نوشته شده توسط
زهرا شاهبازي در شهدا
همهی فرماندهان، در پایگاه سپاه سوسنگرد جمع شده بودند. قبل از صرف ناهار، حسن را دیدم که وضو گرفته بود و داشت آستین پیراهنش را پایین میکشید. با هم خوش و بشی کردیم، حسن با همان لهجهی تهرانی گفت: «حاج آقا چطوری؟» گفتم: «الحمدالله». چهره ی حسن طور دیگری…
بیشتر »