بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
فکر نمیکردیم برای عشق به اهل بیت(ع) جانش را هم بدهد
وقتی فکر هادی اذیتمان میکرد که در تنهایی و شهر غریب دارد زندگی میکند و با او تماس میگرفتیم یکجوری با ما حرف میزد که دلواپسیهایمان را برطرف میکرد و خیالمان آسوده میشد. هیچ وقت به این فکر نمیکردم که هادی یک روز با داعشی رو به رو باشد. اصلا فکر نمیکردم شرایط هادی اینجوری باشد. فکر میکردم هادی چند سال دیگر میآید ایران و ما با یک طلبه با لباس روحانیت مواجه میشویم با همان محاسن و لبخند همیشگیاش. اصلا هیچوقت فکر نمیکردم او را در لباس جنگ ببینم حتی تصورش را هم نمیکردم کسی که همیشه اوضاع درس خواندن و طلبگیاش را در نجف آرام توصیف میکرد برای جنگ با یک داعشی آماده باشد. هادی را با تمام تفاوتهایش یک آدم عادی میدانستم فکر نمیکردم جنگیدن با داعش دغدغه هادی باشد. فکر نمیکردم عشق به اهل بیت(ع) تا حد جان دادن برایش مهم باشد.
منبع: کتاب پسرک فلافل فروش/ج1
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زهرا شاهبازي در 1398/01/20 ساعت 11:37:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |