بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
همه جا تاریک بود… تاریک تاریک… زمخت زمخت…
دستی شمعی را روی تاقچه زمین گذاشت
شمع آرام آرام روشن شد
ما کم کم از پیله خود بیرون زدیم
یکی یکی…
فوج فوج
وآمدیم زیر نور نام تو
اما بعضی ها از نور ترسیدند و برگشتند
برگشتند به پیله خود…
حالا فقط آن هایی مانده اند که تنها نور تورا نوشیده اند…
آن هایی که پروانه آمدند… پروانه ماندند
و آن ها که به نان و آب عادت کرده بودند
برگشتند… به همان تاریک تاریک… سیاه سیاه
منبع: زخم های نیلی باد /مریم سقلاطونی ص 61-62
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فاطمه لك زائي در 1395/10/05 ساعت 06:29:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/10/05 @ 08:55:37 ب.ظ
افسر جوان...نوری [عضو]
زیبا بود