بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
در ایام طفولیت متعبد بودم و سحر خیز، یاد دارم شبی در خدمت پدر (رحمت الله علیه) نشسته بودم و همه شب بیدار بوده و قرآن می خواندیم به عبادت می گذراندیم و طایفه ای گرد ما خوابیده بودند.
به پدرم گفتم از اینان یکی سر بر نمی دارد دو گانه ای بگذارد!
چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند… که مرده اند! گفت جان پدر، تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی!
یعنی …اگر توهم می خوابیدی بهتر از این بود که غیبت این خلق کردی.
منبع: تلخیصی از گلستان سعدی/حکایت شماره7
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زهرا شاهبازي در 1395/11/09 ساعت 06:46:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |