بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
هر تابستان ها می آمد مشهد، درحرم همراهش بودم ایستاده زیارت می کرد. من اما بعد از مدتی خسته می شدم، این پا وآن پا می کردم ،بیشتر که خسته می شدم
،می نشستم،باز ازنشستن هم خسته می شدم، می ایستادم، اما پیرمرد تمام مدت ایستاده به مرقد نگاه میکرد. وذکر می گفت معمولا زیارتش دوساعت طول می کشید.
جوان بودم وجسور،زیارتش که تمام شد، پرسیدم :شما خسته نمی شوید؟ ماکه جوانیم از پاافتادیم،"جواب نداد. بعد از زیارت، صحن های حرم امام رضا (علیه السلام ) رامی گشت. به همه ی صحن ها می رفت وهمه رفتگان را یاد میکرد و برایشان فاتحه می خواند.
داشت از صحن بیرون می آمدبه من اشاره کرد :"بیا “ازجیبش پول درآورد و به من داد وگفت:
برو عطاری داروی (عین شین قاف )=عشق بگیر تا خسته نشوی.
منبع:
العبد/از خاطرات یکی از همراهان محمد تقی بهجت (ره)
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زهرا شاهبازي در 1395/10/16 ساعت 05:26:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |