بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
من همون غذایی رو میخورم که بقیه نیروها خوردن
سرمای شدیدی خورده بود احساس می کردم به زور روی پاهایش ایستاده است. من مسئول تدارکات لشکر بودم. با خودم گفتم خوبه یک سوپ برای حاجی درست کنم تا بخوره حالش بهتر بشه.
همین کار را هم کردم با چیزهایی که توی آشپزخانه داشتیم یک سوپ ساده و مختصر درست کردم. از حالت نگاهش معلوم بود خیلی ناراحت شده است. گفت: چرا برای من سوپ درست کردی؟
گفتم: حاجی آخه شما مریضی، ناسلامتی فرمانده لشکر هستی، شما که سرحال باشی، یعنی لشکر سرحاله!
گفت: این حرفا چیه می زنی فاضل؟ من سوالم اینه که چرا بین من و بقیه نیروها فرق گذاشتی؟ توی این لشکر، هر کسی که مریض بشه، تو براش سوپ درست میکنی؟
گفتم: خوب نه حاجی!
گفت: پس این سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذایی رو میخورم که بقیه نیروها خوردن.
منبع:روضه رضوان / ج1
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زهرا شاهبازي در 1398/12/03 ساعت 12:01:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/06/04 @ 11:57:01 ق.ظ
یا کاشف الکروب [عضو]
با سلام و احترام تشکر از مطلب شما. کاش ما هم کمی از شهدا الگو بگیریم. التماس دعا یاحق
1399/03/25 @ 12:24:41 ق.ظ
تسنیم [عضو]
و چقدر جای چنین آدمهایی خالی ست در روزگارماپ
1399/03/10 @ 10:18:00 ب.ظ
Alma [عضو]
سلام.
آنها شهید بودند که شهید شدند.
زیبابود.آلما
1399/02/21 @ 08:40:23 ق.ظ
kiani [عضو]
با سلام
منتظر به روزرسانی و فعالیت مجدد و خوب شما هستیم.