قطره باران...

قطره ای از آسمان سوی دریا آمد. و سحاب تاب نیاورد.

چون به نزدیک دریا رسید، دید دریا پر از آب است و چندان فراوان که قطره در مقابل آن گم و ناچیز می نماید.

پس، از خجالت گریه کرد و آب شد!!!

چون به حال شرمساری به دریا ریخت، در آن جا به در گران بهایی مبدل شد و حلیه آدمی گردید.

ای عزیز!!!

این مثل بدان آوردم …که بندگی را شرمساری باید تا تابندگی گیرد.

 

 

منبع:سالنامه بهمن

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.