تو که به خدا قرض داری با من چه کنی؟

مردی از حلوا فروشی خواست تا رطلی حلوا اورا به نسیه دهد. حلوا فروش گفت: بچش که حلوای خوبی است.

خریدار گفت: من روزه دارم و قضای روزه سال پیشم را می گزارم. حلوا فروش گفت: به خدا پناه می برم که با تو

معامله کنم. تو که قرض خدا را به سالی عقب اندازی، با من چه خواهی کرد؟

منبع:

کشکول شیخ بهایی/محمد مهدی سازندگی/ص398

  • 5 stars
    نظر از: محبوبه سعيدي
    1395/11/17 @ 10:54:56 ب.ظ

     

    سلام
    احسنت منتظر حضور شما در وبلاگ بازیگران حقیقی هستیم
    با تشکر فراوان
    التــمـــاس دعـــــا
    http://bazigaran-haghighi.kowsarblog.ir/

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.