بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
از فرماندهی لشکر، حکم فرماندهی تیپ را برایش آورده بودند. سریع با فرمانده لشکر تماس گرفت و گفت:(من باید فکر کنم.همین طوری که نمیشود!)
فردا که دوباره آمدند،حاجی جواب مثبت داد. من که از این قضیه تعجب کرده بودم، به حاجی گفتم:(چرا همان دیروزجواب مثبت را ندادید؟) ایشان گفت:(دیروز در آن حالت نمی توانستم فکر کنم و تصمیم بگیرم. راستش رفتم و با خودم فکر کردم امروز که مرا به فرماندهی تیپ منصوب کردند، اگر چند روز دیگر بخواهند این مسئولیت را از من بگیرندو بگوینداز این پس باید به عنوانم یگ رزمنده ساده در جبهه خدمت کنی، من چه عکس العملی نشان خواهم داد؛اگر ناراحت شوم ، پس معلوم است برای رضای خدا این مسئولیت را قبول نکرده ام،ولی اگر برایم فرقی نداشت پس مشخص میشود که این مسئولیت را برای رضای خدا و به دور از هوای نفس قبول کرده ام وفرقی ندارد که در کجا خدمت کنم. بعد دیدم که اگر بخواهند مسئولیت فرماندهی تیپ را از من بگیرند، برایم فرقی ندارد لذا قبول کردم.)
منبع:
پا به پای باران/خاطرات سردار شهیدحاج حسین بصیر/ص58
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط معصومه صيادي در 1395/10/15 ساعت 11:16:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/10/17 @ 12:09:25 ب.ظ
افسر جوان...نوری [عضو]
عالی بود
1395/10/16 @ 01:51:18 ب.ظ
احسنت