سر قبرم بودم مامان!!!

داشتم خونه رو مرتب می کردم

حسین گوشه ی اشپزخونه نشسته و به نقطه ای خیره شده بود

اونقدر غرق افکار خودش بود که هر چه صداش کردم جواب نداد

رفتم جلوش و گفتم: حسین؟! … حسین؟! … کجایی مادر؟!

یهو برگشت و بهم نگاه کرد

گفتم: حسین جان! کجایی مادر؟!

خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان

ار تعجب خنده ام گرفت.

بهش گفتم: قبرت؟! … قبرت کجاست مادر جون؟!

گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴

چیزی نگفتم و گذشت …

… وقتی شهید شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم

با کمال تعجب دیدم دقیقا همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود

پشتم لرزید ، فهمیدم اون روز واقعا سر قبرش بوده…

   منبع: خاطره ای از زندگی شهید حسین فهمیده/منبع:کبوترانه پریدید..

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.