جاروب دل

 

به زحمت جارو را از دستش گرفتم. داشت محوطه را آب وجارو می کرد وکار هر روز صبحش بود .

ناراحت شد وگفت «بذارخودم جارو کنم .این جوری بدیهای درونم هم جارو می شن .»

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.