بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
شروع زندگی مان ساده بود و در عین حال با صفا. می شد گفت خانه !دو تا اتاق ها، اجاره کرده بودیم که نه اشپز خانه داشت نه حمام. کنار در یکی اتاق ها، یک تورفتگی بود که حسن برایش دوش گذاشته بود و شده بود حمام. زیر پله هم یک سکوی آجری بود که چراغ سه فتیله ی خوراک پزی مان را گذاشته بودیم رویش، شده بود آشپز خانه. به نظر من خیلی قشنگ بود خیلی هم ساده...زندگی را باید آموخت
منیع:
نیمه پنهان ماه/ج12/ص18
راوی:
همسر شهید حسن آبشناس
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط محبوبه سعيدي در 1395/11/01 ساعت 05:58:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |