ساده ترین خانه را می شناسید

شروع زندگی مان ساده بود و در عین حال با صفا. می شد گفت خانه !دو تا اتاق ها، اجاره کرده بودیم که نه اشپز خانه داشت نه حمام. کنار در یکی اتاق ها، یک تورفتگی بود که حسن برایش دوش گذاشته بود و شده بود حمام. زیر پله هم یک سکوی آجری بود که چراغ سه فتیله ی خوراک پزی مان را گذاشته بودیم رویش، شده بود آشپز خانه. به نظر من خیلی قشنگ بود خیلی هم ساده...زندگی را باید آموخت

منیع:

نیمه پنهان ماه/ج12/ص18

راوی:

همسر شهید حسن آبشناس

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.