بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
آورده اند که روزی واعظی بر منبر گفت: ای مردم! هر کس بسم الله را از روی اخلاص بگوید، می تواند از روی آب بگذرد، آن چنان که در خشکی سفر کند. جوانی ساده دل که منزلش در خارج از شهر بود و هر روز ناگریز بود از رودخانه عبور کند، آنجا بود. چون این سخن از واعظ بشنید، بسیار خوشحال شد. هنگام بازگشت به خانه بسم الله گویان پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت. روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعط بسیار سپاسگزاری می کرد و در صدد بود تا هدایت و ارشاد او را جبران کند. روزی واعظ را به منزلش دعوت کرد تا پذیرایی شایانی از وی به عمل آودر. واعظ نیز دعوت او را پذیرفت و با جوان پاکدل به راه افتادند. چون به رودخانه رسیدند، جوان بسم الله گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذر کرد. اما واعظ هم چنان بر جای خویش ایستاده بود و قدم بر نمی داشت، جوان آواز داد: ای مرد بزرگ! تو خودت بر منبر این دستور دادی و من از آن روز چنین می کنم، پس چرا اینک بر جای خود ایستاده ای؟ بسم الله بگو و از روی آب گذر کن. واعظ گفت: حق همان است که تو می گویی، اما دلی که تو داری من ندارم،
منبع:
1. خزینه الجواهر، ص 573.
2. نهج البلاغه، خطبه 157.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط افسر جوان...نوری در 1396/07/15 ساعت 04:48:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |