می گویند چندصد سال پیش،دراصفهان مسجدی می ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را پیر زنی از آنجا رد می شد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت:«فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه؟» کارگرها خندیدند. اما… بیشتر »
حضرت عیسی« علیه السلام» دنیارا به صورت عجوزه ای که قدش خمیده و چادر رنگین برسر انداخته و یک دست خود را به خضاب و دست گیر را به خون آغشته کرده است. حضرت عیسی فرمود:چرا پشتت خمیده؟ گفت: ازبس که عمر کرده ام. گفت که چرا چادر رنگین بر سر داری ؟ گفت:تادل… بیشتر »
می خواست برگرده جبهه بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست… … وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد خواستم بهش اعتراض… بیشتر »
بهش گفتم: «توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.» گفت: «من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛ همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد. یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ برداشتمشان تا… بیشتر »
در بعضى از روایات آمده است : روزى یکى از منافقین به حضرت ابوالحسن ، امام رضا علیه السلام عرضه داشت : بعضى از شیعیان و دوستان شما خمر (شراب مست کننده ) مى نوشند؟! امام علیه السلام فرمود: سپاس خداوند حکیم را، که آن ها در هر حالتى که باشند، هدایت شده ؛ و… بیشتر »
"هو المحبوب"
در دنیایی که کارگردان اصلی خداست همه ما بازیگرانی هستیم در نقش بندگی! چه بسیار بازیگر انی که مهارت نیاموخته نقش بازی کردند و صحنه را ترک!" ...
امید است مطالب این وبلاگ با تلاش هم اندیشان و نویسندگان و همراهی شما بازدید کنندگان گرامی،همه ما را در شناخت و نزدیکی به حقیقت و رضایت محبوب یاری نماید
باشد که بازیگرانی باشیم شایسته نقش بندگی کارگردانی چون، خدای منان ...