ظهور حق،به قدر نیستی....

و به قدر نیستی تو حق ظاهر می گردد، آیا نمی بینی که در ذکر رکوع می گویی: (سبحان ربی العظیم وبحمده)ولی در ذکر سجده می گویی: (سبحان ربی الاعلی و بحمده)

خدایش خیر دهد!

از هستی خویش تا تو غافل نشوی                 هرگز به مراد خویش واصل نشوی

از بحر ظهور،تا به سلحل نشوی                       در مذهب اهل عشق، کامل نشوی

منبع:

کشکول/شیخ بهایی/ص400

می توانی تو بیاااااا...

 

خانه ام بی آتش…دستهایم خالی…نگاهم نگران…

می توانی … تو بیاااا

سر این قصه بگیر و بنویس

این قلم … این کاغذ

طاقتش را داری که ببینی؟؟؟ قلمت می شکند…کاغذت می سورد.

طاقتش را داری که ببینی و نگویی …از حق.

من دگر خسته شدم…

می توانی تو بیاااا

 

منبع:

دلنوشته یکی از طلاب حوزه

خدا از پدر ومادر مهربان تر است؟؟؟.....

گفته اند: به خدا قسم !دوست می دارم که حسابرسی به حسابم را در روز قیامت به پدر و مادرم واگذارند، زیرا می دانم که خداوند از آن دو مهربان تر است.. و در خبر آمده است که خداوند از فزونی رحمت خویش جهنم را شلاقی برای راندن انسانها به بهشت خلق کرد….

منبع:

کشکول/شیخ بهایی/ص399

تمام دنیا خیر محض است....

از شرح دیوان شمس الدین شهرزوری: حکماگویند: هر چه موجود است غیر محض است یا خیر او غالبست بر شر او، و ترک خیر کثیر، برای شر قلیل، شر کثیر است. گاه باشد که انگشت مار گزیده باید برید، تا باقی اعضا سالم ماند، ودر این صورت سلامت، مراداست ومرضی، و قطع انگشت مراد است وغیر مرضی، و اگر گوییم شر قلیل برای خیر کثیر، خیر کثیراست هم راست باشد

منبع:

کشکول/شیخ بهایی/ص244

این پیراهن از کیست

یکی از اهل دل گفته است: یوسف (علیه السلام)از آن رو، پیراهن خود را از مصر به کنعان نزد پدرش یعقوب (علیه السلام)فرستاد، که غم او با «پیراهن»آغاز شده بود، و همین که چشمش به پیراهن خون آلود افتاد به سختی غمگین شد و یوسف خواست، تا همان «پیراهن»، که موجب اندوه او شده بود، موجب شادی وی شود ….

منبع:

کشکول /شیخ بهایی/ص61