بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
یکشنبه 95/11/10
ثواب نماز جماعت
در روایتی وارد شده است كه «اگر یك نفر به امام جماعت اقتدا كند هر ركعت از نماز آنان ثواب صد و پنجاه نماز دارد، و اگر دو نفر اقتدا كنند، هر ركعتی ثواب ششصد نماز دارد و هر چه بیشتر شوند ثواب نمازشان بیشتر می شود تا به ده نفر برسند و عده آنان كه از ده گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ و دریاها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه نویسنده شوند، نمی توانند ثواب یك ركعت آن را بنویسند».
مستحب است كه نمازهای واجب خصوصاً نمازهای شبانه روزی به جماعت خوانده شود و در نماز صبح و مغرب و عشاء، خصوصا برای همسایه مسجد و كسی كه صدای اذان مسجد را می شنود بیشتر سفارش شده است.
مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقت كه فرادی، یعنی تنها خوانده شود بهتر است، و نیز نماز جماعتی را كه مختصر بخوانند، از نماز فرادی كه آن را طول بدهند بهتر می باشد.
وقتی كه جماعت برپا می شود، مستحب است كسی كه نمازش را فرادی خوانده، دوباره با جماعت بخواند و اگر بعد بفهمد كه نماز اول باطل بوده، نماز دوم او كافی است.
در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه و آله ) هر گاه افراد نماز جماعت كم می شدند آن حضرت به جستجوی افراد می پرداخت و می فرمود: «شركت در نماز صبح و عشاء بر منافقان از هر چیز سنگین تر است».
و در حدیث آمده: «هر كه نماز جماعت را دوست بدارد، خداوند و فرشتگان او را دوست می دارند».
منبع:
سه شنبه سی ام خرداد ۱۳۹۱ساعت17:1توسط دانشجوان
یکشنبه 95/11/10
از آسمان پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: وسیع تر از من است
از کوه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مقاوم تر از من است
از آینه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: پاک تر از من است
از آب پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: زلال تر از من است
از مادر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مهربانتر از من است
از پیامبر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: از تمام یارانم به من نزدیک تراست
ازخودش پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: خادم خدا
یکشنبه 95/11/10
دستور بود هیچ کس بالای 80 کیلومتر حق ندارد رانندگی کند. یک شب داشتم می آمدم، یکی کنار جاده
دست تکان داد، نگه داشتم؛ سوار شد، گاز دادیم آمدیم باسرعت بالا، باهم حرف می زدیم!
یکی من یکی او …!
گفت: میگن فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید. راست میگن!؟
گفتم فرمانده گفته؟!
زدم دنده چهار، اینم به سلامتی فرمانده باحالمان!!!
مسیرمان تا نزدیکی واحدمان یکی بود…
پیاده که شد دیدم که خیلی تحویلشون می گیرن!!!
گفتم کی هستی تو؟ گفت: همان که به افتخارش زدی دنده چهار…!
منبع:
خ مثل خنده خ مثل خمپاره /محسن شاکری ص37
یکشنبه 95/11/10
می توان از سرنوشت و سیر آفرینش انسان این گونه فهمید که انسان تنها آفریده شده و تنها از دنیا می رود و با دانستن این واقعیت، او باید کاری کند که حداقل برای آن لحظات تنهایی اش مونس و رفیقی حقیقی پیدا کرده تا با او همراه باشد : یا انیس من لا انیس له و یا رفیق من لا رفیق له …
درمان تنهایی انسان تنها خداوند است … ای رفیق کسی که هیچ رفیقی جز تو ندارد … کسی که خصلت انسانی خود را درک کند و حقیقت تنهایی خودش را بفهمد راه برای زندگی واقعی و انس با خدا برایش راحت تر است …
خیلی از ما در زندگی عادی دنیایی خودمان دوستان و رفیقانی داریم و با آن ها هم در ظاهر خیلی معاشرت داریم اما حس تنهایی واقعی را در کوران های مشکلات زندگی و سختی های زندگی به وضوح حس می کنیم … و بعد از آن این حس تنهایی زمان مرگ است … آن جا است که اگر در دنیا خداوند را رفیق خود برگزیده باشیم و ارتباط خوبی در دنیا با او برقرار کرده باشیم در لحظات سخت تنهایی آماده خواهیم بود چون می دانیم که رفیقی برای تنهایی داریم و او ما را تنها نمی گذارد…
یکی از بهترین مکان ها برای درک تنهایی واقعی انسان و اینکه بتواند از این تنهایی واقعی، رفیقی برای تنهایی لحظه مرگ داشته باشد، وقت سحر است.
از اهل بیت (علیهم السلام) روایت است كه: آگاه باشید، درودهای خداوند شامل حال اهل سحر و پوزش طلبان سحری است «سحر» ناب ترین لحظه شبانه روز است. جایگاه این وقت شریف، آن گاه روشن می شود كه سوگندهای خداوند متعال بر این لحظه زمانی را با تعبیرهای گوناگون قدسی در نظر آوریم.سوگندهای قرآن، دلیلی است بر عظمت و اهمیت اموری كه به آنها سوگند یاد شده است.
آیات قرآن در موضوع سحر و سحرخیزی، فراخوانی است كه گاه از برتری وقت سحر و شكوه سحرخیزی و نشانه ها و یادگارها و نكات باریك و حقیقت های آن به گونه آشكار و بی پرده یاد كرده و همه را به شب خیزی فراخوانده: یا ایها المزمل، قم الیل الا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلا، او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا ؛ ای جامه به خود پیچیده، شب را جز اندكی بپاخیز، نیمی از شب را یا كمی از آن كم كن، یا بر نصف آن بیفزا، و قرآن را با دقت و تأمل بخوان.
یکشنبه 95/11/10
پدر همت می گوید:«یک بار که ابراهیم به مرخصی آمده بود، مادرش برای او کباب آورد. اندکی خورد و دست
کشید. وقتی به او اصرار کردیم، که بقیه آن راهم بخورد حلقه های اشک دور مردمک چشم هایش گل
انداخته و گفت:من چطور می توانم اینجا نان و کباب بخورم؛ در حالی که بسیجی ها الان در سنگر و خط
مقدم در زیر آتش هستند.
منبع:
سیره شهدای دفاع مقدس 22/موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت ص283