول و پنج تکبیر در رکعت دوم قرار داده شده و آن دو، یکسان نشدهاند؛ چرا که مستحب است نماز واجب، با هفت تکبیر آغاز شود، از این رو در اینجا با هفت تکبیر آغاز شده است. و در رکعت دوم، پنج تکبیر است؛ چرا که تکبیرة الاحرام نمازها در شبانهروز، پنج تکبیر است، و برای اینکه تکبیرها در هر دو رکعت، فرد فرد باشند.
منبع: (من لایحضره الفقیه، ج1، ص 522)
متن حدیث:
«عَنِ الْفَضْلِبْنِ شَاذَانَ النَّیْسَابُورِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ یُذْكَرُ أَنَّهُ سَمِعَهَا مِنَ الرِّضَا(ع) أَنَّهُ إِنَّمَا جُعِلَ یَوْمُ الْفِطْرِ الْعِیدَ لِیَكُونَ لِلْمُسْلِمِینَ مُجْتَمَعاً یَجْتَمِعُونَ فِیهِ وَ یَبْرُزُونَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیُمَجِّدُونَهُ عَلَى مَا مَنَّ عَلَیْهِمْ فَیَكُونُ یَوْمَ عِیدٍ وَ یَوْمَ اجْتِمَاعٍ وَ یَوْمَ فِطْرٍ وَ یَوْمَ زَكَاةٍ وَ یَوْمَ رَغْبَةٍ وَ یَوْمَ تَضَرُّعٍ وَ لِأَنَّهُ أَوَّلُ یَوْمٍ مِنَ السَّنَةِ یَحِلُّ فِیهِ الْأَكْلُ وَ الشُّرْبُ لِأَنَّ أَوَّلَ شُهُورِ السَّنَةِ عِنْدَ أَهْلِ الْحَقِّ شَهْرُ رَمَضَانَ فَأَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَكُونَ لَهُمْ فِی ذَلِكَ مَجْمَعٌ یَحْمَدُونَهُ فِیهِ وَ یُقَدِّسُونَهُ وَ إِنَّمَا جُعِلَ التَّكْبِیرُ فِیهَا أَكْثَرَ مِنْهُ فِی غَیْرِهَا مِنَ الصَّلَاةِ لِأَنَّ التَّكْبِیرَ إِنَّمَا هُوَ تَعْظِیمٌ لِلَّهِ وَ تَمْجِیدٌ عَلَى مَا هَدَى وَ عَافَى كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ــ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ وَ إِنَّمَا جُعِلَ فِیهَا اثْنَتَا عَشْرَةَ تَكْبِیرَةً لِأَنَّهُ یَكُونُ فِی كُلِّ رَكْعَتَیْنِ اثْنَتَا عَشْرَةَ تَكْبِیرَةً وَ جُعِلَ سَبْعٌ فِی الْأُولَى وَ خَمْسٌ فِی الثَّانِیَةِ وَ لَمْیُسَوَّ بَیْنَهُمَا لِأَنَّ السُّنَّةَ فِی الصَّلَاةِ الْفَرِیضَةِ أَنْ تُسْتَفْتَحَ بِسَبْعِ تَكْبِیرَاتٍ فَلِذَلِكَ بُدِئَ هَاهُنَا بِسَبْعِ تَكْبِیرَاتٍ وَ جُعِلَ فِی الثَّانِیَةِ خَمْسُ تَكْبِیرَاتٍ لِأَنَّ التَّحْرِیمَ مِنَ التَّكْبِیرِ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ خَمْسُ تَكْبِیرَاتٍ وَ لِیَكُونَ التَّكْبِیرُ فِی الرَّكْعَتَیْنِ جَمِیعاً وَتْراً وَتْر».
سه شنبه 96/03/30
در دعای شب 27 رمضان آن شب را شب قدر معرفی نموده و اکثریت به اتفاق مسلمین شب 27 را شب قدر می دانند ولی تشیع حتی امروز عمدتا بر این باورند که احیا برای امام علی است و شب ضربت، شهادت و سوم را شب قدر می دانند و علت بر اساس کدامین روایت و سند است؟
همان طورى که از واژه «قدر» به دست میآید شب قدر؛ یعنى، شب سرنوشت و مقدرات. در اصول کافى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که آن حضرت در جواب معناى آیه «انا انزلناه فى لیله مبارکه» فرموده: «بله شب قدر که همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مىشود، شبى است که قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است که خداى تعالى دربارهاش فرموده است: «فیها یفرق کل امر حکیم؛ ما قرآن را در شب مبارک (قدر) نازل کردیم. در آن شب هر امرى با حکمت متعین و ممتاز مىگردد،(دخان، آیه 4).
آن گاه فرمود: آن شب هر حادثهاى که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مىشود؛ چه خیر و چه شر؛ چه طاعت و چه معصیت و چه فرزندى که قرار است متولد شود و یا اجلى که بنا است فرا رسد و یا رزقى که قرار است برسد و…»،}(ترجمه المیزان، ج 2، ص 771).
شب قدر در بین سایر شبهاى سال ممتاز و از فضیلت خاصى برخوردار است. مشهور و معروف در روایات این است که شب قدر، شب بیست و یکم یا بیست و سوم است. در روایتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که: «شب قدر شب بیست و یکم یا بیست و سوم است». حتى هنگامى که راوى اصرار کرد کدام یک از این دو شب است. گفت: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت کنم، کدام یک را انتخاب نمایم؟ امام(علیه السلام) تعیین نفرمود وافزود: }«ما ایسر لیلتین فیما تطلب{ ؛ چه آسان است دو شب براى آنچه مىخواهى». ولى در روایات متعددى که از طریق اهل بیت(علیه السلام) رسیده،بیشتر روى شب و بیست و سوم تکیه شده است. در برخى روایات هر سه شب (نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم) به عنوان شب قدر معرفى شده است. در روایتى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: }«التقدیر فى لیله القدر تسعه عشر و الابرام فى لیله احدى و عشرین والامضاء فى لیله ثلاث و عشرین{؛ تقدیر مقدرات در شب نوزدهم و تحکیم آن در شب بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است» که بدین ترتیب بین روایات جمع مىشود»، }(تفسیر نمونه، با کمى تصرف در عبارت و نیز ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، ذیل سوره «قدر»، ج 27، ص 188)
اعمال شب 27 ماه رمضان
1- غسل .
2- دعاي استعداد براي موت : از زيد بن علي بن الحسين عليهم السّلام مروي است که : شنيدم پدرم عليه السّلام (امام زين العابدين عليه السّلام) ،
در شب بيست و هفتم ماه رمضان از اوّل شب تا آخِر آن مي فرمود : (( اللَُهُمَِ ارزُقنِي التَّجَافي عَن دَارِ الغُرُورِ وَ الإِنَابَهِ إِلَي دَارِ الخُلُودِ وَ الإِستِعدَادِ لِلمَوتِ قَبلَ حُلُول الفَوتِ ؛ بارالها ، مرا روزي کن از دار فريب (دنيا) کناره گيري کنم و به دار جاويد رو نمايم و روزي من گردان که براي مرگ پيش از اين که اجل فرا رسد، مهيا و آماده باشم ( المراقبات . ص 308 ) ، ( مفاتيح الجنان . فصل سوم . در اعمال ماه رمضان ) .
جمعه 96/03/26
حضرت علی علیه السلام در خطبه 138 نهج البلاغه عباراتی فرموده اند که به گمان اغلب شارحان نهج البلاغه از گوشه ای از وقایع آخرالزمان پرده برداشته است؛ شرایطی که در آن هدایت، دستخوش خیمه شب بازی های «هوا» می شود، و قرآن به تبعیت رأی و قیاس درمی آید، و در نهایت به جنگی ویرانگر می انجامد.
منجی عالم، در چنین هنگامه ای، سردمداران را به زشتی کردارشان مؤاخذه خواهد کرد و بشر را فرا می خواند که سیطره جهانی عدالت را به تماشا بنشینند؛ اما پیش از آن هنگامه طلایی، زمین دستخوش طغیانگری یک خون ریز می گردد.
در نهایت حضرت علی علیه السلام با ارائه این نشانه های دقیق ضمن سفارش هایی مهم و حیات بخش، بشریت را از پایان سرنوشت خود آگاه می کند تا به سلاح بیداری تجهیز شود.
در همه ادیان الهی، اخباری مبنی بر پیش گویی وقایع آخرالزمان و در نهایت ظهور یک منجی وجود دارد. در مذهب بی بدیل شیعه نیز اخباری در این مورد آمده است که علاوه بر نوید ظهور یک منجی شناخته شده، به پیش گویی وقایع آخرالزمان نیز می پردازد.
از آن جا که تحلیل دقیق حوادث آخرالزمان، به شناخت و آگاهی از آن شرایط نیاز دارد، دقت در چنین روایاتی، بسیار لازم و ضروری است؛ چرا که اوضاع در آن زمان، آن چنان پرفتنه است که بازشناسی حق از باطل دشوار می شود. از جمله این اخبار خطبه 138 نهج البلاغه است که در آن عباراتی وجود دارد که بسیاری از شارحان، مقصود از اشاره های امیرالمؤمنین علی علیه السلام در آن خطبه را با شرایط آخرالزمان منطبق می دانند؛ هرچند در خود عبارات، قرینه روشن و آشکاری مبنی بر ارتباط آن با آخرالزمان وجود ندارد. این جستار در پی آن است تا ضمن نقل اقوال شارحان، به نقد و بررسی آنها نیز بپردازد.
این خطبه در واقع از سه بخش جداگانه تشکیل شده که فراز بخش اول عبارت است از: «یَعطِفُ الهوی علی الهُدی إذا عطفوُا الهُدی علی الهَوی و یَعطِفُ الرّأیَ علی القرآن إذا عطفوا القرآنَ علی الرّأی» این بخش تحت عنوان جدال آخر الزمان مورد بررسی قرار می گیرد.
بخش دیگر که عبارت است از:«حتّی تقوُمَ الحربُ بکمْ علی ساقٍ بادیاً نَواجِذُها مملوءَهٌ اخلافُها حُلوا رَضاعُها عَلْقَماً عاقبتُها. ألا و فی غدٍ- و سَیَأتی غدٌ بما لا تعرِفونَ- یأخذُ الوالی منْ غیرِها عُمّالَها علی مساوِی أعمالِها و تُخرجُ لهُ الارضُ افالیذَ کبِدِها و تُلقی إلیهِ سلماً مقالیدَها فیُریکم کیفَ عدلُ السّیره و یُحیی مَیّتَالکتابِ و السُّنة»
بخش دوم ذیل عناوین نشانه های آخرالزمان و اصلاحات موعود بررسی می شود.
و بخش سوم نیز عبارت است از: «کاَنّی بهِ قدْ نَعَقَ بالشّامِ و فحَصَ برایاتِه فی ضَواحیَ کوفانَ فعطفَ عَلیها عَطْفَ الضّروس و فرَشَ الارضَ بالرّؤوسِ. قدْ فغرتْ فاغرَتُهُ و ثَقُلت فی الارضِ وَطأتُهُ، بعیدَ الجولهِ، عظیم الصّولهَ و اللهِ لَیُشَرّونکمْ فی اطراف الارضِ حتی لا یبقی منکمْ إلا قلیلٌ، کالکُحلِ فی العینِ. فلا تزالونَ کذلکَ حتی تؤُوبَ الی العرَبِ أوازِبُ احلامها! فالْزَموا السّننَ القائمهَ و الآثارَ البیّنهَ و العهدَ القریبِ الذی علیهِ باقی النُّبُوهِ و اعلموا انّ الشیطانَ إنّما یُسنّیَ لکمْ طُرقهُ لِتتّبعوا عَقِبَهُ»
ذیل عنوان وظیفه مردمان آخرالزمان، این فراز مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
قابل ذکر است که بندهای نقل شده بخشی از متن اصلی خطبه است که سید رضی آنها را انتخاب نموده و آورده است.
جدال آخرالزمان
خطبه 138 نهج البلاغه از همان آغاز به گونه ای ایراد شده که گویی امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مقام بیان اخباری مربوط به آینده است. استفاده از «إذا» ظرفیه در همان ابتدای خطبه این امر را روشن تر می سازد. خویی در منهاج البراعه بحث گسترده ای در مورد اِعراب بخش ابتدایی کلام حضرت، بیان می کند که«إذا» در این جا به هیچ وجه شرطیه نبوده و در واقع معنای ظرف می دهد.(ج8، ص 347)
خطبه مذکور که سید رضی آن را تحت عنوان «یوُمیءُ فیها إلی ذکْرِ الملاحم» نام گذاری کرده است این گونه آغاز می شود: «یَعْطِفُ الهوی علی الهُدی إذا عَطَفوا الهُدی علی الهوی و یَعْطِفُ الرّأیَ علی القُرآن إذا عطفوا القُرآن علی الرّأی؛ خواهش نفسانی را به هدایت آسمانی باز می گرداند و آن هنگامی است که[ مردم] رستگاری را تابع هوی ساخته اند و قرآن را تابع رأی خود کرده اند.
از دیدگاه شارحان نهج البلاغه، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این عبارات به فضا و شرایط آخرالزمان اشاره نموده و آن را ترسیم کرده اند. بیان حضرت در این فراز به شکلی است که گویی به جدالی آخرالزمانی اشاره می کند؛ به جدالی که در آن «هدایت» دستخوش خیمه شب بازی های «هوا» شده و «قرآن» به تبعیت «رأی» درمی آید، و به نبردی در هنگامه ای سخت اشاره می فرماید که بشر چنان عنان خود را به نفسانیت خویش می سپارد که زمام هدایت از کف می رمد، و «رأی» به چنان جایگاهی دست می یابد که کلام وحی را پیرو خویش می شمارد.
خویی در منهاج البراعه در شرح این عبارت به رویکرد مردمان آخرالزمان نسبت به قرآن اشاره می کند و می نویسد: آنان قرآن را بنا به مذاهب گوناگون خویش به تأویل می برند… و سؤال از اهل ذکر و رجوع به ولیّ امر را وا می نهند(ج8، ص 349)
در چنین هنگامه پربلایی، به گفته صاحب معارج نهج البلاغه، اگر مردمان به یاری «هدی» اهتمام ورزند، به ناگاه «هوا» را یاری می نمایند و از خواهش های نفس فرمان می گیرند؛ به گونه ای که یارای تمیز میان آن دو را ندارند، همان گونه از تمیز میان «رأی » و «قرآن» ناتوانند.(ص 228)
شیوه عملی منجی
در چنین شرایط آشفته و نابسامان آخرالزمان، منجی ای ظهور خواهد کرد که با اتخاذ شیوه ای خاص، اوضاع را سامان می بخشد، و آن شیوه احیای «هدی» و دمیدن روحی تازه به «قرآن کریم»است. «هدی» معنای گسترده ای را دربرمی گیرد که به منظور درک بهتر کلام حضرت از توضیحی که مؤلف فی ظلال نهج البلاغه در مورد آن ارائه داده است مدد می جوییم: مراد از هدی در این جا عقلی است که هر امر نافع برای حیات را نیک می شمارد و هر امر مضر برای حیات را زشت می داند(ج2، ص 297) .
بنابراین، «هدی» همان عقل روشنگری است که در وجود آدمی به ودیعت نهاده شده، تا به مدد آن خیر را از شر بازشناسد و در اوضاع پریشان آخرالزمانی، این قوه حیات بخش بشری که اسیر افسار گسیخته خواهش های نفسانی شده است احیا خواهد شد. وجود آن منجی، سبب نورانیتی می شود که در پرتو انوارش، این نیروی خدادادی، جانی تازه می گیرد .
بنابراین، با توجه به این پیش گویی امیرالمؤمنین علی علیه السلام، منجی بزرگ آخرالزمان، زمانی ظهور خواهد کرد که «هدی»- این عقل روشنگر- به رنگ هوس های خام آدمی جامه می پوشد و مردمان کلام وحی را به مریدیِ رأی خویش می گیرند.
منجی در چنین شرایطی بساط این دگرگونی را برخواهد چید، و واژگونی حقیقت را با میزان خویش به سر منزلی امن خواهد رساند؛ و چه سر منزل و سرانجامی نیکوتر از هدایت که حلقه مفقوده اوضاع پیچیده آخرالزمان است، و چه میزان و معیاری اطمینان بخش تر از سخن پروردگار که در پایان دوران زمین و زمینیان به وادی فراموشی سپرده خواهد شد؛ و این شیوه عملی منجی موعود است: مجالی به «هدی » برای بالیدن و دمی مسیحایی به «وحی» که به پوستینی بی جان مبدّل گشته است.
امام آخرالزمان
سخن این جاست که او کیست؟ این منجی بزرگ که بشریت گمشده در هزار توی «رأی» و «هوی» را به سعادت آباد «وحی» و«هدی» رهنمون می کند، کیست؟
اکثر شارحان نهج البلاغه بر این عقیده اند که این فراز از خطبه به امام آخرالزمان اشاره دارد. ابن ابی الحدید در این باره چنین می نویسد: «این سخن اشاره دارد به وجود امامی که خداوند متعال او را در آخرالزمان خلق خواهد کرد، و در اخبار و روایات به وجود او وعده داده شده است.» ( جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج4، ص 265) اما این شارح معتزلی اشاره ای به هویت آن نمی کند.
ابن میثم او را امام منتظر موعود می خواند ( اختیار مصباح السالکین، ص 297)، و حاج میرزا ابراهیم خویی او را این چنین معرفی می کند: او قائم منتظر آخرالزمان است که در اخبار و روایات به وی نوید داده شده است(الدرّه النجفیه، ص 177)
نویسنده فی ظلال نهج البلاغه از قول اکثریت، او را «مهدی منتظر»می خواند و با ذکر دلیل، مدعایش را چنین شرح می دهد: شکی نیست که مقصود اوست، چرا که احادیث فراوانی از طریق اهل سنت و نیز شیعیان در این مورد وارد شده است؛ زیرا او رأی و قیاس عمل نمی کند و امور را با منافع خاص نمی سنجد بلکه مقیاس و معیار در همه زمینه ها نزد او قرآن کریم و عقل سلیمی است که به آن اشاره کردیم؛ به طوری که اگر همه مردم بر امری اجماع کنند- حال آن که پشتوانه ای به یکی از این دو نداشته باشد،-نزد او بدعت و گمراهی شمرده می شود(ج2، ص 298).
موسوی در شرح نهج البلاغه خویش به صراحت او را مهدی فرزند امام حسن عسکری علیه السلام می خواند که پیامبر به ظهور او نوید داده است(ج2، ص 409 و410 )
بی گمان از دیدگاه ژرف نگر شیعه، بزرگمردی که قادر است به اذن خدای تعالی شرایط پریشان آخرالزمان را سامان بخشد کسی نیست جز همو که طبق روایات صریح منقول، دوازدهمین حقیقت تابناک عالم، همنام نبی مکرم اسلام و فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است.
نشانه های قیام آخرالزمان
اوضاع نابسامان آخرالزمان مقدمات جنگی وحشتناک و ویرانگر را فراهم می سازد؛ نبردی به غایت خونین و هراس انگیز که امیرالمؤمنین علیه السلام این گونه از آن یاد می کنند: « حتی تقوُمَ الحربَ بِکُمْ علی ساقٍ بادیاً نواجِذُها، مملوءَه اخلافُها، حُلوا رَضاعُها، علقماً عاقبَتُها؛ تا آن که آتش جنگ میان شما افروخته گردد و از شرار آن همه چیز بسوزد و چون شیر خشمگین دندان نماید؛ و چون ماده شتری از این سو و آن سو آید، محل شیر دهی پر از شیر و مکیدن آن شیرین، اما پایان آن تلخ و زهرآگین .
«الساق» را «الشدّه» معنا کرده اند(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص 41)، و از دیدگاه مؤلف اختیار مصباح السالکین(ص 298)، و نیز مؤلف الدرّه النجفیه (ص 177)، این واژه کنایه از شدت آن نبرد آخرین دارد. حضرت علی علیه السلام با به کارگیری تعبیر زیبای بادیاً نَواجِذُها وحشت این نبرد خونین را به تمامی به تصویر می کشد. دندان نمایاندن جنگ، به شدت خوفناکی جنگ اشاره دارد؛ چه آن که به قول ابن ابی الحدید همان گونه که «نواجذ» یعنی دورترین دندان ها که در حالت خنده شدید نمایان می شوند، در آن قیام آخرالزمان نیز، جنگ دندان های بُرنده خویش را به رخ می کشد(ج9، ص 41)
دیگر شارحان نهج البلاغه این تعبیر را از اوصاف درندگان به هنگام خشم دانسته اند که به هر ترتیب با تصویرگری زیبای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از نبردی وحشت انگیز حکایت می کند( اختیار مصباح السالکین،ص 298؛ الدرّه النجفیه، ص 177)
این آشوب آخرالزمان در آغاز برای فتنه جویان دلچسب و شیرین به نظر می رسد و عبارات مملوءَهٌ اخلافُها و حُلواً رَضاعُها نمایانگر همین امر است، که البته در نهایت با تعبیر علقماً عاقبَتُها معنایی عمیق می یابد؛ چه آن که به قول خویی: طعم شیرین آرزوی پیروزی بر جان ها می نشیند، اما در نهایت چیزی جز کشتار و هلاکت برجای نمی ماند (ج8، ص 335 )
از نگاه مؤلف فی ظلال نهج البلاغه نیز در آغاز جنگ، اهل جهالت به شوق می آیند و آفرین می گویند، ولی درنهایت با جنگی ویرانگر روبرو می شوند که همه را می سوزاند(ج2، ص 298). بنابراین، از نگاه حضرت علی علیه السلام در ظلمات این مبارزه دشوار، فرجامی تلخ نصیب آشوبگران خواهد شد و آتش پرشراره اش بسی سوزناک خواهد بود.
اصلاحات موعود
سلطان بی چون و چرای کلام، حضرت علی علیه السلام در ادامه خطبه، به سرانجامی که منجی بشریت برای آشوبگران رقم خواهد زد اشاره می کند:«ألا وَ فی غدٍ- و سَیَأتی غدٌ بما لا تَعرفونَ- یأخذُ الوالیِ من غیرِها عُمّالها علی مَساویَ اعمالِها؛ آگاه باشید که فردا- و که داند که فردا چه پیش آرد- فرمانروایی که از این طایفه (امویان) نیست عاملان حکومت را به جرم کردار زشتشان بگیرد و عذری از آنان نپذیرد»
و سپس عباراتی می فرمایند که تصویر زیبایی از تسلیم کائنات در برابر آن مصلح جهانی ارائه می نماید: و تُخرجُ لهُ الارضُ افالیذَ کَبِدها و تُلقی إلیهِ سِلماً مَقالیدها؛ زمین گنجینه های خود را برون اندازد و کلیدهای خویش را از در آشتی تسلیم او سازد.
این عبارات به قول نویسنده فی ظلال نهج البلاغه نشانگر آن است که همه چیز مطیع اوست(ج2، ص 299). آری؛ زمین و زمان خاضعانه سر به فرمان و تعظیم و فرود آرند، و زبان جز به اطاعت او نگشایند و در واقع در پرتو چنین مُصلحی عدالت محقق خواهد شد. امام علی علیه السلام در ادامه خطبه چنین می فرمایند: «فَیُریکم کیفَ عدلُ السّیرهِ و یُحیی میّتَ الکتابِ و السُنه؛ پس روش عادلانه را به شما بنماید، و آنچه از کتاب و سنت مرده است زنده فرماید».
بنابراین، از دیدگاه مولی الموحدین علی علیه السلام هدف نهایی قیام مصلح، عدالت سایه گستر جهانی و احیای کتاب و سنت است که بی گمان به تحقق خواهد پیوست.
نشانه های ضد انقلاب آخرالزمان
پیش از عصر طلایی عدالت محور جهانی، زمین دستخوش ویرانگری فردی خون ریز می گردد که آن چنان مردمان را لگدمال بیدادگری و دیوسیرتی خویش می کند که جز اندکی از مردم را باقی نمی گذارد. امیر کلام حضرت علی علیه السلام این دژخیم را چنین معرفی می کند :
گویی او را می بینم که از شام بانگ برداشته و پرچم های خود را در اطراف کوفه برافراشته است. همچون ماده شتر بدخو که دوشنده خود را با دندان بدرّاند[ رعیت خویش را در خاک و خون بغلطاند] سرها را بر زمین بگستراند. دهانش گشاده، ستم و بیداد را بنیان نهاده، به هر سو تازان، و حمله او سخت گران است. به خدا که شما را در این سوی و آن سوی زمین پراکنده گرداند، چندان که از شما جز اندکی(به مقدار سرمه چشم)باقی نماند. سپس پیوسته چنین باشید تا آن که عرب بر سر عقل آید و در پی نظم کار خویش برآید .
تصویر ارائه شده از این فرد، نمایانگر شدت جور و ستمی است که او بر مردم روا می دارد. «فَغَرتْ فاغرتُهُ»از نگاه مؤلفان اختیار مصباح السالکین(ص 297)، الدرّه النجفیه(ص 177) و فی ظلال نهج البلاغه ( ج2، ص 300) به معنای باز کردن دهان برای شکار است که کنایه از درّندگی وی دارد. عبارت «ثَقُلتْ فی الارضِ وَطْاتُهُ» نیز به شدت جور و وحشی گری، و نیز کثرت یاران و سربازانش اشاره دارد(الدرّه النجفیه، ص 177؛ فی ظلال نهج البلاغه، ج2، ص 300)؛ همان طور که بعیدَ الجَوْلهِ از وسعت تصرفات و تملک و جولان او در شهرهای دور حکایت می کند( اختیار مصباح السالکین، ص 297)،
و این نبرد در نهایت به کشته شدن انبوهی از مردم ختم می شود که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با عبارت«سرمه ای در چشم»به اندکی تعداد مردمانی که باقی مانده اند اشاره می فرماید. روایتی نیز در جای دیگر از ایشان نقل شده است که از همین مسئله به عنوان یک پیش گویی قبل از قیام آخرالزمان یاد می کنند: «لا یخْرُجُ المهدیُ حتّی یُقْتَلُ ثُلْثٌ و یموتَ ثُلثٌ و یبقی ثلثٌ(کنز العمال، ح9663 ) مهدی ظهور نمی کند مگر بعد از آن که یک سوم مردم کشته شوند، یک سوم بمیرند و یک سوم دیگر باقی مانند.
وظیفه مردمان آخرالزمان
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بخش پایانی خطبه به تبیین و وظیفه مردم در آن هنگامه پر هراس می پردازد: فالزِموا السّنَنَ القائمهَ و الآثارَ البیّنهَ و العهدَ القریبَ الذی علیهِ باقی النبّوهِ و اعلموا انّ الشیطانَ إنّما یُسَنّی لکم طُرقهُ لتتّبعوا عَقبه. پس بر سنت پیامبر بمانید که برپاست و بر آثار [او] که هویداست، و عهدی که زمانی بر آن نگذشته و نشانی که از پیامبر به جا مانده است. و بدانید که شیطان راه های خود را برای شما هموار می کند تا در پی او بروید و از راه خدا به در شوید.
حضرت پس از ارائه علامات ظهور، مردم را به پپایمردی در مورد سنت های برپا، و پیمانی که زمانی چند بر آن نگذشته است هشدار می دهد، تا مبادا در آن دورانِ نابسامان از پی راه هایی که شیطان فراهم می کند روانه شوند.
این انذار به خوبی نمایانگر آن است که آن شرایط، به حدی پیچیده و غریب است که ممکن است مردمان به سادگی از تشخیص حق باز بمانند، و در جاده ای شیطانی گام بردارند؛ جاده ای که شیطان او را برای مردم هموار می سازد تا به سادگی آنان را شکار حیله های خویش کند.
سه شنبه 96/03/23
شب قدر همان شبى است که در تمام سال شبى به خوبى و فضیلت آن نمىرسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدیر امور سال مشخص مىشود.
اعمالى است که در هر سه شب قدر باید انجام داد .
اول: غسل
علاّمه مجلسى فرموده بهتر است غسل این شبها در هنگام غروب آفتاب انجام گیرد که نماز شام را با غسل بخواند.
دوم: دو رکعت نماز که در هر رکعت پس از سوره «حمد»، هفت مرتبه «توحید» خوانده و پس از فراغت از نماز هفتاد مرتبه بگوید، أَسْتَغْفِرُ اللّه وَ أَتوبُ الَیْهِ . در روایت نبوى است: که از جاى برنخیزد تا خدا او و پدر و مادرش را بیامرزد.
سوم: قرآن مجید را باز کند و در برابر خود گرفته و بگوید:اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتَابِکَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِیهِ وَ فِیهِ اسْمُکَ الْأَکْبَرُ وَ أَسْمَاؤُکَ الْحُسْنَى وَ مَا یُخَافُ وَ یُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقَائِکَ مِنَ النَّارِ.
خدایا از تو درخواست میکنم به حق کتاب نازل شدهات و آنچه در آن است و در آن است نام بزرگترت، و نام هاى نیکوترت و آنچه بیم انگیز است و امیدبخش، اینکه مرا از آزادشدگان از آتش دوزخ قرار دهى.
سپس هر حاجتی که دارد بخواهد.
اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ
خدایا به حق این قرآن، و به حق کسی که آن را بر او فرستادى و به حق هر مؤمنى که او را در قرآن ستودى و به حق خود بر آنان، پس احدى شناساتر از تو به حق تو نیست
چهارم: قرآن به سرگرفتن در شب قدر و خدا را به چهارده معصوم سوگند دادن .
پنجم: خواندن زیارت امام حسین علیه السلام در شب قدر.
ششم: این شبها را احیا بدارد، روایت شده هرکه شب قدر را احیا بدارد، گناهانش آمرزیده مى شود. هرچند به شماره ستارگان آسمان و سنگینى کوه ها و پیمانه دریاها باشد.
هفتم: صد رکعت نماز بجا آورد که فضلیت بسیار دارد و بهتر آن است که در هر رکعت پس از سوره «حمد» ، ده مرتبه «توحید» بخواند.
هشتم: این دعا را بخواند : اللَّهُمَّ إِنِّی أَمْسَیْتُ لَکَ عَبْداً دَاخِراً لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا أَصْرِفُ عَنْهَا سُوءاً أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَى نَفْسِی وَ أَعْتَرِفُ لَکَ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّةِ حِیلَتِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ أَتْمِمْ عَلَیَّ مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الْفَقِیرُ الْمَهِینُ اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْنِی نَاسِیاً لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی وَ لا [غَافِلا] لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَعْطَیْتَنِی وَ لا آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی فِی سَرَّاءَ [کُنْتُ ] أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ بَلاءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ
خدایا شام کردم درحالی که براى تو تنها بنده کوچک و خوارى هستم که براى خویش سود و زیانى را به دست ندارم و نمى توانم از خود پیش آمد بدى را بازگردانم، به این امر بر خویش گواهى مى دهم، و در پیشگاهت به ناتوانى و کمى چاره ام اعتراف مى کنم، خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و آنچه را به من و همه مردان و زنان مؤمن، از آمرزش در این شب وعده دادى وفا کن، و آنچه را به من عنایت فرموده اى کامل ساز، که من بنده بیچاره، درمانده، ناتوان، تهیدست خوار توام.
خدایا مرا فراموش کننده ذکرت قرار مده در آنچه سزاوار آنم فرمودى، و نه فراموش کننده احسانت در آنچه عطایم نمودى، و نه ناامید از اجابتت، گرچه مدّت زمانى طولانى گردد، چه در خوشى یا ناخوشى، یا سختى، یا آسانى، یا عافیت، یا بلا، یا تنگدستى، یا در نعمت همانا تو شنونده دعایى.
این دعا را کفعمى از امام زین العابدین علیه السّلام روایت کرده که در این شبها، در حال قیام و قعود و رکوع و سجود مىخواندند. علاّمه مجلسى فرموده: بهترین اعمال در این شبها، درخواست آمرزش و دعا است برای حوائج دنیا و آخرت خود، و پدر و مادر و خویشان، و برادران و خواهران مؤمن، چه آنان که زنده اند، و چه آنان که از دنیا رفته اند، و خواندن اذکار، و صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السّلام به هر اندازه که بتواند و در بعضى از روایات وارد شده: دعای جوشن کبیر را در این سه شب بخواند.
اعمال مخصوص شب نوزدهم رمضان
شب نوزدهم رمضان: این شب با عظمت آغاز شب هاى قدر است و شب قدر آن شبى است که در طول سال، شبى به خوبی و فضلیت آن یافت نمى شود. عمل در این شب از عمل در طول هزار ماه بهتر است و تقدیر امور سال در این شب صورت می گیرد و فرشتگان و روح که اعظم فرشتگان الهى است، در این شب به اذن پروردگار به زمین فرود می آیند و به محضر امام زمان (عج) مى رسند و آنچه را که براى هر فرد مقدّر شده بر آن حضرت عرضه می دارند.
در اعمال این شب آمده است؛
اول: صد مرتبه أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ
دوم: صد مرتبه اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
سوم: بخواند: اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِیمَا تَقْضِی وَ تُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَ فِیمَا تَفْرُقُ مِنَ الْأَمْرِ الْحَکِیمِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ فِی الْقَضَاءِ الَّذِی لا یُرَدُّ وَ لا یُبَدَّلُ أَنْ تَکْتُبَنِی مِنْ حُجَّاجِ بَیْتِکَ الْحَرَامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمْ الْمَشْکُورِ سَعْیُهُمْ الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ الْمُکَفَّرِ عَنْهُمْ سَیِّئَاتُهُمْ وَ اجْعَلْ فِیمَا تَقْضِی وَ تُقَدِّرُ أَنْ تُطِیلَ عُمْرِی وَ تُوَسِّعَ عَلَیَّ فِی رِزْقِی وَ تَفْعَلَ بِی کَذَا وَ کَذَا و بجاى این کلمه حاجت خود را ذکر کند
سه شنبه 96/03/23
نوع برخورد اهلبیت(ع) با لیالی قدر و توصیههای این بزرگواران نسبت به این شب مبارک، از نکاتی است که هر شیعهای نیاز است نسبت به آن آگاهی داشته باشد؛
در این باره امیرالمؤمنین(ع) در روایتی زیبا درباره شیوه برخورد رسول گرامی اسلام(ص) و فاطمه زهرا(س) فرمود:
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَطْوِی فِرَاشَهُ وَ یَشُدُّ مِئْزَرَهُ فِی الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ کَانَ یُوقِظُ أَهْلَهُ لَیْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ کَانَ یَرُشُّ وُجُوهَ النِّیَامِ بِالْمَاءِ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ؛ وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ ع لَا تَدَعُ أَحَداً مِنْ أَهْلِهَا یَنَامُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ وَ تُدَاوِیهِمْ بِقِلَّةِ الطَّعَامِ وَ تَتَأَهَّبُ لَهَا مِنَ النَّهَارِ وَ تَقُولُ مَحْرُوم مَنْ حُرِمَ خَیْرَهَا.
«پیامبر خدا در دهه آخر رمضان، بستر خود را جمع میکرد و کمرش را میبست و شب بیست و سوم، خانواده خود را بیدار میکرد و در آن شب، به صورت خفتگان ، آب میپاشید و فاطمه سلام الله علیها نیز نمیگذاشت کسی از اهل خانه در این شب بخوابد و خواب آنان را با کم خوردن درمان میکرد و از روز برای شب، آماده میشد و میفرمود : محروم، کسی است که از خیر آن بی بهره بماند» (دعائمالاسلام، ج1، ص282)
لازم به ذکر است از آنجایی که زمان اصلی شب قدر در طول سال امکان تغییر دارد، لذا آنچه مدنظرمان است، شیوه برخورد اهلبیت عصمت و طهارت(ع) با شبهای قدر است.
شنبه 96/03/13
در این ماه فرق داشته باشیم با سایر ماههای و دنبال این باشیم که ان شاءالله «لیلة القدر» را دریابیم، برکات «لیلة القدر» را که قرآن در آن نازل شده است، همه سعادت عالم در آن شب نازل شده است و از این جهت، از همه شبهای عالم بالاتر است، این را بتوانیم ادراک بکنیم، درک بکنیم، خداوند ان شاءالله، شماها را توفیق بدهد که با سلامت و سعادت وارد در «ضیافة الله» بشوید و از آن مائده های آسمانی که قرآن و ادعیه است ان شاءالله همه مان مستفیض بشویم و با یک روح سالمی وارد بشویم و «لیلة القدر» [را] هم دریابیم، سَلامُ هِی حَتی مَطْلَعِ الفَجْرِ.
منبع:
صحیفه امام، ج 13، ص 36، تیر 59
شنبه 96/03/13
مرحوم آیت الله نجفی مرعشی (رحمه الله علیه)گوید:
(در زیارت عسکریین (السلام علیه) ودر جاده طرف حرم سید محمد ،راه را گم کردم ودر اثر تشنگی و گرسنگی زیاد و وزش باد،در قلب الاسد از زندگی مایوس شدم در راه غش کردم به حالت صرع و بیهوشی دوی زمین افتادم.
ناگهان چشم باز کردم و دیدم سرم در دامن شخص بزرگواری است،پس به من آب خوش گواری دادند که مثلش رااز شیرینی وگوارایی در مدت عمر نچشیده بودم.
بعد از سیراب کردنم سفره ای را باز کرد ند و در میان سفره دو یا سه عدد نان بود ،خوردم.
سپس فرمودند:
(سید در این نهر برو و شستشو نما.)گفتم برادر ئدر این جا نهری نیست ، نزدیک بود از تشنگی بمیرم شما مرا نجات دادید.)
آن مرد عرب فرمود :«این آب گوارا است»با گفته ی او نگاه کردم دیدم نهر آب با صفایی است ./تعجب کردم وبا خود گفتم :«این نهر نزدیک من نبود ومن نزدیک بود از تشنگی بمیرم!!!»به هر حال فرمود :ای سید !اراده ی کجا داری؟گفتم حرم مطهر سید محمد(السلام علیک).
و ایشان مرا سفارشاتی کرد:(تاکید وسفارش بر تلاوت قران کریم ،بر احترام بر پدرو مادر ،وتاکید بر زیارت بقاع مشرفه ائمه و اولاد آنها .
تاکید وسفارش بر قران نماز شب وفرمودند:«ای سید ! تاسف بر اهل عالمی که عقیده شان انتساب به ما است ولکن این اعمال را ادامه نمیدهند.»بر تسبیحات حضرت زهرا (السلام علیک)بر زیارت سید الشهدا(علیه السلام).
وبه ذهنم خطور نکرد که این آقا کیست مگر زمانی که از نظرم غایب شدند.)
منبع:
کتاب شیفتگان حضرت مهدی(علیه السلام)/ج1/ص157
شنبه 96/03/06
«آداب روزهداری، احوال روزهداران» شامل گزیدهای از مجموعه توصیهها، نصایح، مواعظ و تحلیلهای رهبر انقلاب، یکی از بهترین نمونهها در تبیین دقایق و ظرائف معارف ماه رمضان است که در فرازهایی از بیانات معظّمٌله در ماههای رمضان سالهای 1369 تا 1390 ارائه شده است. در این اثر که به اهتمام علیرضا مختارپور قهرودی تدوین و از سوی انتشارات انقلاب اسلامی منتشرشده، ضمن حفظ ترتیب زمانی بیانات معظّمٌله، برای دسترسی آسانتر علاقهمندان به محورهای مباحث، فهرستی جامع از کلیدها و موضوعات متعدد مندرج در این مجموعه ارائه شده است.
«آداب روزهداری، احوال روزهداران» نکات مهم معرفتی از سیره علمی و عملی رهبر معظّم انقلاب را در زمینههای مختلف عبادی، اجتماعی و سیاسی از معارف ماه مبارک رمضان در اختیار علاقهمندان قرار میدهد. اگرچه ممکن است این مباحث برای برخیها عادی و حتی تکراری به نظر بیاید که بارها در متون دینی خواندهاند و از لسان علما و مراجع شنیدهاند. در همین کتاب و در فرازی از بیانات رهبر معظّم انقلاب، در قالب نکتهای دقیق و آموزنده به این موضوع پاسخ داده شده است:
«از بس اینها را تکرار کردهایم و شنیدهایم و گفتهایم، برایمان عادی شده است. انسانی به کمال راه پیدا میکند که از بین همین چیزهای تکراری، حقایق را پیدا کند. علم مادی نیز همینطور است. همه در مدت عمرشان دیدهاند که وقتی سیب از درخت جدا میشود، به طرف زمین میافتد. دیگر از این کار عادیتر، چیزی در دنیا هست؟! اما یک نفر متوجه شد که این یک پدیده است: چرا سیب پایین میآید؟ چرا از درخت که جدا میشود بالا نمیرود؟ آن وقت نیروی جاذبه کشف شد. یک باب جدید در دانش بشری باز شد. همه این چیزهای عادی زندگی ما از این قبیل است.»
در ادامه بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در این کتاب درباره روزه ماه رمضان منتشر میشود:
اسلام به ما یاد میدهد که برای پیشرفت و دستیابی به هدفهای دنیا و آخرت، باید تحولی در درون انسان به وجود آید. تا آن تحول در درون یک جامعه و در جوامع اسلامی به طور خاص ایجاد نشود و تا وقتی که دلها با خدا آشنا نشود و راه خدا به عنوان برترین راه و صراط مستقیم مورد توجه و تبعیت قرار نگیرد، مشکلات جوامع اسلامی حل نخواهد شد. ماه رمضان، که یک ذخیره و عطیه و هدیه الهی است که در اختیار مردم مسلمان است، در درون خود ارمغانهای ارزشمندی را در همین جهت برای ما دارد. از طرفی، روزه ماه رمضان که یک تمرین و ریاضت است، وسیلهای است برای تسلط بر نفس؛ که بدون تسلط بر نفس و در دست گرفتن زمام هوسها، هواها و شهوات، هیچ کار بزرگی را نمیشود با موفقیت انجام داد.
ماه رمضان با سرمایه روزهای که دارد یک تمرین علمی ارزشمند در این جهت است. به فضل الهی، پیروان مکتب اهلبیت(علیهم السلام) از ادعیهای که در ماه رمضان از آن بزرگواران مأثور است، با آن دلهای روشن و آگاه از مناجاتها و دعاها و راز و نیاز با خدای متعال در شبها و روزها و سحرهای این ماه مبارک، برخوردار بودهاند. کسی که با زمزمه امام سجاد(علیه السلام) آشنا باشد، خوب میفهمد که علت انقطاع ما از راه خدا، علت دوری ما از معنویات، علت محرومیت ما و امثال ما از دست یافتن به آن مقامات معنوی و ملکوتی، گرفتاریهایی است که در اثر پیروی از شهوات و اطاعت از نفس اماره، دچار آن میشویم.
در دعای ابیحمزه، امام سجاد(علیه السلام) میفرماید: «فرق بینی و بین ذنبی المانع عن لزوم طاعتک». ای پروردگار من! بین من و گناهی که نمیگذارد ملازم با اطاعت تو باشم، جدایی انداز. پس معلوم میشود که گناهان ـ که اساس در معنای گناه، همین چیزهایی است که انسان به تبع شهوات و نفسانیات خود، به آنها دست میزند و مرتکب میشود ـ نمیگذارند انسان پرواز کند و اوج بگیرد.
ما در این ماه رمضان بارها و بارها عرض کردیم اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک. از خدای متعال خواستیم که بدحالی ما را به برکت و لطف خودش، به حالی نیکو تغییر دهد. اگر این بشود، به فضل الهی، همه مشکلات حل خواهد شد. به خصوص هر یک از ما که بار مسئولیتی را در سطح کشور بر دوش گرفتهایم، چه مسئولیتهای کوچک و چه مسئولیتهای بزرگ به همان اندازه، بیشتر به این تغییر حالت احتیاج داریم و بیشتر باید از سوءحالِ خودمان بنالیم. بنده خودم را عرض میکنم که پیش از شما به این معنا ابتلا و به این تغییر احتیاج دارم. این، در یک کشور و در یک ملت، کلید حرکت و تحول است. ان الله لا یُغیر ما بِقومٍ حتی یُغروا ما بالنفُسِهم. آنچه که در نفس آنهاست، در خودهای آنهاست، در جانهای آنهاست، باید تحول پیدا کند تا امور زندگی متحول شود.
جمعه 96/03/05
یکی از مهمترین دغدغههای والدین، انتقال ارزشهای پذیرفته شده خود به نسلهای بعدی و ترویج اندیشههای درست و مثبت به کودکان است. استفاده از شیوههای آموزشی صحیح میتواند در عمق بخشیدن به باورها و ارزشها در تفکر کودک تأثیر بسزایی داشته باشد.
با توجه به اهمیت انتقال باورها و عقاید درست خصوصا در زمینه مهدویت به کودکان؛ به بررسی عواملی که به هرچه صحیحتر منتقل شدن این افکار کمک میکنند، میپردازیم.
برقراری ارتباط گفتاری موثر
سخن گفتن، یکی از مواهب بزرگ الهی است که به آدمی ارزانی شده است. آنچنان که در قرآن کریم میفرماید: «عَلَّمَهُ الْبَیانَ» (الرحمن/۴). خداوندسبحان نه تنها استعداد سخن گفتن را با گویشهای متنوع، در نهاد بشر آفرید؛ بلکه چگونگی و آداب آن را هم چه با الهام فطری و هدایت درونی و چه از راه وحی و تشریع بیرونی به وی آموخت. بنابراین بسیار مهم است که انسان در سخن گفتن با کودکان و ایجاد یک مفهوم معنوی در آنها با مهارتهای آن آشنا باشد.
اگر به شیوه گفتاری در قرآن کریم توجه کنیم، بدست میآید که خداوند برای تبیین مسائل و گفتن سخنی که مایه رشد و صلاح باشد میفرماید: «وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفا» (نساء/۵). خداوند به ما میآموزد که تلاش انسان برای تبیین ارزشها و باورهای اسلامی با استفاده از سخنانی باشد که باعث برقراری ارتباط گفتاری مؤثر میشود. اینگونه سخن گفتن میتواند باعث تعمیق بخشیدن در باورهای کودکان هم باشد.
حفظ شأن امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) توسط پدر و مادر
اصولا یکی از راههای مؤثر در ایجاد ارتباط فرزندان با امام زمان (علیه السلام)، رعایت ادب و حفظ احترامی است که درهنگام نام بردن از امام زمان (عجل الله)، توسط والدین مراعات میشود و نشان دهنده جایگاه امام معصوم و غایب از نظر در بین خانواده است. این مسئله باعث رعایت برقراری ارتباط مؤثر، مطلوب و با ثبات میشود. حرمت شکنی حتی در نام بردن از آن حضرت، حالتی روانی را در عمق تفکر کودکان به وجود میآورد و موجب شخصیت سازی در ذهن کودک نسبت به امام زمان (عجل الله) میشود.
مرحوم شیخ عباس قمی مینویسد: روایت شده که دعبل خزاعی وقتی که قصیده تائیّه خود را برای حضرت امام رضا(علیه السلام) سرود، چون به این شعر رسید: «خروج امام لا محاله خارج ، یقوم علی اسم اللَّه بالبرکات…»، امام رضا(علیه السلام) چون نام قائم را شنید، برخاست و سر خود را به سوی زمین خم کرد و پس از آن کف دست راست خود را بر سر گذاشت و فرمود: «اللهم عجل فرجه و مخرجه و انصرنا به نصراً عزیزاً». (منتهی الامال/ ج ۲/ ص ۴۸۸ – ۴۸۹).
مثبت نگری در برشمردن آثار قیام حضرت
یکی دیگر از راههای مؤثر در ایجاد ارتباط فرزندان با امام زمان (علیه السلام)، مثبت نگری در برشمردن آثار قیام امام زمان (عجل الله) است. در این صورت نشاط به کودکان منتقل میشود و مفهوم انتظار به جای ترس و دلهره، شوق و شور به دل کودک میآورد. چنانچه رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) میفرمایند: «وقتی قائم ما اهل بیت (علیه السلام) قیام کند، ساکنان آسمان، مردم زمین، پرندگان هوا، درندگان صحرا و ماهیان، همه و همه از او خشنود خواهند شد». (الحاوی للفتاوی/ ج ۲/ ص ۸۲).
ایجاد حس خوب اعتماد آفرینی
از عواملی که میتواند به برقراری ارتباط خوب و سازنده بین کودک و امام زمان (عجل الله) کمک کند، ایجاد حس اعتماد آفرینی است. به عبارت دیگر میتوان گفت ما وقتی با کسی همصحبت خوبی خواهیم شد که نه تنها به او اعتماد کرده بلکه زمینه اعتماد وی را به خود ایجاد کرده باشیم. به عبارتی هنر اعتماد آفرینی متقابل را داشته باشیم.
در قرآن کریم آمده است: «فَلَمَّا رَأَی أَیْدِیَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ» (هود/۷۰). وقتی فرشتگانی به شکل ناشناس برای نابودی قوم لوط نزد ابراهیم (علیه السلام) آمدند و از خوردن غذا خودداری کردند، ابراهیم احساس بیگانگی و دلهره داشت و از گفتگوی با آنها خودداری کرد. ولی پس از شناسایی و دریافت بشارت از آنها باب گفتگو را با ایشان باز کرد. لذا والدین میتوانند در آثار قیام امام زمان (عجل الله)، از روایاتی سخن به میان آورند که حس اعتماد آفرینی را نسبت به موعود آخرالزمان (عجل الله)، بیشتر نمایند.
آنچنان که در روایات ما آمده: «وقتی قائم ما ظهور نماید؛ زمین چیزی از بذرهای خود را نگه نمیدارد جز اینکه آن را بیرون میفرستد و آسمان چیزی از باران رحمتش را نگه نمیدارد جز اینکه سیل آسا بر بندگان خود فرو میریزد». (المستدرک ج ۴/ ص ۵۱۴)
از امام باقر(علیه السلام) نقل است که میفرمایند:«اذا قام القائم … و وسّع الطریق الاعظم و کسر کلّ جناح خارج فی الطّریق، و ابطل الکنف و المیازیبٍ الی الطّرقات، و لا یترک بدعةً الّا ازالها و لا سنّةً الّا اقامها…» (راههای اصلی را توسعه میدهد، بالکنهایی را که به داخل راهها آمده از بین میبرد، ناودانهایی را که به کوچه میریزد برمیدارد…. و هیچ بدعتی نمیماند مگر اینکه آن را از بین میبرد و هیچ سنّت نیکی نمیماند جز اینکه آن را برپا میدارد. (وسائل الشیعه/ ابواب احیاء الموات/ باب ۲۰/ حدیث ۱)
دوشنبه 96/03/01
گشایش در زندگی با کمک گرفتن از آیات قرآنی و احادیث و ذکرهای توصیه شده از جانب ائمه و پیشوایان مطمئنا راهی موثر است. بهره گیری از این آیات و احادیث همچون هر امر دیگری نکته هایی برای تسریع در اجابت و رفع مشکل دارد که بخشی از انها را برایتان جمع آوری کرده ایم که به شرح زیر است.
اکثر گرفتاری هایی که انسان به آن مبتلا می شود، به واسطه گناه است، زیرا به کار نگرفتن نعمت هاى خداوند در مسیرى که او مى پسندد و صرف کردن آن ها در معصیت خداوند نشانه کفران نعمت ها است.
خداوند راه توبه و استغفار را برای همه باز گذاشته است و می فرماید: «وَ تُوبُوا اِلَى اللهِ جَمیعاً اَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»، اى مؤمنان! همگى با هم به سوى خدا توبه کنید و باز گردید شاید رستگار شوید.( نور/۳۱)
با این وجود در آیاتی دیگر به اثرات استغفار در دنیا اشاره شده است مانند: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً/یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً/وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوال وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّات وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً»؛ از پروردگار خویش آمرزش طلبید که او بسیار آمرزنده است (اگر چنین کنید) او (باران) آسمان را پى درپى بر شما فرو مى فرستد و شما را با اموال و فرزندان بسیار کمک مى کند و باغ هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان قرار مى دهد.( نوح/۱۰ تا ۱۴)
بنابراین دستور به استغفار از خود قرآن گرفته شده و در روایات نیز تأکید شده است.
چنانچه رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرموده اند: مَنْ أَکْثَرَ الإِسْتِغْفارَ جَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْ کُلِّ هَمّ فَرَجاً وَ مِنْ کُلِّ ضیق مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُ»؛ کسى که زیاد استغفار گوید و از خدا عذرخواهى کند، خداوند از هر غصه اى برایش گشایشى قرار دهد و از هر تنگنایى راه فرارى پیش پایش گذارد و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد.
منبع:
( وسائل الشیعه،ج ۷، ص ۱۷۶)
دوشنبه 96/03/01
امام رضا (ع) در حدیثی میفرماید: بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است، دعا، استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن و به سوى خدا از گناهان خود توبه کن تا وقتی ماه مبارک فرا رسید، خود را براى خدا خالص کرده باشى.
عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (ع) فِی آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لِی: یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى أَكْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْهُ فَتَدَارَكْ فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ تَقْصِیرَكَ فِیمَا مَضَى مِنْهُ وَ عَلَیْكَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا یَعْنِیكَ وَ تَرْكِ مَا لَا یَعْنِیكَ وَ أَكْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكَ لِیُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَیْكَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِی عُنُقِكَ إِلَّا أَدَّیْتَهَا وَ لَا فِی قَلْبِكَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَكِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَكَّلْ عَلَیْهِ فِی سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلَانِیَتِكَ وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْءٍ قَدْراً وَ أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى یُعْتِقُ فِی هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَةِ شَهْرِ رَمَضَان.
ماهی که وقتی فرا میرسید، امام سجاد (ع) اصحاب خود را فرا میخواند و به بیان نکاتی درباره فضائل این ماه میپرداخت و میفرمود: «هر کسی برای محبت پیامبر و تقرب به خداوند، ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را در روز قیامت مشمول کرامت خود میکند و بهشت را بر او لازم میکند. ماهی که پیامبر اکرم (ص) درباره آن فرمود این ماه، ماه من است، پس در آن بسیار استغفار کنید و بر محمد و آل او صلوات بفرستید.
حال به تدریج به روزهای پایانی ماه شعبان نزدیک میشویم، ماهی که بسیار میتوانستیم از آن بهره ببریم و به مهمانی خداوند برویم. به همین مناسبت به توصیهای از امام رضا (ع) برای روزهای پایانی ماه شعبان اشاره میکنیم:
ایشان در حدیثی میفرماید:
ابَوُالصّلت هَروى روایت کرده است که در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت امام رضا (ع) رفتم. حضرت فرمود: که اى ابوالصَّلْت! بیشتر ماه شعبان رفت و این جمعه آخر آن است، پس جبران کن کوتاهیهایی را که در ایّام گذشته این ماه کردى، در آن چه از این ماه مانده است.
بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است، دعا، استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن و به سوى خدا از گناهان خود توبه کن تا وقتی ماه مبارک فرا رسید، خود را براى خدا خالص کرده باشى.
و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنکه آن را ادا کنی و نیز در دلت کینه هیچ مؤمنى نباشد مگر اینکه آن را از دل بیرون کنى ….
تقوای الهی را پیشه کن و در پنهان و آشکار امور خود بر خدا توکل کن زیرا هرکه بر خدا توکّل کند خدا او را بس است.
و بسیار بخوان در بقیّه این ماه این دعا را:
«اللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ»
(خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیدهاى در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان)
به درستى که حقّ تعالى در این ماه، بنده هاى بسیاری را از آتش جهنّم به حرمت ماه مبارک رمضان آزاد مى گرداند.
منبع:
عیون اخبار الرضا، ج2، ص 51
شنبه 96/02/30
زن و شوهری نشسته بودند و یک لحظه شوهر به همسرش گفت : میخوام بعد از چندین سال پدر و مادرم و برادرانم و بچه هایشان فردا شب به صرف شام دور هم جمع کنم و زحمت غذا درست کردن را بهت میدم .
زن با کراهیت گفت : انشاا.. خیر میشه . مرد گفت : پس من میرم به خانواده ام اطلاع بدم .
روز بعد مرد سرکار رفت و بعد از برگشتن به منزل به همسرش گفت : خانواده ام الان میرسن شام آماده کردی یا هنوزه ؟
زن گفت : نه خسته بودم حوصله نداشتم شام درست کنم آخه خانواده تو که غریبه نیستند یه چیز حاضری درست میکنیم .
مرد گفت : خدا تو رو ببخشه چرا از دیروز به من نگفتی نمیتونم غذا درست کنم آخه الان میرسن من چکار کنم ….
زن گفت : به آنها زنگ بزن و از آنها عذر خواهی کن اونها که غریبه نیستند .
مرد با ناراحتی از منزل خارج شد . و بعد از چند دقیقه درب خانه به صدا در اومد و زن رفت در را باز کرد و پدر و مادر و خواهر و برادرانش را دید که وارد خانه شدند.
پدرش از او پرسید پس شوهرت کجا رفته ؟
زن گفت : تازه از خانه خارج شد .
پدر گفت : دیروز شوهرت اومد خونمون و ما رو برای شام امشب دعوت کرد مگه میشه خونه نباشه ؟
و زن متحیر و پریشان شد و فهمید که غذایی که باید پخت می کرد برای خانواده خودش بود نه خانواده شوهر ؟
و سریع به شوهر خود زنگ زد و بهش گفت که چرا زودتر بهم نگفتی که خانواده منو برای شام دعوت کرده بودی ؟
مرد گفت : خانواده من با خانواده تو فرقی با هم ندارند .
زن گفت : خواهش میکنم غذا هیچی تو خونه نداریم زود بیا خرید کن .
مرد گفت : جایی کار دارم دیر میام خونه اینها هم خانواده تو هستند فرقی نمیکنه یه چیزی حاضری درست کن بهشون بده همانطور که خواستی حاضری به خانواده ام بدی ..
و این درسی برای تو باشه که به خانواده ام احترام بگذاری .
✨پس با مردم همانطوری معامله کن که برای خودت دوست داری ..✨
یکشنبه 96/02/24
عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى أُولِي الْعَزْمِ أَنِّي رَبُّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِي وَ خُزَّانُ عِلْمِي وَ أَنَّ الْمَهْدِيَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِی
حمران از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمودند: خداوند از اولياى اولو العزم پيمان گرفت: من پروردگار شما هستم و محمّد رسول من و على امير المؤمنين و اوصياى بعد از او فرمانروايان فرمان من و گنجينه علم من هستند و بوسيله مهدى دين خود را يارى مي كنم.
منبع:
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج26 ص 108
یکشنبه 96/02/24
و این روزگاری است که جز مومن بی نام و نا از ان رهایی نیابد . اگر «در میان مردم اشید او را نمی شناسند و اگر درمیان مردم نباشد کسی سراغ او را نمی گیرد آنها چراغ های هدایت »و نشانه های رستگاری اند فنه فتنه انگیزند و اهل فساد، و نه سخنان دیگرا ن و زشتی این و آن را به مردم رسانند . خدا درهای رحمت را به روی انان باز کرده وسختی عذاب خویش را از انان گرفته است ای مردم !!بزودی زمانی برای شما خواهد رسید که اسلام چونان ظرف و اژگون شده ،انچه در ان است ریخته می شود ای مردم ؟ خداوند به شما ظلم نخواه کرد و از این جهت تامین داده است اما هرگز شما را ایمن نخواهد نساخت که ازمایش نفرماید ،که این سخن از ان ذات بر بر تر است که فرمودن« در جریان نوح .نشانه هایی است که ما مردم را می آزماییم می گویم :« کلام امام (ع)که فرمود «کل مومن نومة»یعنی کسی که گمنام و شر او اندک است و«المساییح»جمع«مسیاح»کسی است که میان مردم فساد کرده سخن چین است و«مذاییع»جمع«مذیاع»کسی که چون بدی کسی راشنید در میان مدم رواج دهد و «بذر»جمع«بذور»کسی که بسیار نادان است و سخن بیهوده می گوید
منیع:
نهج البلاغه /محمد دشتی /ص103
یکشنبه 96/02/24
معنی الله اکبر چیست؟ و خداوند از چه چیزی بزرگ تر است؟ مگر چیزی هست که بزرگ باشد و خداوند از آن بزرگتر باشد؟
در معنی اکبر (بزرگتر) باید وجه بزرگی هم مشخص باشد و همیشه اینطور نیست که بزرگی باشد و بزرگتری هم باشد…
برای مثال: فرضا، دو برادر که یکی ۱سال دارد و دیگری ۲۰ سال، می گوییم: برادر دومی بزرگتر است از برادر اولی، در حالی که برادر اول ۱ سال بیشتر ندارد و بزرگ محسوب نمی شود ولی برادر دوم، بزرگتر خطاب می شود.
اما این متن سوالی است که از حضرت امام صادق علیه السلام نیز پرسیده شده است:
«قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اللَّهُ أَکْبَرُ» (شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: الله اکبر)
«فَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَیِّ شَیْءٍ» (حضرت فرمودند: خداوند از چه چیزی بزرگ تر است؟)
«فَقَالَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» (شخص پاسخ داد: از همه چیز)
«فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام حَدَّدْتَهُ» (حضرت فرمودند: در این صورت تو خداوند را محدود کردی.)
«فَقَالَ الرَّجُلُ کَیْفَ أَقُولُ» (مرد پرسید: پس چطور بگویم؟)
«قَالَ قُلْ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف» (بگو خدا بزرگتر از آن است که بتوان آن را وصف کرد)
الکافی ، ج۱ ،ص۱۱۷
در حدیث دیگری آمده است:
«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَیُّ شَیْءٍ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقُلْتُ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ فَقَالَ وَ کَانَ ثَمَّ شَیْءٌ فَیَکُونُ أَکْبَرَ مِنْهُ فَقُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف»
یکی از اصحاب گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمودند: خدا از کدام چیز بزرگتر است؟ گفتم: خدا بزرگتر از هر چیزی است. امام فرمودند: آیا چیزی بود که خدا بزرگتر از آن باشد؟ گفتم: پس حقیقت چیست؟ امام فرمودند: خدا بزرگتر از آن است که قابل وصف باشد.»
منبع:
الکافی ،ج۱ ،ص ۱۱۷
شنبه 96/02/23
در حالات مرحوم آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی نقل است در ایام تحصیل ،
روزی از شدت فقر لحاف خود را برای فروش به لحاف دوز میسپارد.
مردی که فوق العاده مستحق بود به ایشان روی آورد و وضع زندگی خود را تشریح کرد .
آیت آلله می فرمایند :(نزد لحاف دوز برو وپول لحاف را بگیر گه تو از من مستحق تری …)
گشاید کسی چون به ایثار دست به محتاج و مسکین دهد هر چه هست
شود ارزش گوهر او پدید نه هر کس تواند بد ینجا رسید
منبع:
کتاب صادقین/ویژه سرگروه های صالحین
چهارشنبه 96/02/20
اخلاص،پاکیزه کردن عمل از هر گونه آلودگی به غیر خداست وانسان مخلص،در انجام عمل محرکی غیر از خداوند ندارد،فقط قصد تقرب به خداست که او را به کار وا می دارد و بس این حالت،مقام بسیار بزرگی است وکسی می تواند ،به آن برسد که غرق در محبت خدا باسد، به حدی که در دلش برای محبت های دنیایی،جایی نبوده و اگر از خوراک ، پوشاک، مسکن و سایر امور مادی استفاده می کند، بخاطر لذت بردن از آنها نباشد، بلکه بخاطر آن باشد که نیروی بیشتری برای عبادت خدا، بدست آورد
حال چه کنیم که به این درجه از اخلاص برسیم؟
در سخنان پیشوایان معصوم، راه هایی برای رسیدن به اخلاص بیان شده که به اختصار ذکر میکنیم
الف) قطع طمع از غیر خدا
امام باقر دراین باره می فرمایند: بنده، پرستشگر واقعی خدا نمی شود، مگر آنکه از همه مخلوقات بریده و به او بپیوندد،
آنگاه خداوند می فرمایند: این عمل خالص برای من است و به کرمش آن را می پذیرد.
ب) افزودن بر علم و یقین
حضرت علی در این باره فرمودند: اخلاص عمل، ثمره و میوه علم است
ج) کم کردن آرزو ها
امیر المومنین در این زمینه فرمودند: آرزو ها را کم کن، تا اعمالت خالص گردد
د) پرهیز از گناه و هوی نفس
پیامبر اکرم در این باره فرمودند: دوری کردن از کارهای حرام کمال اخلاص است
منبع:
اخلاق عبادی/علی اضغر الهامی نیا، غلام عباس طاهر زاده/ص47و48
یکشنبه 96/02/17
همه در انتظار نام گذارى اولین فرزند امام حسین علیه السلام لحظه شمارى مى کنند. پدر اما در یاد مظلومى است که در کعبه ولادت یافت و خدا نامش را على گذاشت. این است که مى فرماید: «خدا هر پسرى به من عنایت کند نامش را على خواهم گذاشت».
این گونه نام «على» و کُنیه «ابوالحسن» براى نور چشمى حسین علیه السلام انتخاب شد. اکنون همه او را «على» صدا مى زدند و با هر ندایى نام على بن ابى طالب علیهما السلام در دلها زنده مى شد.
پنج سال بعد فرزند دوم امام حسین علیه السلام به دنیا آمد که بار دیگر نام «على» براى او انتخاب شد، و او امام زین العابدین علیه السلام بود. بعد از آن سالهاى دیگرى گذشت تا کوچکترین پسر حسین علیه السلام شش ماه قبل از عاشورا به دنیا آمد و او را هم «على» نام نهادند.
اکنون سه «على» در خانه امام حسین علیه السلام بودند: على بزرگتر، على وسط، على کوچکتر. این بود که لقب «على اکبر» براى آن حضرت انتخاب شد، و «على اوسط» و «على اصغر» به دو برادر دیگر لقب داده شد.
السَّلامُ عَلى اَوَّلِ قَتیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلیلٍ مِنْ نَسْلِ اِبْراهیمِ الْخَلیلِ
سلام بر اولین شهید از نسل بهترین فرزند از نسل حضرت ابراهیم علیه السلام.
(زیارت نامه حضرت علی اکبر صلوات الله علیه)
منابع
امالى صدوق: مجلس 30
کامل الزیارات: ص 240
الفصول المهمة: ص209
نور الابصار: ص194
یکشنبه 96/02/17
روایت شده است که داود(علیه السلام) تنها به صحرا رفت خداوند به او وحی فرمود«ای داود!چه شده است که تو راتنها می بینم؟»گفت: خدایا! شوق دیدار تو در جانم شدت گرفته و خلق تو میان من وتو حائل گشته اند .خداوند به و وحی فرمو:«به میان انان برگرد :یرا اگر تو یک بنده گریز پا را نزد من بیاوری تو را در لوح،با صفت ستوده ثبت می کنم
منبع:
حکمت نامه بسیج ،بحارالانوار ،ص233و234
یکشنبه 96/02/17
قرآن مجید، سرچشمه همه مواهب و وسیله وصول به هر نعمت معنوى و مادى است که خداوند در آن به نخستین و مهمترین نعمتی که حتى قبل از مسأله «خلقت» انسان عطا کرده، اشاره میکند.
آیتالله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات ابتدایی سوره مبارکه «الرحمن» به بیان نعمتهای خداوند و اهمیت تعلیم حتی پیش از خلقت انسان اشاره کرده است که در ادامه متن آن را میخوانیم؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ الرَّحْمَٰنُ
«الرَّحْمَٰنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛ خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود»
از آنجا که این سوره ـ همان گونه که گفتیم ـ بیانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است، با نام مقدس «رحمان» که رمزى از رحمت واسعه او است آغاز مىشود چرا که اگر صفت «رحمانیت» او نبود، این چنین خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمىگستراند.
لذا مى فرماید: «خداوند رحمان» (اَلرَّحْمنُ)، «قرآن را تعلیم فرمود» (عَلَّمَ الْقُرْآنَ).
و به این ترتیب، نخستین و مهمترین نعمت را، همان «تعلیم قرآن» بیان مىکند، چه تعبیر جالب و پرمحتوایى؟ چرا که اگر درست بیندیشیم این قرآن مجید، سرچشمه همه مواهب و وسیله وصول به هر نعمت و بهرهگیرى از تمام نعمتهاى معنوى و مادى است، و جالب این که، بیان نعمت «تعلیم قرآن» را حتى قبل از مسأله «خلقت» انسان و «تعلیم بیان» ذکر کرده، در حالى که از نظر ترتیب طبیعى باید نخست اشاره به مسأله آفرینش انسان، و بعد نعمت تعلیم بیان، و سپس نعمت تعلیم قرآن شود، اما عظمت قرآن ایجاب کرده که بر خلاف این ترتیب طبیعى، نخست از آن سخن گوید.این آیه، در ضمن پاسخى است به مشرکان عرب که، وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نام «رحمان» را بیان کرد، و آنها را دعوت به سجده براى خداوند رحمان نمود، آنها به عنوان بهانه جویى گفتند: وَ مَا الرَّحْمنُ: «رحمن چیست»؟قرآن مى گوید: خداوند رحمن کسى است که قرآن را تعلیم فرموده، انسان را آفریده، و تعلیم بیان به او کرده است.به هر حال، نام «رحمان» بعد از نام «اللّه»، گستردهترین مفهوم را در میان نامهاى پروردگار دارد، زیرا مىدانیم خداوند داراى دو رحمت است: «رحمت عام» و «رحمت خاص»، نام «رحمان» اشاره به «رحمت عام» او است که همگان را شامل مىشود و نام «رحیم» اشاره به «رحمت خاص» او که مخصوص اهل ایمان و طاعت است، و شاید به همین دلیل، نام «رحمان» بر غیر خدا هرگز اطلاق نمىشود (مگر این که با کلمه «عبد» همراه باشد) ولى وصف «رحیم» به دیگران نیز گفته مىشود چرا که هیچ کس داراى رحمت عام جز او نیست، اما رحمت خاص، هر چند به صورت ضعیف، در میان انسانها و موجودات دیگر نیز وجود دارد.در حدیثى از امام صادق(ع) مىخوانیم: الرَّحْمنُ إِسْمٌ خاصٌّ بِصِفَة عامَّةوَ الرَّحِیْمُ إِسْمٌ عامٌ بِصِفَة خاصَّة: «رحمن اسم خاص است اما صفت عام دارد» (یعنى نامى است مخصوص خدا که رحمتش همگان را شامل مىشود) ولى «رحیم اسمى است عام به صفت خاص» (یعنى توصیفى است که براى خدا و خلق هر دو به کار مىرود همان گونه که قرآن مجید پیغمبر اسلام را به عنوان رئوف رحیم معرفى کرده است. اما مفهوم آن، رحمت ویژه و معینى است).در این که: خداوند قرآن را به چه کسى تعلیم کرده؟ مفسران تفسیرهاى گوناگونى ذکر کردهاند: گاه گفتهاند: به جبرئیل و فرشتگان، و گاه به شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و گاه، به همه انسانها و حتى جنّ.و از آنجا که این سوره، بیانگر رحمتهاى الهى به «جنّ و انس» است و لذا 31 بار بعد از ذکر بحثهایى از این نعمتها از آنها سؤال مىکند «کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مىکنید»؟ مناسب همان تفسیر آخر است که خدا این قرآن را به وسیله پیامبر بزرگش محمّد(ص)، به جن و انس تعلیم فرمود.
منبع:
(الرحمن/ 1 و 2)
یکشنبه 96/02/17
امام صادق (علیه السلام) درپاسخ به سوال از این فرموده ی خداوند «هر کس، کسی را جز به قصاص قتل یا به کیفر فسادی در زمین بکشد،چنان است که گویی همه ی مردم را کشته است، وهر کس کسی را زنده بدارد چنان است که گویی تمام مردم را زنده نگه داشه است»یعنی کسی که دیگری را از گمراهی به راه راست در آورد، مانند این است که او را زنده کرده است،و کسی که دیگری را از راه راست به گمراهی کشاند،او را کشته است
منبع:
حکمت نامه ی بسیج،محمد ری شهری،ص233
یکشنبه 96/02/17
دعای ویژهای که مختص به ترک مواد مخدر باشد، در روایات نداریم، اما دعاهایی داریم که طی آن میتوان هر حاجت مشروعی را از خدا خواست و نیز میتوان از دعاهایی بهره جست که برای رفع بیماری وارد شده است که از هر یک از این دو مورد اشارهشده، نمونهای را به استحضار میرسانیم:1. «وَ أَسْأَلُکَ بِما لا أَعْلَمُ وَ لَوْ عَلِمْتُهُ سَأَلْتُکَ بِهِ، وَ بِکُلِّ اسْمٍ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلى مُحَمَّدٍ، عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَمِینِکَ عَلى وَحْیِکَ، وَ أَنْ تَغْفِرَ لِی جَمِیعَ ذُنُوبِی، وَ تَقْضِیَ لِی جَمِیعَ حَوائِجِی، وَ تُبَلِّغِنِی آمالِی، وَ تُسَهِّلَ لِی مَحابِّی، وَ تُیَسِّرَ لِی مُرادِی، وَ تُوصِلَنِی إِلى بُغْیَتِی سَرِیعاً عاجِلًا، وَ تَرْزُقَنِی رِزْقاً واسِعاً، وَ تُفَرِّجَ عَنِّی هَمِّی وَ غَمِّی وَ کَرْبِی یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین» خدایا! از تو چیزی میخواهم که از آن آگاهی ندارم و اگر آنرا میدانستم از تو میخواستم، و [از تو میخواهم] به حق هر نامی که آنرا در علم غیب به خود اختصاص دادى که رحمت فرستی بر محمد؛ بنده، رسول و امین تو بر وحی و اینکه؛ همه گناهان مرا بیامرزی، همه خواستههای مرا برآورده کنی، مرا به آرزوهایم برسانی، آسان کن بر من آنچه را که دوست دارم و مراد من است، مرا با سرعت و شتابان به خواستهام برسانی، رزق گسترده را روزیم گردان و غم و گرفتارى و اندوهم را برطرف کن، ای مهربانترین مهربانان.
2. امام صادق(ع) میفرماید: هنگام بیمارى، در حالى که زیر آسمان قرار میگیرى، دستها را بلند کن و بگو: «اللَّهُمَّ انَّکَ عَیَّرْتَ اقْواماً فى کِتابِکَ، فَقُلْتَ: “قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْویلًا. فَیا مَنْ لا یَمْلِکُ کَشْفَ ضُرّى وَ لا تَحْویلَهُ عَنّى احَدٌ غَیْرُهُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْشِفْ ضُرّى، وَ حَوِّلْهُ الى مَنْ یَدْعُو مَعَکَ الهاً آخَرَ، فَانّى اشْهَدُ انْ لا الهَ غَیْرُکَ» خدایا! براستى تو اقوامى را در قرآنت سرزنش نموده، و [به پیامبرت] گفتى: بگو کسانى را که غیر از خدا [معبود خود] میپندارید بخوانید آنها نه میتوانند مشکلى را از شما بر طرف سازند و نه تغییرى در آن ایجاد کنند. پس اى که جز او کسى نمیتواند مشکلى را از من برطرف کرده و نه تغییرى در آن ایجاد کند، بر محمّد و خاندان پاکش درود فرست، و مشکلم را برطرف کن و آنرا بر کسى قرار ده که همراه تو معبود دیگرى را میخواند، چرا که من گواهى میدهم که معبودى جز تو نیست.
منبع:
بن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، ج 2، ص 558، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1409ق.
اسراء، 56.
کفعمى، ابراهیم بن على، المصباح(جنة الأمان الواقیة)، ص 150، قم، دار الرضی(زاهدی)، چاپ دوم، 1405ق.
، بخش هشتم: دعا براى حل مشکلات معنوى و مادى، ص 1099
یکشنبه 96/02/17
امام صادق علیه السلام میفرمایند: دوست ندارم جوانی از شما را جز در دو حالت ببینم: دانشمند یا در جستجوی دانش
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
لَستُ اُحِبُّ أن أرَى الشّابَّ مِنکُم إلاّ غادِیا فی حالَینِ : إمّا عالِما أومُتَعَلِّما
دوست ندارم جوانی از شما را جز در دو حالت ببینم: دانشمند یا در جستجوی دانش
منبع:
امالی طوسی ص303
یکشنبه 96/02/17
رسول خدا (صل اللع علیه واله وسلم )می فرماید : هر گاه مردم فقیرانشان را دشمن دارند (وبه انان چیزی نپردازند)ولی ساختمان بازارهایشان را اباد کنند و برای مال اندوزی به همدیگر تبریک گویند خدا با چهار چیز آنان را هدف می گیرد :
قحط سالی ،ستمشاهی ،خیانت کار گزاران و یورش دشمنان
منبع:
کتاب تنبه الخواطر و نزهةالنواظر،ج1ص10
شنبه 96/02/16
در کسب حلال و نیز دقت در کیفیت فرزندآوری بر اساس آموزههای دینی از مهمترین تأکیدات دینی است که تمام پیامبران الهی نسبت به آن اهتمام داشتند تا جایی که خداوند در قالب داستانهای مختلف به این موضوعات اشاره میکند.
به عنوان نمونه در آیات مختلفی شاهدیم که پیامبران(ع) از خداوند فرزند صالح درخواست میکردند و در امر نکاح نهایت توجه را میکردند تا جایی که رسول گرامی اسلام(ص) برای امر ولادت حضرت زهرا(س) به مدت زیادی به راز و نیاز پرداخت و در نهایت خداوند خلقت جسمانی حضرت را توسط آن سیب بهشتی مقرر کرد. در این باره روایت است:از طرف خداوند سیبی بهشتی به وسیله جبرئیل به رسول اکرم صلی الله علیه و آله اهدا شد. حضرت آن را گرفت و بوسید و روی چشم گذارد و به سینه چسبانید و به دستور خدا خواست آن را تناول کند. سیب را که شکافت نوری از آن درخشید و حضرت از دیدن آن نور دهش کرد. جبرئیل عرض کرد: «یا رسول الله، بخور که آن نور «منصوره فاطمه» است.» پرسید: «ای جبرئیل «منصوره» کیست؟» عرض کرد: «دختری است که از صلب تو خارج می شود و نامش در آسمان منصوره و در زمین فاطمه است.»
اما گاهی انسانها به سبب غفلتهایی که بر آنها عارض میشود، اهمیت این امر حساس و حیاتی را فراموش میکنند و بدون انجام مقدمات لازم و دینی به فرزندآوری اقدام میکنند و چه بسا شیطان هم از این غفلت سوءاستفاده کند و بر نطفه اثر بگذارد. خداوند در سوره اسراء خطاب به ابلیس میفرماید « [ای ابلیس] و از ایشان هر که را توانستى با آواى خود تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده و شیطان جز فریب به آنها وعده نمىدهد؛ وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً».
بر اساس این آیه میبینیم ابلیس میتواند در اموال و اولاد شرکت کند و اثر منفی و مخربی بگذارد؛ عبد الرحمان بن کثیر میگوید از امام صادق(ع) سؤال کرد: «آیا شیطان را در هنگام مجامعت نصیبى و شراکتى است؟ فرمود: بله، مگر کلام خداى تعالى را به ابلیس نشنیدى؟!» بعد آیه را تلاوت کردند. بعد میگوید «پرسیدم: چگونه فهمیده مىشود شیطان در آن شرکت داشته است؟ فرمود: به حب و بغض ما اهلبیت وضع آن مشخص مىشود.» بنابراین نیاز است حتماً نام خدا را از قبل آورد و از شیطان به خدا پناه برد که در احادیث ادعیه مختلفی از اهلبیت(ع) برای این جهت صادر شده است؛ امید که خداوند فرزندانی صالح را نصیب تمام مؤمنین و شیعیان کند.
منبع:
(معانی الاخبار، ص 376، ح53)
(شواهد التنزیل، ج1، ص451)
شنبه 96/02/16
تاریخ چه بسیار ملتها و حکومتهایی را به خود دیده که بهخاطر روحیهی تجملگرایانهی سران و مردمانش تن به قراردادهای ذلتبار داده و استقلال مملکتی را به پای لذتهای زودگذر قربانی گردهاند! اگر جامعهای به حالت زهد و قناعت برسد و در برابر فشارها مقاومت کند و بهخاطر برخوردار شدن از مواهب زودگذر دنیایی، عزت و استقلال خود را از دست ندهد، به آنچه که خود دارد، اکتفا میکند و با تلاش و کوشش سعی میکند که موقعیتهای بهتری را به دست آورد.
این روحیه آنچنان ارزشمند است که اگر مسئولی چنین روحیهای نداشته باشد، بایستی او را به داشتن چنین روحیهای وادار نمود. امام علی (ع) وقتی که شنید که شریح قاضی خانهای به 80 دینار خریده و برای این خریدش گواه گرفته و امضا زدهاند، امام با نگاه خشمآلودی به او فرمودند: «اگر آنگاه که این خانه را خریدی نزد من میآمدی، برای تو سندی مینوشتم بدینسان، پس رغبت نمیکردی به خریدن خانه به درهمی یا افزون از آن و سند چنین است: این خانهای است که خریده است آن را بندهای خوار، از مردهای که او را از جای برخیزاندهاند برای کوچ و بستن بار. از او خانهای از خانههای فریب خریده است … به بهای برون شدن از قناعتی که موجب عزتمندی است و داخل شدن در ذلت.»
کلام امام بهروشنی بیانگر این نکته است که خروج از کمند زهد و قناعت و فرو افتادن در دام حرص و رفاهزدگی، ویروس عزتفروشی را در جامعه سرایت میدهد.دولت اسلامی باید سیره حکومتی علی(ع) را شاخص خود قرار دهد که می فرماید: «من اگر مىخواستم، مىتوانستم از عسل پاك، و از مغز گندم، و بافتههاى ابریشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هیهات كه هواى نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وا دارد كه طعام هاى لذیذ برگزینم، در حالى كه در «حجاز» یا «یمامه» كسى باشد كه به قرص نانى نرسد، و یا هرگز شكمى سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شكمهایى كه از گرسنگى به پشت چسبیده، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد. آفریده نشدهام كه غذاهاى لذیذ و پاكیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پروارى كه تمام همّت او علف، و یا چون حیوان رها شده كه شغلش چریدن و پر كردن شكم بوده، و از آینده خود بى خبر است. آیا مرا بیهوده آفریدند آیا مرا به بازى گرفتهاند آیا ریسمان گمراهى در دست گیرم و یا در راه سرگردانى قدم بگذارم.»
کسانی که ساده زیستی را به زهد فروشی تفسیر کرده و آن را ارزش نمی دانند، باید پاسخ دهند که این عبارات حضرت و دهها نمونه دیگر مانند آن را چگونه تفسیر می کنند؟
تجملگرایی مسئولین سمّ مهلکی است که آثار مخرب آن دامان جامعه را خواهد گرفت. یکی از آثار مخرب تجمل گرایی مسئولان گسترش فساد و انحطاط اخلاقی در جامعه است. امام خمینی (ره) در این زمینه میفرمایند: «این خوی کاخ نشینی اسباب این میشود که انحطاط اخلاقی پیدا شود. اکثر این خوی های فاسد، از طبقه ی مرفه به مردم دیگر صادر شده است.»ایشان همچنین در این زمینه میفرماید: «این طور نیست که انسان خیال کند که شیطان ابتدا می آید به آدم بگوید که بیا و برو طاغوتی شو؛ این را نمیگوید. قدم به قدم انسان را پیش میبرد … اگر جلویش را گرفتید، طمعش بریده میشود و اگر جلویش را نگرفتید، فردا یک قدم دیگر جلو میرود. یک وقت میبینید که این طلبه ی زاهد عابد، که در مدرسه زندگی میکرد، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتی.»و در نهایت یکی از سنتهای قطعی پروردگار برای دولت و جامعه خوش گذران و تجمل پرست، سقوط و نابودی آن دولت و آن جامعه است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً؛ و چون اراده کردیم که جمعیت و دیاری را نابود کنیم، توانگران خوشگذران را وادار به فساد میکنیم و وقتی به فسق پرداختند، سزاوار عذاب میشوند. آنگاه آنجا را زیر و زبر میکنیم و نابودشان میسازیم.»(اسراء/16)
منبع:
(صحیفه ی نور، ج 17، ص 218)
(صحیفه ی امام، ج 18، ص14)
شنبه 96/02/16
شما وقتی تشنه میشوید اگر پنج دقیقه طاقت بیاورید، آخر سر هوار میزنید، یا دعوا میکنید که آب بیاور – یا خودتان طرف آب میدوید. عطش که زیاد شود، اختیار آدمی را میبرد. این تازه عطش ظاهری است.
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: شما وقتی تشنه میشوید اگر پنج دقیقه طاقت بیاورید، آخر سر هوار میزنید، یا دعوا میکنید که آب بیاور – یا خودتان طرف آب میدوید. عطش که زیاد شود، اختیار آدمی را میبرد. این تازه عطش ظاهری است.
امیدوارم قلبهای ما در این گردابها به امام حسین(ع) نزدیک شود. کربلا تربت میسازد و همه ابدان شیعیان را تربت میکند. از عطش، آب بدن خشک میشود و تشنه دنیا و آخرت میشود. هم تشنه آب ظاهر میشود و هم تشنه معنوی. تشنگی، آب بدن را میکشد و کم میکند و آن را خشک و خاک و تربت میکند. کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت میشود؛ همین بدن ظاهری، ولو نمره باشد.تربت را اگر به دریا بزنی، خجالت میکشد که طغیان کند و ساکت میشود. اگر آن را به تب شدید چهل درجه عرضه کنی، تب فوراً ساکت میشود و از آن بدن میرود – خجالت میکشد. تربت به او میگوید تو حرف نزن، من مال کربلایم. به تب میگوید من از صبح تا ظهر عاشورا طروفانها دیدهام. تو فقطیک طوفان دیدهای. تب خجالت میکشد و تا تربت امام حسین(ع) به آن میرسد سرش را پایین میاندازد و میرود. اگر به دریایی که طغیان کرده است تربت نشان دهی، خجالت میکشد، سرش را پایین میاندازد و آرام میگیرد. همه شما، هم با عقلتان، هم با محبتتان و هم با ولایتتان میبینید که این درست است.امیدوارم این ابتلائات، ساکت شود سپس با خودِ کربلاییها گریه کنیم – با خود امام حسین و حضرت زینب(ع). چقدر شیرین است؛ هرگاه آنها گریه کردند، تو هم گریه کنی و هر وقت سرور داشتند، مسرور باشی. از مصیبتهای خود، راحت شویم و بنشینیم. چگونه راحت شویم؟ یاد مصیبت آنها ما را راحت می کند، زیرا مصائب آنها زیاد و تمام است. ابتلاهای ما کجا و ابتلائات آنها کجا؟ جای ما کجا و جای آنها کجا؟ امیدوارم انشاءالله به حساب خوبان بگذاری. همه مصائب دنیا را به حساب کربلا بگذار؛ بگو باغصه کربلا، دیگر دنیا به مصیبتش نمیارزد که برای شغصه بخوریم و محزون شویم.
هر وقت خواستی گریه کنی، برای مولایمان حسینبن علی(ع) گریه کن کههمه آسمان و زمین و ملکوت، وقتی که او بگرید و محزون باشد، برای او گریه میکنند. در روز عاشورا حضرت یکی دو بار گریه افتاد وَبَکی بُکاءً شدیداً. امیرالمومنین(ع) در عمرش دو سه بار در میان جمعیت و در مساجد گریه کرده است. منتهی یک مرتبه گریه آنها، خیلی زیاد است و اگر بخاطر همان یک بار، مخلوقات و بشر و ذرّات عالم تا قیامت گریه کنند، کم است.
منبع:
کتاب طوبی محبت؛ جلد چهارم - ص 49
شنبه 96/02/16
در آیات قرآن کریم، مساله ایمان به غیب مورد تاکید قرار گرفته و از صفات متقیان دانسته شده است. «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ؛ آنها كه (متقین) به غیب ایمان دارند (به امور پنهان از حواس مانند خدا، وحى، فرشتگان و معاد) و نماز را برپا مى كنند (خضوع در برابر حق دارند) و از آنچه به آنها روزى داده ایم انفاق مى نمایند» قرآن کریم در مرحله ی اول غیب را مختص خدا می داند. «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً؛ داناى غیب اوست و هیچ كس را بر اسرار غیبش آگاه نمى سازد»، اما در آیه بعد از آن استثنایی آورده و می فرماید: «إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَّسُول؛ جز كسى از رسولان الهی كه (خدا از او) خشنود باشد».
از آنجا که امامان معصوم (علیهم السلام) جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند؛ بواسطه پیامبر اسلام از علم غیب باخبرند
در این آیه شریفه، باور به غیب و انجام اعمال دینی (نماز که ارتباط با خداست و انفاق مال که ارتباط با خلق است) مورد توجه قرار گرفته است، همان نکته ای که در مقدمه به عنوان نگرش از آن نام برده شد، نگرشی که در زوایای زندگی انسان هویداست و انسان را به سمت و سوی سعادت رهنمون میشود. بنابراین کسی که این نگرش را در خود تقویت نموده باشد در روزی که روز بازخواست است؛ می تواند حرفی برای گفتن داشته باشد. «ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ سپس به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مى شوید، پس شما را از عملکردتان در دنیا آگاه خواهد نمود»
منبع:
ترجمه مشکینی، ص2
پنجشنبه 96/02/14
ازامام سجاد (علیه السلام) پرسیدند: چگونه صبح کردی ای فرزند رسو ل خدا ؟فرمود: صبح کردم در حالی که هشت بدهکار ی دارم: بدهکار خدایم در واجبات، و بدهکار پیامبرم در عمل به سنت وخانواده ام در امور زندگی و نفسم مرا به شهوت می خواند و شیطان مرا به گناه ودو فرشته ی حافظ من به راستگویی در کردار واعمال وملک الموت جانم رامی خواهد و قبر بدنم را، پس من بین این هشت طلبکارگرفتارم
منبع:حکایت وحکمت،حسین دیلمی،ص83
چهارشنبه 96/02/13
یکی از اصول مسلم مطرح شده در قرآن مجید مسئله توحید افعالی است، به این معنا که هر آنچه در هستى انجام مىگیرد، فعل خداست و آفریدگان همان گونه که در ذات خویش مستقل نیستند، در تأثیر و فعل نیز استقلال ندارند.
این نکته سبب شده است که برخی گمان کنند که هر گونه تدبیری از سوی بندگان در مسائل زندگی لغو و بیهوده است. چون هر آنچه که خداوند بخواهد محقق شود، حتماً محقق خواهد شد و تقدیر الهی است و تلاش انسانی در این میان فایدهای ندارد. در پاسخ به این ادعا لازم است، به این موضوع اشاره کنیم، که تقدیر الهی دوگونه است: برخی حتمی است، از اینرو انسان اختیاری در آن ندارد، ولی برخی از تقدیرات الهی غیر حتمی است، که در این موارد انسان اختیار دارد که هر فعلی را که میخواهد انجام دهد. در این موارد تعارضی بین اختیار انسان و تقدیر الهی نیست، زیرا آنچه خداوند تقدیر میکند، فعل انسان همراه با همه خصوصیات و قیود آن است، نه بدون آنها. که یکی از این قیود نیز اختیار انسانی است.
یکی از اعتقادات اصلی جهان اسلام که برخواسته از براهین عقلی و نقلی است موضوع توحید افعالی است، به این معنا که «هر آنچه در هستى انجام مىگیرد، فعل خداست و آفریدگان همانسانکه در ذات خویش مستقل نیستند، در تأثیر و فعل نیز استقلال ندارند.»[۱] این نکته آنچنان اهمیت دارد که خداوند متعال در جای جای قرآن مجید به آن اشاره کرده و میفرماید: «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُون[صافات/۹۶] خدا شما و عمل شما را آفریده.» و یا خداوند متعال در آیه دیگر تأکید میکند که همه چیز را خلق کرده است، و در این زمینه میفرماید: «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوه[انعام/۱۰۲] این خدا پروردگار شماست، هیچ معبودى جز او نیست، او آفریننده همه چیز است، پس او را بپرستید.» و این خلقت همه چیز شامل حتی رفتارهای و اعمال انسانی نیز میشود.
اکنون با توجه به توحید افعالی شاید این سوال مطرح شود که اگر همه چیز توسط خداوند متعال خلق شده است، پس چرا باید تلاش کرد تا به مقاصد و اهدافی رسید، به عنوان مثال اگر مرگ و زندگی در دست خداوند متعال است، چرا باید در جنگ زره پوشید و یا زمانی که بیمار میشویم، چرا باید به پزشک مراجعه کنیم!؟ و یا اگر قبولی در امتحان به دست خداوند متعال است، چرا باید تلاش کنیم و درس بخوانیم!؟ حال آنکه اگر خداوند متعال بخواهد قبول میشویم و اگر نخواهد رد میشویم!؟ و … و به عبارتی دیگر آنچه که از سوی خداوند متعال تقدیر شده است، و قضا و قدر وی را در بر دارد، حتماً در عالم خارج تحقق پیدا میکند، در این صورت تلاش ما چه فایدهای دارد!؟ در حقیقت بین توحید افعالی و اختیار انسان تعارض وجود دارد.
انواع قضا و قدر
برای پاسخ به اینگونه سوالات لازم است، به تبیین این نکته بپردازیم که قضا و قدر الهی، دو گونه است:
الف) قضا و قدر حتمی: که خارج از اختیارات انسان است، به عنوان مثال، سیل و زلزله اتفاق میافتد.
ب) قضا و قدر غیر حتمی: که در آن انسان اختیار دارد، در این حوزه، تقدیر الاهی هیچ گونه منافاتی با اراده و تصمیم گیری آزاد انسان ندارد و از این رو، مسئولیت افعال آدمی در این حوزه بر عهده خود اوست؛ چون معنای قضا و قدر الاهی این است که تحقق هر پدیدهای با همه خصوصیات و قیود آن، مستند به علم و اراده الاهی است و همه تحت تدبیر حکیمانه الاهی است. آنچه خداوند تقدیر میکند، فعل انسان همراه با همه خصوصیات و قیود آن است، نه بدون آنها. که یکی از این قیود نیز اختیار انسانی است.
به عبارت دیگر، خداوند متعال اینگونه قرار داده است که اگر شخصی عملی با اختیار خویش انجام داد، این اثر را در پی دارد، ولی اگر این شخص، این کار را با اختیار خویش انجام نداد، در این صورت نتیجه دیگری به بار خواهد آورد، به عنوان مثال، اگر شخص بیمار به پزشک مراجعه کرد، از بیماری نجات پیدا میکند ولی اگر این کار را انجام نداد در این صورت، این بیماری سبب فوت وی میشود.[۲]
بیان دیگر:
این مطلب را میتوان به شیوه دیگر نیز تبیین کرد و آن اینکه: آن دسته از مقدراتی که در چنگ علل و شرایط هستند و در وقت خود وجود پیدا میکنند، طبعا مقدر، حتمی و قطعی خواهند بود، یعنی وجود آن تقدیر با توجه به آن علل و شرائط موجود، حتمیت و قطعیت پیدا میکند، ولی آن دسته از مقدرات که فاقد شرائط لازم باشند و یا در مسیر زمان با یک سلسله موانع روبرو گردند، طبعا غیرقطعی و غیرحتمی خواهند بود.
تقدیر حتمی قابل تغییر نیست و در عالم خارج تحقق پیدا میکند، ولی تقدیر غیر لازم، قابل تغییر و تبدیل است، به این معنا که امکان دارد شخصی با دعا، صدقه، توبه و … آن را دگرگون کند، آنچنان که امام صادق(علیهالسلام) در این زمینه میفرمایند: «دعا تقدیر را دگرگون می کند زیرا تقدیر خدا درباره دعا این است که آن، واژگون کننده قضا است.»[۳] به عنوان مثال تقدیر الهی به این بود که قوم یونس را عذاب کند، ولی این عذاب کردن مشروط به این بود که ایشان توبه نکند، ولی زمانی که این افراد از کار خویش نادم شدند و برگشتند تقدیر الهی نیز تغییر کرد.
گرچه خداوند متعال با توجه به علم ذاتی خویش میداند که انسان کدامیک از این اعمال را با اختیار خویش انتخاب میکند، که با توجه به این نکته میتوان تمام حوادث عالم خارج را از نوع قضا و قدر حتمی الهی دانست.
در نتیجه: با توجه به توضیحاتی که بیان شد بین توحید افعالی، و اختیار انسان تعارضی وجود ندارد، بلکه اختیار انسان نیز یکی از علل هستی، که از سوی خداوند متعال قرار داده شده است.
پینوشت:
[۱]. فرهنگ شیعه، پژوهشکده تحقیقات اسلامى، زمزم هدایت، ۱۳۸۶ ش، ص ۲۰۲٫
[۲]. ر.ک. به مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، صدرا، ج۱، ص ۳۸۶٫
[۳]. بحارالانوار، علامه مجلسی، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق، ج۴،ص۱۲۱٫
یکشنبه 96/02/10
ابوالفضل علیه السلام بر اثر فداکاری و خلق شایسته در پیشگاه خداوند متعال مقامی والا و ارجمند دارد و توسل به چنین شخصیت شایسته ای موجب روا گردیدن حاجت ها و برطرف شدن گرفتاری هاست، از این رو عباس علیه السلام را باب الحوائج نیز نامیده اند.[1]
آن حضرت نه تنها به تمام امتیازات شهیدان نائل گردید، بلکه از برجستگان و سرافرازان شهداست. در روایاتی که از ائمه علیه السلام رسیده و نیز در متون زیارتی به این ویژگی آن حضرت اشاره شده است، به همین دلیل از او به عنوان شهید ممتاز و شهید سرافراز یاد می شود.[2]
آن وجود مبارک در تمام تلاش های خود از جمله عبادت و اخلاق و رفتار و موضع گیری ها مطیع امر خداوند بود و در جهت رضای حق گام برمی داشت. هم عبد خدا بود و هم صالح و خالص، بدین جهت امام صادق علیه السلام در زیارتی از او به عنوان عبد صالح یاد می کنند.[3]
منصب سقایی و آب رسانی به تشنگان از ارجمندترین و پسندیده ترین رفتارهای اسلامی است. در وقایع کربلا، دشمن با نهایت شقاوت و بی رحمی، امام و همراهان و خانواده اش را در محاصرة شدید آب قرار داد. از آن پس از کارهای مهم حضرت عباس علیه السلام آب رسانی به تشنه کامان کربلا بود. بدین جهت او را با عنوان ابوالقربه و سقای تشنگان می شناسند.
در منابع روایی و تاریخی بعد از گزارش آب رساندن او به خیمه گاه این روایت آمده است: و لذلک سمی العباس علیه السلام السقاء: از این روی عباس به عنوان سقا نامیده شد.[4]
به عباس قائدُ الجیش نیز می گویند، زیرا فرمانروا و سپهسالار لشکر امام حسین علیه السلام در سرزمین طف بود. اختصاص یافتن چنین منصبی به ابوالفضل از شجاعت، تدبیر، فراست، ایمان، ارادة راسخ، ایثارگری و قوت قلب او حکایت دارد.[5]
در برخی تعابیر از جمله در زیارت ناحیة مقدسه از ابوالفضل علیه السلام به عنوان حامی و محامی نام برده اند، زیرا او با تمام وجود به حمایت از امام عصر خود پرداخت و نیز در سفر کربلا از زنان و کودکان حمایت کرد.[6]
منابع:
[1] خصائص العباسیه، ص ۱۰۵، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۱۵.
[2] تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۸، مقتل الحسین، مقدم، ص ۳۹۸.
[3] مستدرک الوسایل، محدث نوری، قم، آل البیت، ۱۴۰۷ هـ ق، ج ۲، ص ۶۳۵.
[4] خصائص العباسیه، ص ۱۰۱ـ۹۹، معالی السبهلین، ج ۱، ص ۴۴۱ و ۴۵۲.
[5] پرچمدار نینوا، محمد محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، ص ۷۶، ۱۳۷۸.
[6] زندگی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، باقر شریف قرشی، ص ۲۶، مأخذ قبل، ص ۷۷ـ۷۶.
یکشنبه 96/02/10
هر کس اگر خود را یک لحظه به جای آن عزیزان بگذارد آیا تحمل یکسال و یا حتی یک ماه حضور در این زندانها را خواهد داشت؟!
فرزند سید محسن موسوی دیپلمات ربوده شده ایران در لبنان در یادداشتی از مردم مومن ایران خواست تا برای 4 دیپلمات ربوده شده ایرانی توسط رژیم اسرائیل در شب قدر دعا کنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ
ای پسرانم! برويد و از يوسف وبرادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا مايوس نشويد كه تنها گروه كافران، از رحمت خدا مأيوس مىشوند!
بیش از 26 سال است که از اسارت چهار فدایی اسلام و میهن اسلامی مان به دست دژخیمان رژیم صهیونیستی می گذرد.
براي آزادي این چهار نفر بايد ظرفي از دعا پر شود
هر کس اگر خود را یک لحظه به جای آن عزیزان بگذارد آیا تحمل یکسال و یا حتی یک ماه حضور در این زندانها را خواهد داشت؟!
منبع:
موعظه خوبان از ایت الله بهجت (یوسف- 87)
شنبه 96/02/09
تولدامام حسین - پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى عليهالسلام علائم و نشانه ها، نشانگر اين بود كه دومين فرزند گرانمايه ى «فاطمه» در راه است و آنگاه پس از شش ماه همانگونه كه پيامبر پيش از آن مژدهى آمدنش را داده بود، ديده به جهان گشود.
در مورد ولادت امام حسين عليهالسلام از امام صادق آوردهاند كه: روزى همسايگان بانوى باايمان «امايمن» نزد پيامبر آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! شب گذشته «امايمن» تا سپيدهدم بيدار بود و می گريست و همهى ما را نيز ناراحت ساخته است.
پيامبر كسى را به خانه ى او گسيل داشت و او به محضر پيامبر شرفياب شد. آن حضرت به او فرمود: «امايمن»! خداى چشمانت را نگرياند! همسايگانت به من گزارش كردهاند كه تو سراسر شب گذشته را ناراحت و گريان بودهاى، چرا
پاسخ داد: اى پيامبر خدا! خوابى سخت و سهمگين ديدم و بخاطر آن تا سپيده دم گريه كردم. پيامبر فرمود: خوابت را برايم بازنمی گويى؟ بگو كه خدا و پيامبرش به پيام آن داناترند. «امايمن» گفت: اى پيامبر خدا! بيان آن برايم گران است.
پيامبر فرمود: آنگونه كه تو فكر می كنى نيست، روياى خويش را بازگو.آن بانوى باايمان گفت: «ديشب در عالم رويا ديدم كه برخى از اعضاء پيكر مقدس شما در خانه ى من افتاده است…»
پيامبر فرمود: خواب خوشى رفته اى و خواب نيكويى ديده اى. پيام خواب تو اين است كه دخت گرانمايه ام «فاطمه»، «حسين» را به دنيا خواهد آورد و تو هستى كه او را پرستارى و نگهدارى خواهى كرد و «حسين» همان پارهاى از وجود من است كه در خانه ى شما قرار می گيرد
آفرين خدا بر اين كودك نورسيده،اين جريان گذشت و پس از مدتى حسين عليهالسلام از افقسراى امامت و رسالت طلوع كرد. «امايمن» حسين (ع) را در آغوش گرفت و نزد نياى گرانقدرش پيامبر آورد. آن حضرت حسين عليهالسلام را از او گرفت و فرمود:
«آفرين خدا بر اين كودك نورسيده و بر او كه او را در آغوش فشرده و بسوى من آورده است.»
آنگاه فرمود: امايمن اين پيام آن رؤياى توست.
علاوه بر خواب «امايمن» همسر «عباس»، عموى پيامبر نيز خوابى نظير اين خواب ديده بود و پيامبر گرامى نيز پيشگويى فرموده بود.
لحظات ولادت حسين عليهالسلام گروهى از بانوان مسلمان، از جمله صفيه، دختر عبدالمطلب و عمه ى پيامبر و نيز «اسماء بنت عميس» و «امسلمه»… حضور داشتند. پس از طلوع خورشيد جهان افروز وجود حسين عليهالسلام پيامبر فرمود: عمه! فرزندم را بياور!
صفيه عرض كرد: اى پيامبر خدا! تازه به دنيا آمده است و هنوز آماده نشده است…
پيامبر فرمود: خداوند او را پاك و پاكيزه ساخته است، بياور…
آنگاه فرشته ى وحى فرود آمد و به آن حضرت پيام خداى را تقديم داشت و خواست كه نام پسر دوم «هارون» را- كه به زبان عبرى «شبير» و به زبان عرب «حسين» گفته میشد براى نوزاد مبارك برگزيند.
و از پى آن انبوهى از فرشتگان فرود آمدند و طلوع خورشيد وجود حسين عليهالسلام را به نياى گرانقدرش تبريك گفتند و در همان ساعت، شهادت پرافتخارش را نيز به پيامبر خدا تسليت عرض كردند.
پيامبر گرامى فرزند دلبند خويش را گرفت، زبان مبارك را در كام او نهاد و او زبان وحى و رسالت را مكيد، به گونه اى گوشت بدنش از آن رويش كرد و استخوانهايش استوارى و استحكام يافت. و آوردهاند كه حسين عليهالسلام نه از مادر شير نوشيد و نه از هيچكس ديگر. علامه «بحرالعلوم» در اين مورد اينگونه سروده است:
لله مرتضع لم يرتضع ابدا
من ثدى انثى و من «طه» مراضعة
يعطيه ابهامه آنا فاونة…
خداى را! خداى را! كودك شيرخوارى كه هرگز از شیر بانويى شير ننوشيد و شيردهندهى او به خواست خدا پيامبر خدا بود.
او گاهى انگشت شست و زمانى، زبان خويش را در كام حسين (ع) می نهاد و از اين راه بود كه سازمان وجود امام حسين (ع) به اوج كمال رسيد.
درست هفتمين روز طلوع دومين اختر تابناك از افق سراى «فاطمه» بود كه پيامبر دستور داد، سر كودك (امام حسين (ع)را تراشيدند و به وزن موهاى سرش نقره در راه خدا انفاق گرديد و براى سلامتى او و سپاس به بارگاه خدا، قربانى شد
منبع:
1ـ بحارالانوار، ج 43
شنبه 96/02/09
با نگاهي اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي حسين (ع )، درمي يابيم كه هماره وقت او به پاكدامني و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درك و ديد ما گذشته است . اكنون مروري كوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، كه پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري و حتي در آخرين شبداشت . گاهي در شبانه روز صدها ركعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم كه از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: “خدا مي داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارمحضرتش بارها پياده به خانه كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد.
ابن اثير در كتاب “اسد الغابة “ مي نويسد: “كان الحسين رضي الله عنه فاضلا كثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه كارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشكوه بود كه وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به كعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به احترامشان از مركب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي كه جامعه براي حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود كه او با مردم زندگي مي كرد از مردم و معاشرتشان كناره نمي جست با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يك اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه كاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي كردند… اين روايت يك نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشكي مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : “ان الله لا يحب المتكبرين “، خداوند متكبران را دوست نمي دارد.
پس فرمود: “من دعوت شما را اجابت كردم ، شما هم دعوت مرا اجابت كنيد.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي مي گويد: “چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مباركش آثار پينه مشاهده كردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر كيسه هاي غذايي است كه پدرم شبها به دوش مي كشيد و به خانه زنهاي شوهرمرده و كودكان يتيم و فقرا مي رسانيد.
علائلي در كتاب “سمو المعني “ مي نويسد:
“ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي كنيم كه هر كدام در جبهه و جهتي عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يكي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و… اما شكوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است كه ابعاد بي نهايتش هر يك مشخص كننده يك عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه والاييها و فرازمنديها است .
آري ، مردي كه وارث بي كرانگي نبوت محمدي است ، مردي كه وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشكار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد كه بايد او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حكايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونه يك بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلكه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداكاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.
منبع:
كامل الزيارات ، ص .101 (22)
كامل الزيارات ، ص .121 (23)
كامل الزيارات ، ص .147 (24)
عقد الفريد، ج 3، ص .143 (25)
جمعه 96/02/08
دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!
آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند:«لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم:هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست.»
منبع:رهنمود های ایت الله بهجت (ره)/ج1
جمعه 96/02/08
باید توجه داشته باشیم که ایجاد تحول در قلب انسان و تغییر گرایش ها و علاقه مندی های او بسیار دشوار است.قلبی که امام صادق (علیه السلام) دربار آن می فرماید:جابه جا کردن کو ه ها آسانتر از این است که قلبی بخواهد از جایش تکان بخورد”
قلب انسان به سادگی تحت امر او قرار نمی گیرد.یا به عنوان مثال اگر از قلب بخواهی که به بهشت علاقه داشته باشد به همین راحتی اطاعت نمی کند.
از جمله روش هایی که برای تغییر قلب وجود دارد،دیدن است.هر انچه چشم ببیند قلب یادداشت می کند که بابا طاهر سروده:
ز دست دیده و دل هردو فریاد
کهر انچه دیده بیند دل کند یاد
چشم انسان، دل انسان را با خود می برد، کما اینکه تفکر و اندیشیدن هم دل انسالان را با خود می برد.
با این حساب ما برای افزایش محبت خود نسبت به امامزمان (علیه السلام) دو راه داریم:
1.دیدن
2.تفکر و اندیشیدن
برای افزایش علاقه به حضرت، راه اول که فهعلا به روی ما بسته است و ما از دیدن جمال دلرباب حضرت محروم هستیم.اما راه دوم به روی ما باز است و ما می توانیم با عنصر تفکر و اندیشیدن برای رسیدن به مقصود استفاده کنیم.
منبع:مجله سرباز یا سربار/ص16/سخنان حجت الاسلام علیرضا پناهیان
یکشنبه 96/02/03
در كتاب «أمالي» شيخ طوسي،… از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كردهاند كه: یک نفر آمد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله ” فقیل له ان سعدبن معاذ قد مات” ( گفت سعدبن معاذ مرد. ) … حضرت خودش مراقب غسل این شهید عزیز شد. در حالي كه رسول خدا بدون كفش، پاي برهنه و بدون ردا جنازه سعدبن معاذ را تشییع می کردند، و گاهي طرف راست تابوت را ميگرفت و گاهي جانب چپ را می گرفتند و این جوری اظهار ارادت و علاقه می کردند .حضرت خودشان رفتند داخل قبر ، لَحْد معيّن كرد و او را در لَحْد گذارد و خشتها را يكي پهلوي ديگري ميچيد و مي فرمود: به من سنگ بدهيد، خاك مرطوب بدهيد، که لحد را محکم کنم. حضرت فرمودند: … إنِّي لَاعْلَمُ أَنَّهُ سَيَبْلَي وَ يَصِلُ الْبِلَي إلَيْهِ، می دانم این بدنش چند روز دیگر می پوسد امّا در عین حال این لحد را محکم می کنم . مهم این جمله است وَلَكِنَّ اللَهَ يُحِبُّ عَبْدًا إذَا عَمِلَ عَمَلاً أَحْكَمَهُ. (چون) خدا دوست می دارد آن بنده ای که وقتی کاری را بعهده گرفت آن کار را محكم كاري كند. این محکم کاری برای این است که خدا از محکم کاری خوشش می آید. والا چه محکم بکنی و چه نکنی این جسد پوسیده خواهد شد. آنچه از این حدیث مورد نظر ماست این که هر کاری که می کنید محکم کاری کنید. آدم درس هم که می خواند محکم کاری کند. درس هم که می گوید محکم کاری کند. کار اقتصادی هم که می کند محکم کاری کند . اطراف کار را رها نباید کرد . مشکل عمده ما در زمینه های مختلف و در بخشهای مختلف کشور که می بینید گاهی مشکلاتی وجود دارد ناشی از سهل انگاری و ناشی از دنبال نکردن کار است. والا اگر انسان کار را محکم انجام دهد کار پیش می رود.
منبع:
[ شرح حدیث از امام خامنه ای در مقدمه درس خارج ، برداشت از سایت leader.ir ]
یکشنبه 96/02/03
من وصیّة النّبی بامیرالمؤمنین علیهماالسّلام : يَا عَلِيُّ إِنَّ مِنَ الْيَقِينِ … لَا تَحْمَدَ أَحَداً بِمَا آتَاكَ اللَّهُ وَ لَا تَذُمَّ أَحَداً عَلَى مَا لَمْ يُؤْتِكَ اللَّهُ فَإِنَّ الرِّزْقَ لَا يَجُرُّهُ حِرْصُ حَرِيصٍ وَ لَا تَصْرِفُهُ كَرَاهَةُ كَارِهٍ إِنَّ اللَّهَ بِحُكْمِهِ وَ فَضْلِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الْفَرَحَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِي الشَّكِّ وَ السَّخَطِ
ازسفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله به آقا امیر المومنین علیه اسلام است که یا علی … از مراتب یقین یکی این است که آنچه را که خدا به تو عنایت کرده، دیگری را منعم آن نعمت ندانی و او را بهخاطر آن نعمت حمد نکنی. و چیزی هم که خدای متعال از تو باز داشته و به تو نداده، تقصیر آن را گردن دیگری نیندازی و بهخاطر آنچه که خدا به تو نداده، کسی را مذمّت نکنی. هیچ حرصی از سوی هیچ حریصی نمیتواند رزق را بهسوی او بکشاند. همچنان که کراهت هیچ کارهی هم نمیتواند رزق را از کسی باز بدارد. - حُکم شاید به معنای حکمت و تدشبیر الهی باشد - با حکم و فضل خود… خدای متعال آرامش زندگی و فرح و سُرور را در یقین و رضا قرار داده است. اگر انسان از حالت ریب و تردید و تزلزل روحی و اعتراض و نارضایی نسبت به همه حوادث زندگی خود خارج شد و به مقام رضا رسید، خدای متعال رَوْح و فرح - یعنی آرامش - را به او عنایت خواهد کرد. متقابلاً خدای متعال، همّ و حزن و اندوه و امثال اینها را، در شک - یعنی ضِدّ یقین، حالت دودلی و تردید - و سخط - یعنی خشمگین بودن از همه حوادث - قرار داده است. چنین انسانی، اگر خدا نیکیای به او دهد، خشمگین است که چرا بیشتر نداد؛ اگر بدیای به او قسمت کند، خشمگین است که چرا متوجّه او شد! برای رسیدن به رَوْح و فرح، بایستی انسان دنبال یقین و رضا بگردد.
منبع:
[ شرح حدیث از امام خامنه ای مدظله العالی در مقدمه درس خارج فقه 28/06/1378
یکشنبه 96/02/03
در حلال و حرام وسواس بشوید ، نه در نجاست و طهارت . زیاد دست آب نکشید ، مواظب حلال و حرام باشید. آیه ی قرآن است که (فلینظر الانسان الی طعامه ) یعنی انسان به طعامش نگاه کند . وقتی غذایی جلوی انسان می گذارند ،باید ببیند که این غذا از کجا آمده ؟حلال است یا حرام؟مال صغیر است؟ از چه درست شده؟ مال موقوفه است؟ مال خمس نداده است؟ ربا است؟ رشوه است؟ وسواس بشوید ،تا حلال نخوردی حال عبادت نداری. تا حلال نخوری تاریک هستی. اگر می خواهید نورانی شوید حلال بخورید. اولیا ی خدا اگر حرامی جلویشان باشد می فهمند ماها نمی فهمیم . باید احتیاط کنیم. اگر به منزل انسان متدین و با تقوا و نماز شب خوان رفتی شام آوردند ، بخور. ولی افراد لا ابالی غذایشان را نخور. حدیث دارد که مردم چهار دسته اند یک دسته: مالشان را از راه حلال به دست می اورند و در راه حلال هم خرج می کنند او به بهشت می رود. اما سه دسته دیگر به جهنم می روند. دسته دوم مالشان از راه حلال است اما در راه حرام خرج می کنند . دسته سوم بر عکس هستند ، مالشان از راه حرام است رشوه می گیرند ، ربا می دهند، اما روضه خوانی هم می کنند ، این هم به جهنم می رود. قسم چهارم آن کسی است که مالش از حرام است و در راه حرام هم خرج می کند . رشوه و ربا می خورد و بعد هم مشروب و قمار و نا اهلی و… . همیشه این دعا را بخوانید : اَللَّهُمَّ ارْزُقنا رِزْقاً حَلاَلاً طَيِّباً؛ خدایا روزی حلال نصیب من کن.اگر انسان یک لقمه حرام بخورد تا چهل روز اثر می گذارد. اوایلی که آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله علیه به قم آمده بودند یک شب ایشان را مهمان می کنند .او هم شب در خواب می بیند که امام زمان علیه السلام به او می فرمایند: «دستت را سر هر سفره ای دراز نکن» … به میهمانی نمی روند. انسان باید در شکمش و سواس شود .
منبع:
[ بدیع الحکمه(مواعظ حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی)، انتشارات بوستان قرآن، چاپ چهارم ، 1395، ص40 ]
یکشنبه 96/02/03
وقتى امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف) قیام می نمایند و حکومت عدل برقرار می شود، زمین گنج هاى معدنى و روییدنى خود را در اختیار آن حضرت قرار داده و حقوق مستضعفان و فقرا نیز از ثروت مندان و ظالمان گرفته و عادلانه بین همه تقسیم می گردد، تا آن جا که هیچ فقیرى باقى نمی ماند و موردى براى مصرف صدقات و زکوات یافت نمی شود. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «جهان با پیاده شدن عدالت خرّم می شود، آسمان باران هایش را فرو می ریزد، درختان، میوه هاى خود را آشکار نموده و زمین گیاهان خود را بیرون می فرستد و براى ساکنان خود آرایش می کند» (بشارة الاسلام، ص 71؛ روزگار رهایى، ص 639) امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) به منادى دستور می دهد که در میان مردم اعلام کند که هر کس نیازى به مال دارد، برخیزد. از میان مردم کسى برنمی خیزد، مگر یک نفر که می گوید: من [محتاجم].
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه شریف) هشت ماه تمام، شمشیر بر دوش نهاده و دشمنان خدا را می کشد تا این که خدا خشنود گردد»
پس قائم (عجل الله تعالی فرجه شریف) به او می گوید: «برو پیش کلیددار و بگو مهدى به تو دستور می دهد که مالى به من بدهى». کلیددار می گوید: جامه ات را بیاور. جامه اش را می گسترد و درون آن را پُر می کند. هنگامى که آن را بر دوش می گیرد، پشیمان می شود و می گوید: چرا در میان امت محمد(صلی الله علیه و آله) من از همه آزمندتر باشم؟! چرا آن عفت نفس عمومى را من دارا نباشم؟! آن گاه مال را به کلیددار تحویل می دهد، اما پذیرفته نمی شود، و مهدى (عجل الله تعالی فرجه شریف) می گوید: «آنچه را که ما عطا کردیم، پس نمی گیریم»(منتخب الاثر، ص 147)
یکشنبه 96/02/03
امام صادق عليه السلام: اَقْرَبُ ما يَكُونُ الْعِبادُ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَاَرْضى ما يَكُونُ عَنْهُمْ، اِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللّهِ،فَلَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ، وَلَمْ يَعْلَمُوا بِمَكانِهِ، وَهُمْ فى ذلِكَ يَعْلَمُونَ اَنَّهَ لَمْ تَبْطُلْ حُجَّةُ اللّهِ،فَعِنْدَها فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ كُلَّ صَباحٍ وَ مَسآءٍ؛
امام صادق عليه السلام: نزديكترين حالت بندگان به خدا وبیشترین زمانی که خداوند ازایشان خشنود است هنگامى است كه حجّت خدا در ميان آنها نباشد و براى آنها ظاهر نشود و آنها محـل او را ندانند. ولى در عين حال معتقد باشند كه حجّت خدا باقی است،پس در اين زمان شب و روز متوقع فرج (ودرانتظارآن) باشید.
منبع:
بحارالأنوار : ج 52 ، ص147
شنبه 96/02/02
امام حسین علیه السلام فرمودند:
أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء
عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند.
(بحارالانوارج/ 93 ص/ 294)
شنبه 96/02/02
آياتي در قرآن مجيد هست كه دلالت دارد در قيامت برخي اعضاي بدن سخن مي گويند و عليه خود انسان شهادت مي دهند. از جمله اين آيه كه مي فرمايد: «اليوم نختم علي افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون»(1)؛ امروز بر دهانهاي آنان مهر مي زنيم و دستهاي آنان با ما سخن مي گويند و پاهاي آنها به آنچه كرده اند، گواهي مي دهند.
البته نه تنها اعضا و جوارح بلكه زمين زير پاي ما نيز حمل شهادت مي كند و روز قيامت نيز اداي شهادت مي نمايد.(2)
آري، همان قدرتي كه الان به اين زبان توانايي حرف زدن داده است ، در روز قيامت به دست و پا و گوش ما نيز توانايي حرف زدن خواهد داد .(3)
نكته ي جالبي كه در آيه ي 65 سوره يس مشاهده مي شود اين است كه در روز قيامت بر زبان هايي كه در دنيا قدرت تكلم داشته اند ، مهر زده مي شود و نمي توانند حرف بزنند ، اما در عوض در آخرت به تمام اعضاي بدن كه در دنيا نمي توانستند حرف بزنند ، قدرت تكلّم داده مي شود.(4)
منبع:
1. سوره يس، آيه 65.
2. سوره زلزال،آيات 1-4
3. سوره فصّلت ،آيه20
4. سوره نور ، آيه 24
سه شنبه 96/01/29
امام حسن علیه السلام فرمودند: مؤمنى که از قسمت خود ناخشنود باشد و وضعیت خود را ناچیز شمارد در حالى که حاکم او خداوند است، چگونه مى تواند خود را مؤمن بداند! من برای کسی که در قلب خود چیزی به جز رضایت خدا راه ندهد، ضمانت می کنم که دعایش اجابت شود.
الإمامُ الحسنُ علیه السلام: کَیْفَ یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً وَ هُوَ یَسْخَطُ قِسْمَهُ وَ یُحَقِّرُ مَنْزِلَتَهُ وَ الْحَاکِمُ عَلَیْهِ اللَّهُ وَ أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ فَیُسْتَجَابَ لَهُ.
امام حسن علیه السلام فرمودند: مؤمنى که از قسمت خود ناخشنود باشد و وضعیت خود را ناچیز شمارد در حالى که حاکم او خداوند است، چگونه مى تواند خود را مؤمن بداند! من برای کسی که در قلب خود چیزی به جز رضایت خدا راه ندهد، ضمانت می کنم که دعایش اجابت شود.
منبع:
بحار الأنوار : 43/351
سه شنبه 96/01/29
وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ رَوْحِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ رَفَعَهُ عَنْ فَاطِمَةَ ع قَالَتْ: أَصَابَ النَّاسَ زَلْزَلَةٌ عَلَى عَهْدِ أَبِی بَکْرٍ فَفَزِعَ النَّاسُ إِلَى أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ فَوَجَدُوهُمَا قَدْ خَرَجَا فَزِعَیْنِ إِلَى عَلِیٍّ ع فَتَبِعَهُمَا النَّاسُ إِلَى أَنِ انْتَهَوْا إِلَى بَابِ عَلِیٍّ ع فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ عَلِیٌّ ع غَیْرَ مُکْتَرِثٍ لِمَا هُمْ فِیهِ فَمَضَى وَ اتَّبَعَهُ النَّاسُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى تَلْعَةٍ فَقَعَدَ عَلَیْهَا وَ قَعَدُوا حَوْلَهُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ إِلَى حِیطَانِ الْمَدِینَةِ تَرْتَجُّ جَائِیَةً وَ ذَاهِبَةً فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع کَأَنَّکُمْ قَدْ هَالَکُمْ مَا تَرَوْنَ قَالُوا وَ کَیْفَ لَا یَهُولُنَا وَ لَمْ نَرَ مِثْلَهَا قَطُّ قَالَتْ فَحَرَّکَ شَفَتَیْهِ ثُمَّ ضَرَبَ الْأَرْضَ بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ مَا لَکِ اسْکُنِی فَسَکَنَتْ فَعَجِبُوا مِنْ ذَلِکَ أَکْثَرَ مِنْ تَعَجُّبِهِمْ أَوَّلًا حَیْثُ خَرَجَ إِلَیْهِمْ قَالَ لَهُمْ فَإِنَّکُمْ قَدْ عَجِبْتُمْ مِنْ صَنْعَتِی قَالُوا نَعَمْ قَالَ أَنَا الرَّجُلُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها فَأَنَا الْإِنْسَانُ الَّذِی یَقُولُ لَهَا مَا لَکِ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها إِیَّایَ تُحَدِّثُ
زلزلهای در عهد ابوبکر آمد و مردم فزعکنان نزد ابوبکر و عمر آمدند، دیدند آن دو نیز با فزع و جزع محضر حضرت على(علیه السلام) آمدند، مردم نیز خود را به درِ منزل حضرت على(علیه السلام) رساندند.
، امام صادق(ع) در تعریف مقولۀ معجزه میفرمایند: «و المعجزه علامهٌ لله لا یعطیها إلا انبیاءهُ و رُسُلَهُ و حججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب؛ «معجزه» نشانهای از خداوند است که آن را جز به پیامبران، رسولان و حجتهای خود نمیدهد تا به وسیلۀ آن، راستگویی (مدّعیان ارتباط با خدا) از دروغگویی (مدّعیان دروغین) شناخته شود.
حال بیاییم کمی در این افعال امامان معصوم(علیه السلام) تأمل کنیم، چرا معجزه؟ چرا اهلبیت(علیه السلام) اینقدر سعی در هدایت ما انسانها داشته و دارند؟ چرا عدهای در قبال معجزات اهلبیت(علیه السلام) مقاومت میکردند و ایمان نمیآوردند و در مقابل، عدهای به اشارهای ایمان میآورند و تسلیم امر خدا میشوند؟ آیا معجزۀ آن بزرگواران منحصر به زمان حیات ظاهری آنان بوده است؟ آیا اکنون در زندگیهایمان اثر معجزات اهلبیت(علیه السلام) را حس نکردیم؟
چقدر زیباست که این امر از ابتدای ورود این انوار به دنیا، در لحظه به لحظۀ زندگیهایمان دیده شده و این محبت الهی، خود یک معجزه است، حال بیاییم در قبال این محبت خداوند، رفتاری شایسته از خودمان نشان دهیم که شاید پایین درجۀ آن، «توجه و دقیق شدن» در معجزات آن بزرگواران است، به راستی که به صرف توجه به فعل اهلبیت(علیه السلام)، بسیاری از معضلات از آدمی رفع و بسیار به معرفت آدمی افزوده میشود، چراکه با این کار خودمان و ذهنمان را در فضای نور قرار میدهیم و این نور اثر خود را به شیوههای مختلف در ابعاد درونی و برونی افراد میگذارد.
در ادامه به معجزهای از امیرالمومنین(علیه السلام) اشاره میکنیم:
در عهد ابوبکر زلزلهاى آمد و مردم فزعکنان و با شیون نزد ابوبکر و عمر آمدند، دیدند آن دو نیز با فزع و جزع به محضر على(علیه السلام) آمدهاند، مردم نیز خود را به درِ منزل حضرت على(علیه السلام) رساندند، على(علیه السلام) از منزل خارج شد و به طرف مردم آمد، در حالیکه از آنچه مردم به خاطرش وحشت زده و محزون بودند، اندوهى نداشت و غمگین نبود. امام(علیه السلام) حرکت کرد و مردم هم به دنبال حضرت به راه افتادند، حضرت رفت تا به تپّهاى رسید و بر بالاى آن نشست و مردم، اطراف تپّه قرار و آرام گرفته و چشم به دیوارهاى شهر دوخته و وحشتزده مىدیدند که دیوارها مىجنبند و در حال رفتن و آمدن هستند.
حضرت به آنها فرمود: گویا از آنچه مىبینید به هول و وحشت افتادید؟ عرضه کردند: چگونه هول و وحشت نداشته باشیم و حال آنکه هرگز مثل این صحنه را ندیدهایم. حضرت فاطمه(سلام الله) میفرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) دو لب مبارک را حرکت داده و سپس دست بر زمین زده و فرمود: تو را چه مىشود آرام باش. زمین آرام گرفت، مردم بیش از آن وقتى که حضرت از منزل خارج شد و به طرفشان آمد در شگفت شدند، امام(علیه السلام) به آنها فرمود: از این عمل و حرکت من تعجّب کردید؟ عرض کردند: بله.
حضرت فرمودند: من کسى هستم که خداوند متعال در قرآن راجع به او فرموده است: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها»، هنگامى که زمین به سختترین زلزله خود به لرزه در آید و بارهاى سنگین اسرار درون خویش همه را از دل خاک بیرون ریزد، در آن روز انسان گوید: زمین را چه مىشود؟ من همان کسی هستم که به زمین مىگوید: تو را چه مىشود. «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها»، در آن روز زمین، مردم را به حوادث بزرگ خویش آگاه میکند. منظور از «اخبارها» من هستم که زمین از من خبر میدهد.
منبع:
. (عللالشرائع: ج2/ ص556/ ح8)
(بحارالانوار، ج11، ص71)
دوشنبه 96/01/28
زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیهالسلام اذن دخول می خواهید و میگویید: «أأدخل یا حجة الله : ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟» به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحوّلی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیهالسلام به شما اجازه داده است. زیارت امام رضا علیهالسلام از زیارت امام حسین علیهالسلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیهالسلام میروند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام میآیند.
منبع:
( منبع: كتاب برگي از دفتر آفتاب فرازی از فرمایشات آیت ا… بهجت -ره )
دوشنبه 96/01/28
و من کلام رسول الله صل الله علیه و آله : اِدْفَعُوا الْبَلَاءَ بِالدُّعَاءِ .
یکی از خاصیت های دعا ، دفع بلا است. البته دعا خواص متعدّدی دارد، بعضی هم از دفع بلا مهم تر است؛ رابطه قلبی بین ما و خدای متعال با دعا حاصل می شود. لذا ملاحظه می کنید که در کلمات ائمه علیهم السلام دعا جایگاه خاصی دارد . گاهی معارف دین را به وسیله دعا بیان می کردند. این دعاهای صحیفه سجادیه که شامل و حامل رقیق ترین، دقیق ترین و عمیق ترین معارف الهی و اسلامی است و انسان در کمتر حدیثی و بیانی از ائمه علیهم السلام این معارف را پیدا می کند. همین معارف را در زبان دعا بیان کردند. … لذا ، هم به خاطر ارتباط با خدا -که اصل قضیه این است-، هم به خاطر معارفی که در دعا هست و هم به خاطر دفع بلاء دعا کنید و از خدای متعال بخواهید که خدای متعال بلا ها را دفع کند و خدای متعال با دعا بلا را دفع می کند . … حتی اجل را عقب می اندازد . بنابراین همیشه دعا کنید، به خصوص در مواقعی که وعده استجابت داده شده، مثل بعضی از ایام یا لیالی متبرک، یا مثل نیمه های شب و سحر؛ که وقت مناجات و خلوت با خداست، یا هر وقتی که حالی پیدا کردید، همان لحظه از فرصت استفاده کنید (و خواسته تان را از خدا بخواهید) که این دعا مستجاب خواهد شد.
منبع:
شرح حدیث از مقام معظم رهبری حضرت آیت ا… امام خامنه ای (مدظله العالی) (24/ 11/ 1391 )
یکشنبه 96/01/27
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.
امام کاظم علیه السلام فرمودند:
اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به ، الصَلوةُ؛
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.
منبع:
(تحف العقول،ص455)