آروم بیا.....(رباب صداتو نشنوه)

شاید موقع رفتن……………

- بابا دیدی آخرش تنها شدی؟!

+بابا اونجا خیلی برات زوده! بهت سخت میگذره…اونجا مظلومیته باباتو میبینی…تنهایشو…بی کسیشو

-من تا آخرین قطره خونم باهاتم

+اگه بریم تو هم مثل داداشت……..

- بابایی رو پسر کوچولوتم حساب کن

+ولی مادرت، خواهرت….،عمه جونت….

-پس تو چی بابایی؟

+اونا تیر سه شعبه دارن…

-منم تو رو دارم بابایی

+رو دستای من دست و پا میزنی…

- بابایی میام…

+دشمنا بهمون میخندن…

- من میام…

+عمت طاقت نداره…….

-من….

+اخه تو شام داداشت تنهاست، دستاش بستس، جلو چشماش خواهراتو عمتو کتک میزنن(سرتو رو نیزها میزنن…)

-…….(بابا رو سرباز کوچولوت حساب کن)

+باش بابا…آروم بیا…..(رباب صداتو نشنوه)

#تولیدی_بازیگران_حقیقی

آثار انس با خدا....


حضرت داوود در ميان پيامبران در مناجات با خدا ممتاز بود و هنگامي‌که مشغول دعا، ذکر و معاشقه با خدا مي‌شد، در، ديوار و پرندگان با او همنوا مي‌شدند و حتي کتابي که از حضرت داوود مانده، شامل همين گفت‌وگوهاي عاشقانه‌ بين خدا و حضرت داوود است. البته اين جناب داوود، همان داوودي است که در جنگ طالوت عليه کفار، جالوت را کشت. همان فرد لايق و برجسته‌اي که در بين همه لشگريان، اين هنر را داشت که توانست فرمانده جنگ دشمن را بکشد و به اين وسيله آن لشگر را به کلي شکست بدهد. سپس خداوند او را به پيامبري برگزيد و منصب قضاوت و حکومت را نيز به او داد. نکته‌اي که در اين‌جا بايد به آن توجه  کنيم اين است که بر خلاف برخي از فرقه‌هاي مدعي عبادت و تقرب به خدا که مي‌گويند انسان يا بايد دوست خدا و اهل عبادت باشد و يا اهل فعاليت‌هاي اجتماعي، خداوند حضرت داوود را معرفي مي‌کند که از يک طرف پهلواني است که سرکرده لشگر کفار را مي‌کشد و عامل پيروزي مي‌شود و خداوند پس از نبوت، مقام حکومت و قضاوت را به او مي‌دهد، و از سوي ديگر رابطه‌اش با خدا اين ‌گونه‌ بود که اين گفت‌وگوهاي عاشقانه بين خدا و ايشان رد و بدل مي‌شد. حال يک نمونه از سخنان خداوند با حضرت داوود را مي‌خوانيم:

يَا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِي أَنِّي حَبِيبُ مَنْ أَحَبَّنِي‏ اي داوود! به همه مردم اهل زمين اين پيام را برسان که من دوست کسي هستم که مرا دوست بدارد، و اگر کسي مي‌خواهد با من رابطه محبت برقرار کند من آماده‌ام. وَجَلِيسُ‏ مَنْ‏ جَالَسَنِي‏؛ ‏اگر کسي بخواهد با من همنشيني کند، همنشين‌اش مي‌شوم. وَمُونِسٌ‏ لِمَنْ‏ أَنِسَ‏ بِذِكْرِي؛ کسي که با ياد من انس بگيرد، انيس‌اش مي‌شوم و او را از تنهايي و وحشت درمي‌آورم. وَصَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِي؛ کسي مي‌خواهد با من همراه شود، من آماده‌ام و رفيق و همراهش مي‌شوم. وَمُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِي؛  کسي که مرا انتخاب کند، من نيز او را انتخاب مي‌کنم. وَمُطِيعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِي؛ ‏اگر کسي مرا اطاعت کند، من نيز از او اطاعت مي‌کنم. مَا أَحَبَّنِي أَحَدٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ يَقِيناً مِنْ قَلْبِهِ إِلَّا قَبِلْتُهُ لِنَفْسِي وَأَحْبَبْتُهُ حُبّاً لَا يَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِي؛  اگر کسي واقعا مرا دوست بدارد و من بدانم که مرا مي‌خواهد، من نيز  او را دوست مي‌دارم. او را براي خودم مي‌پذيرم و براي دوستي خودم انتخاب مي‌کنم. بالاتر اين‌که محبتي به او پيدا مي‌کنم که هيچ کس نمي‌تواند بر آن سبقت بگيرد. مَنْ طَلَبَنِي بِالْحَقِّ وَجَدَنِي وَمَنْ طَلَبَ غَيْرِي لَمْ يَجِدْنِي؛  اگر کسي واقعا مرا بجويد مرا خواهد يافت، اما کسي که سراغ ديگران برود، به من نخواهد رسيد. سپس خداوند به مردم پيغام مي‌دهد که فَارْفُضُوا يَا أَهْلَ الْأَرْضِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ غُرُورِهَا وَهَلُمُّوا إِلَى كَرَامَتِي وَمُصَاحَبَتِي وَمُجَالَسَتِي وَمُؤَانَسَتِي؛  خود را از اين وسايل فريب که به آن‌ها مشغول شده‌ايد، رها کنيد! اين‌ها مطلوب حقيقي شما نيست؛ به سوي کرامت من بياييد و با من همنشين شويد و با من انس بگيريد! وَآنِسُونِي أُؤَانِسْكُمْ وَأُسَارِعْ إِلَى مَحَبَّتِكُم؛ با من انس بگيريد تا مونس شما شوم و به محبت شما شتاب بگيرم. اگر با من انس بگيريد، نه‌تنها انيس شما مي‌شوم و شما را از وحشت و تنهايي در مي‌آورم، بلکه اصلا محبتم را در اختيار شما قرار مي‌دهم.

منبع:

بحار الأنوارج‏67، ص 26

بدان! خدا ما را مي‌بيند


اولين برنامه اين است: وَ يَذْكُرَ عِلْمِي‏ بِهِ‏؛ انسان سعي کند در همه مقاطع زندگي و در تمام ساعات شبانه‌روز متناوباً به ياد بياورد که خدا به رفتار او آگاه است. طبعاً موفقيت در اين امر نيازمند تمرين و ممارست است و با كار مقطعي و كوتاه‌مدت حاصل نمي‌شود. در تمام طول عمر بايد آدمي چنين حالتي داشته باشد؛ از همين‌رو بايد سعي كند اين حالت برايش ملکه شود. براي اين کار، ابتدا انسان بايد باور کند که خدا به همه کارهاي او عالم است. همه ما اجمالاً قبول داريم که خدا عالم است و چيزي بر او پوشيده نيست؛ اما داشتن يک تصور روشن از چگونگي علم خداوند بستگي به پايه معرفت انسان نسبت به خدا و صفات او دارد. بدون شک، همه انسان‌ها علاوه بر اختلاف در ظرفيت علمي، و هوش و استعداد، از لحاظ كسب علم و معرفت نيز در يك سطح نيستند. حتي بزرگاني که عمري را در جهت تحقيق در زمينه الهيات صرف کرده‌اند، شناختشان نسبت به خدا يكسان نيست و با دقت در بيانات ايشان مي‌توان تفاوت مرتبه معرفت‌شان را دريافت.

منبع:درسهای اخلاقی از اقای مصباح یزدی

برنامه عملي براي رسيدن به خدا


اين‌که انسان به‌گونه‌اي شود که صبح که از خواب بيدار مي‌شود فقط دنبال انجام کاري باشد که خدا دوست دارد، لياقت و همت بسياري مي‌خواهد که در امثال ما نيست. اما نبايد به کلي نااميد باشيم و خود را  از اين لطف خدا محروم کنيم. به نظر مي‌رسد انسان بايد برنامه بگذارد و از کارهاي ساده ‌شروع کند. مثلا بگويد من امروز اين مقدار از وقتم را براي خدا مي‌گذارم و در اين فرصت فقط رضاي او را مي‌طلبم. اين کار شدني است. انسان مي‌‌تواند براي اين کار، ربع ساعت يا نيم ساعت وقت بگذارد و هنگامي‌که مسلط شد، کم‌کم آن را توسعه بدهد. در مرحله بعد خداوند به چنين کسي کمک مي‌کند و توفيق و توان او را براي انجام اين کار بيشتر مي‌‌کند. مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاًتو يک وجب جلو بيا! من يک ذراع مي‌آيم؛ حال از اين بگذريم که همان قدم اول نيز با عنايت خداست و «تا که از جانب معشوق نباشد کششي -  کوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد»؛ همان را هم او مي‌کشاند، اما به رويتان نمي‌آورد. انسان روزي يک ربع ساعت را فقط به فکر اين باشد که آن‌چه خدا دوست دارد، انجام دهد و هيچ چيز ديگر نيز نخواهد؛ البته اين کار نيز مراتب دارد. بالاخره ثواب بهشت و امثال آن نيز هست و نبايد از آن محروم و نااميد باشيم، اما اگر انسان بتواند يک کار کوچک را فقط به‌خاطر اين‌که خدا دوست دارد انجام دهد، کم‌کم قدرت اين را پيدا مي‌کند که کارهاي بيشتر و بهتر و خالص‌تر نيز انجام بدهد. مثلا انسان هر روز  دو رکعت نافله بخواند و بگويد خدايا! اگر من را جهنم هم مي‌بري، من چون تو دوست مي‌داري، اين دو رکعت نماز را مي‌خوانم.

وفقناالله واياکم ان‌شاءالله.

منبع:

 

کاش زندگی فرصت دهد تا

کاش وقتی زندگی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم….. کاش بخشی از زمان خویش را وقف قسمت کردن شادی کنیم…. کاش وقتی آسمان بارانیست از زلال چشمهایش تر شویم…. کاش شب وقتی تنها میشویم با خدای یاس ها خلوت کنیم…. کاش بین ساکنان شهر عشق رد پای خویش را پیدا کنیم….. کاش با الهام از وجدان خویش یک گره از کار ه دلها وا کنیم…… کاش رسم دوستی را ساده تر مهربانی تر آسمانی تر کنیم…… کاش در نقاشی دیدار مان شوق ها را ارغوانی تر کنیم……. کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند ما به جای ابر ها گریان شویم…..

تولیدی از سعیدی