بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
در روزگار گذشته قومی نزد پیامبر آمدند و گفتند : «از خداوند بخواه مرگ را از میان ما بردارد». آن
پیامبر دعا کرد و خداوند ،مرگ را از میان آنان برداشت . با گذشت ایام ، به تدریج جمعیت آن ها زیاد
شد : به طوری که ظرفیت خانه ها گنجایش افراد را نداشت . کم کم کار به جایی رسید که سر
پرست یک خانواده صبح زود از خانه بیرون می رفت تا برای پدر و مادر، پدر بزرگ ومادر بزرگ و دیگر
افراد تحت تکلفش، نان و غذا تهیه و به ایشان رسیدگی کند. این مسئله موجب شد که افراد فعال
از کار و کسب و طلب معاش زندگی باز بمانند. از این رو، ناچار نزد پیامبر خویش رفتند و از روی
خواستند آن ها را به وضع سابقشان باز گرداند و مرگ را میان آنان برقرار کند. پیامبر دعا کرد و خداوند
دعای او را اجابت فرمود و مرگ را در میان ایشان برقرار کرد
منبع :
بحار النوار ،جلد 6،ص116
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط محبوبه سعيدي در 1395/10/14 ساعت 11:37:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |