بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
چهارشنبه 96/07/12
امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت؛ بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام ـ علیه السلام ـ سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ درود فرستاد و سپس چنین فرمود: «ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا. ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله؛
ای مردم! آنکه مرا میشناسد که میشناسد و آنکه مرا نمیشناسد، من علی فرزند حسین (ع) هستم؛ همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بیآنکه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند! من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک و آرامش او ربوده شد و مالش به غارت و خاندانش به اسارت رفت. من فرزند اویم که [دشمنان انبوه محاصرهاش کردند و در تنهایی و بییاوری بیآنکه کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست. هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامههایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامههایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیدهاید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ خواهید نگریست؟».
سخنان امام چهارم که به اینجا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند و وجدانهای خفته برای چندمین بار بیدار شد. آنها یکدیگر را سرزنش میکردند و به همدیگر میگفتند: تباه شدید و نمیدانید.
امام سجاد ـ علیه السلام ـ در ادامه سخنانش فرمود: «خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آنچه میگویم عمل کند، زیرا روش رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ برای ما الگویی شایسته است» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة».
قبل از اینکه سخنان حضرت به پایان برسد، کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند: ای فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم؛ از این پس مطیع فرامین تو هستیم. با هر که فرمان دهی میجنگیم. با هر که دستور دهی صلح میکنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان میگیریم.
امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود: «هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایتهای سراب گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانتکاران دغل باز، ای اسیران شهوت و آز. میخواهید همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند، هنوز زخمی را که زدهاید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان میخواهم نه با ما باشید و نه علیه ما».
امام سجاد ـ علیه السلام ـ با این سخنان، مهر بیاعتباری و بیوفایی را بر پیشانی آنها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعلهور ساخت و با این سخنان بر ندامت آنها افزود: «اگر حسین ـ علیه السلام ـ کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آنچه نسبت به حسین ـ علیه السلام ـ روا داشتند، شادمان نباشید. آنچه گذشت واقعهای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند».
منبع: خطبه های امام زین العبادین
چهارشنبه 96/07/12
امام سجاد (ع) پس از واقعه کربلا چگونه به شهادت رسید! دلیل دیدارهای مکرر یزید ابن معاویه با کاروان اسراء چه بود؟
چگونگی به شهادت رسیدن امام سجاد (ع) پس از واقعه کربلا، امام سجاد (ع) و دیگر ائمه (ع) حاضر در واقعه عاشورا، از جمله کسانی بودند که یزید و حکومت بنی امیه درصدد نابودی آنان بودند، به همین سبب پس از واقعه کربلا یزید بر این بود که با دیدارهای مکرر در دربار خود با اسراء کربلا و امام سجاد (ع) بهانهای را براي قتل حضرت (ع) پیدا کند. در بسیاری از کتابها آمده است: یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام(ع) در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش میگرداند، به او پاسخ داد. یزید گفت: «چگونه جرأت میکنی موقع حرفزدن با من تسبیح بگردانی؟» امام…
منبع: زندگی نامه امام سجاد
دوشنبه 96/07/10
نمیدونم تا حالا چقدر منتظر بودید… و چقدر انتظار کشیدین…این عکسو که دیدم با خودم گفتم اگه یه روز برم کربلا برسم بین الحرمین، حتما تا برسم به ضریح امام حسین(علیه السلام) هزار بار مردمو زنده شدم.
وای چه حس خوبیه!!!
آدم بره کربلا …خیلی قشنگه!!!
خیلی دوسدارم بدونم امام حسین که عزیزترینه منه، چقدر منو دوست دارن…
درسته که میگن دل به دل راه داره
ولی کنجکاوم بدونم…
تا الان هم میدونم به خاطر آقا بوده که زیر بار گناهام له نشدم و به فریادم رسیدن.
مثل همه وقتایی که وقتی از همه دنیا دلم پر میشه…سرمو میچسبونم به پرچم عزاشو افتخار میکنم همچین آقایی دارم…
اما آیا آقا هم به من افتخار میکنن…نمیدونم
من که تا حالا کربلا نرفتم اما صفحه زمینه گوشیم یه دنیاست…
واسم پشت و پناهه…
راحت میشه با اقا صحبت کرد
باتور کنید کار سختی نیست
فقط کافیه یه دل قرص داشته باشیم…
حتما که نباید دلت بگیره و احساس تنهایی کنی که یاد آقا کنی…
فقط یه سلام برا دوستیمون کافیه …
من غریب نیستم …من حسین (علیه السلام) دارم
حسینی که واسه من اونقد درد کشید و آخرشم گفت:رضا برضاک
دلم گرمه…فقط خدا کنه حسینی بمونم…وگرنه…
منبع:دلنوشته/تولیدی به قلم زهرا شاهبازی
دوشنبه 96/07/10
سلام آقاجان…یا سیدالشهداء…
صدای قدم هایتان کوچه دلم را پر کرده است…
این روزها به هر طرف نگاه می کنم…روز به روز عاشق تر می شوم، و دلهره ام بیشتر می شود…ترسم از این است که روز بر سنگ قبرم بنویسند، این هم حرم ندید رفت!!!
کربلا ندید و رفت…
ولی خوب می دانم و خیلی می شنوم که میگن حرم نرفته نمی میری ان شاا…
میگن هر موقع میبینید کسی نمیتونه خوب شه هر کار میکنه بهتر شه نمیشه …یه سفر بفرستین کربلا خوب میشه …بدون حرف و نصیحت کربلا داروی درمانشه.
میشه منو درمان کنید؟؟؟
خواهش میکنم اقاجان یا سیدالشهداء…شما رو سوگند میدم به قلب پر حزن امام زمان(علیه السلام) به علی اکبر(علیه السلام) به محرم…مرا با خود از این وادی تنگ و تاریک و تلخ دنیا به مزار خود ببرید.
این روزها بیقرارم…بیقرار
دیگر نمی توانم آسوده باشم و بگذرم
اما خوب می دانم که صدایم میکنی
اگر دلم به سویت پر بکشد.
منبع:دلنوشته /تولیدی زهرا شاهبازی
چهارشنبه 96/07/05
این روزا از دست خودم خیلی ناراحتم!!!خیلی داره زود دیر میشه….
شب هفتم محرم شده و من هنوز….
خدایا حتی یه اشک با معرفت برای پدرم نریختم…!
بچها برام دعا کنید دعام کنید که هنوز اندر خم یک کوچه ام!!!
یعنی داره عاشورا میشه و من بچه طلبه هنوز نفهمیدم چه خبره!!!هنوز حال امام زمانمو درک نکردم حتی نمیتونم دل داریش بدم!!!هنوز خودمو درست نکردم
ای خدا الان امام زمانم کجاست؟
با کی درد دل میکنه؟!
شایدم تو مدینه و کنار قبر مخفی…
خدایا هر کجا هست به سلامت دارش…
راسته که هر عاشورا برای امام زمانم هر سال تکرار میشه؟!
اگه آقام هرسال عاشورا رو میبینه پس من چی از عاشورا میفهمم؟
من برای تصلی دلش چیکار کردم؟!
این روزا امام زمانم حال و هوای خوبی نداره
یابن الحسن
موکول می کنم گله حجر را به بعد این روزها حالتان اصلا رو به راه نیست…!
شرمنده ام
درک که هیچ
حداقل …برا سلامتیت دعا هم نکردم!
خدایا هر کجا هست(مدینه،کوفه یا کربلا)
به سلامت دارش
(ایام بی پدری
تسلیت…)