بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
آقایى که اهل علم بود مى گفت: بنده و یک شخص دیگر و یک پیرمرد شب جمعه ى گذشته (حضرت استاد ـ رحمه الله ـ این مطلب را در اواخر دهه شصت فرمودند) به مسجد جمکران رفتیم، ساعت دوازده شب بعد از خواندن نماز و توسّل و روضه خوانى سیّدالشهدا(ع)، رفیقمان براى رسیدن به خدمتش(خدمت حضرت ولى عصر(عجّ) خیلى اظهار اشتیاق کرد. سپس آقایى را دیدیم که آمد و دم محراب مسجد ۴ رکعت نماز خواند، اما چه نمازى و با چه صداى دلنشینى! من از یک طرف و آن رفیقمان از پشت سرش، صداى قرائتش را مى شنیدیم، تا اینکه آقا(عجّ) بعد از نماز بلند شد و به طرف درِ مسجد حرکت نمود، و من نتوانستم از هیبت او از جا بلند شوم؛ ولى رفیقمان تا دم درِ مسجد از پشت سرش رفت و آقا از مسجد خارج شد و من تا دمِ در ایشان را مى دیدم. سپس رفتم و از درِ مسجد به طرف راست و چپ نگاه کردم، دیدم غایب شده است و او را ندیدم.
منبع:
_(در محضر بهجت نکته) ۳۷۵
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط محبوبه سعيدي در 1396/01/26 ساعت 07:17:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |