سخنان آتشین مادر شهید...

فرزندم ذوالفقار..خدا تو را رو سفید بگرداند همینطور که مرا در مقابل زهرا(س) روسفید کردی…من روز قیامت با افتخار می‌ایستم در حالی‌که سر خونی تو را در بغل دارم و با دست خودم خون تو را به آسمان پرتاب می‌کنم تا فرشتگان با خون تو بال‌های خود را آراسته کنند…شکایت خود را از قومی که با بریدن سر فرزندم قلب مرا شکستند و مرا از شرکت در عروسیش(تشییع جنازه) محروم کردند به امیرمؤمنان(ع) خواهم کرد..فرزندم خون تو ضامن من نزد خدا خواهد بود و باعث افتخار من است..

فکر نکنید که با کشتن فرزندم طاقت مرا می‌گیرید…
فکر نکنید که با بریدن سر فرزندم قلب زینبی مرا پاره می‌کنید…

به خدا قسم که من منتظر بازگشت پیکر فرزندم هستم تا عطر سرورم زینب(س) را از آن استشمام کنم…

می‌خواهم او را در سینه خود فشار بدهم و عطر شهادت را استشمام کنم…

می‌خواهم بایستم و با صدای بلند بگویم خداوندا این قربانی را از ما بپذیر…

و خون تو را بر آسمان بریزم تا زهرا(س) خون تو را بگیرد…

پسرم قلب من برای تو بی‌تابی می‌کند ولکن زینب(س) با صبر خود بر قلب من دست کشید…

پسرم ما هر روز منتظر بازگشت تو هستم تا با ریختن گل روی پیکرت عروسی تو را بگیرم…

منتظر تو هستم و اشکها مرا آتش می‌زنند..تهنیت پسرم که در بهشتی…تهنیت…مريم كاظم‌زاده به اصرار خانواده‌اش براي ادامه تحصيل در سال55 به انگلستان سفر مي‌كند و در همان سال‌ها براي ديدار با امام به فرانسه مي‌رود. در سال57، قبل از پيروزي انقلاب به همراه خانواده امام به ايران مي‌آيد و پس از پيروزي انقلاب، به خاطر علاقه به روزنامه‌نگاري در روزنامه انقلاب اسلامي شروع به فعاليت مي‌كند.

 

منبع:خاطرات مادر شهید/ذوالفقار

  • 5 stars
    نظر از: افسر جوان...نوری
    1397/12/20 @ 11:40:46 ب.ظ

    افسر جوان...نوری [عضو] 

    احسنت

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.