بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
صبح های جمعه، روضه که می خواندند،
همان جلوی در می نشست.
هر کس وارد می شد جلوی پایش بلند می شد،
استقبال می کرد،فرقی نداشت کی باشد.
اگر بچه بود برایش دعا می خواند و نوازشش می کرد.
گاهی هم می گفت روضه علی اصغر(علیه السلام) بخوانند.
یک روز جمعه صبح، در باز شد، آقا بلند شد،
دست هایش را گذاشت روی سینه اش و رو به کسی که نمی دیدمش
احترام گذاشت. نگاه کردم، کسی را ندیدم تعحب کردم.
آقا که نشست، متوجه شدم تازه وارد کودکی بود که به نظر بیش از ده سالش نبود.
منبع: العبد/ص8مهر
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زهرا شاهبازي در 1395/12/10 ساعت 02:47:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |