بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
يكى از نويسندگان معاصر مىنويسد: بابا كاظم (يكى از ياران صديق نوّاب صفوى) اهل اراك، انسانى متدين به حقايق، و عامل به دستورهاى حضرت حق بود و تنها چيزى كه آن مرد با صفا را رنج میداد بیسوادى بود; بخصوص وقتى سخن قرآن به ميان می آمد به موجب اينكه سواد خواندن و نوشتن نداشت، سخت رنجيده خاطر می شد.او با تمام وجود عاشق قرآن بود و ميل داشت مانند كسانى كه می توانند قرآن بخوانند، قرآن بخواند.او نمی توانست قرآن بخواند ولى به آنچه از قرآن به وسيله علماى ربانى شنيده بود به طَبَق آراسته بود.رفتار و اخلاقش قرآن بود و به حلال و حرام را مخصوصاً در كسب و كار و خوراك رعايت می كرد.شبى در عالم رؤيا به حضور يكى از معصومين (گويا حضرت پيامبر«ص») مشرف مىشود.حضرت به او می فرمايد: بابا، قرآن بخوان.عرض می كند نمىتوانم.حضرت مىفرمايد: مىتوانى! او در محضر رهبر اسلام چند آيهاى تلاوت می كند و از شدت شوق از خواب بيدار شده، حسّ مىكند تمام قرآن بر قلب او تجلى كرده و نقش بسته است.فرداى آن شب به محضر نوّاب صفوى رسيده، داستان رؤياى صادق خود را بيان می كند.ايشان از او امتحان به عمل می آورد و می بيند عين حقيقت است.بابا نه تنها قرآن را از حفظ مىخواند، بلكه با حس سرانگشت خود آيات قرآن را از ساير جملات عربى تشخيص می داد و همچنين با فلان آيه در چه جزء يا چه سورهاى است.گاهى صفحهاى از مفاتيح را جلوِ او می گذاشتند و از او می پرسيدند: اين قسمت در كجاى قرآن است؟ انگشت روى كلمات می گذاشت و می گفت: اين قرآن نيست! گاهى از او مىپرسيدند فلان آيه در كجاست؟ قرآن را باز میكرد و با انگشت خود آيه را پيدا كرده، نشان میداد.
منبع :
حکاین های قرانی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط محبوبه سعيدي در 1397/07/09 ساعت 07:30:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |