از خاطرات یکی از شاگردان آیت الله بهجت(ره)

 

صبح های جمعه، روضه که می خواندند،

همان جلوی در می نشست.

هر کس وارد می شد جلوی پایش بلند می شد،

 استقبال می کرد،فرقی نداشت کی باشد.

اگر بچه بود برایش دعا می خواند و نوازشش می کرد.

گاهی هم می گفت روضه علی اصغر(علیه السلام) بخوانند.

یک روز جمعه صبح، در باز شد، آقا بلند شد،

دست هایش را گذاشت روی سینه اش و رو به کسی که نمی دیدمش

احترام گذاشت. نگاه کردم، کسی را ندیدم تعحب کردم.

آقا که نشست، متوجه شدم تازه وارد کودکی بود که به نظر بیش از ده سالش نبود.

 

منبع: العبد/ص8مهر

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.