آرشیو برای: "مرداد 1396"

معمار و پیرزن!!!

  می گویند چندصد سال پیش،دراصفهان مسجدی می ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را پیر زنی از آنجا رد می شد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت:«فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه؟»  کارگرها خندیدند. اما… بیشتر »

بدترین همسر؟

حضرت عیسی« علیه السلام» دنیارا به صورت عجوزه ای که قدش خمیده و چادر رنگین برسر انداخته و یک دست خود را به خضاب و دست گیر را به خون آغشته کرده است.   حضرت عیسی فرمود:چرا پشتت خمیده؟  گفت: ازبس که عمر کرده ام. گفت که چرا چادر رنگین بر سر داری ؟ گفت:تادل… بیشتر »

اجازه بدید کمی هم بی نمازا ، نماز بخونند

می خواست برگرده جبهه  بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی  بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند  چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست…   … وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم  دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد  خواستم بهش اعتراض… بیشتر »

مال بیت المال...

بهش گفتم: «توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.» گفت: «من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛ همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد. یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ برداشتمشان تا… بیشتر »

داستانی از امام رضا (ع) بمناسبت دهه کرامت

در بعضى از روایات آمده است : روزى یکى از منافقین به حضرت ابوالحسن ، امام رضا علیه السلام عرضه داشت : بعضى از شیعیان و دوستان شما خمر (شراب مست کننده ) مى نوشند؟! امام علیه السلام فرمود: سپاس خداوند حکیم را، که آن ها در هر حالتى که باشند، هدایت شده ؛ و… بیشتر »