بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دکتر این مجروح را دید به من
گفت:«بیارش داخل اتاق عمل…». دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تاراحت تر بتوانم مجروح را
جابه جا کنم.
مجروح به سختی گوشه ی چادرم را گرفت و بریده بریده وبه سختی گفت:
«من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری؛ ما برای این چادر داریم می رویم». چادرم در مشتش
بود که ………………شهید شد.
منبع:موعظه خوبان/سید عیرضا ادیانی، حسین ترابی ص59
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فاطمه لك زائي در 1395/10/16 ساعت 06:10:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |