بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
دوشنبه 95/11/25
و به قدر نیستی تو حق ظاهر می گردد، آیا نمی بینی که در ذکر رکوع می گویی: (سبحان ربی العظیم وبحمده)ولی در ذکر سجده می گویی: (سبحان ربی الاعلی و بحمده)
خدایش خیر دهد!
از هستی خویش تا تو غافل نشوی هرگز به مراد خویش واصل نشوی
از بحر ظهور،تا به سلحل نشوی در مذهب اهل عشق، کامل نشوی
منبع:
کشکول/شیخ بهایی/ص400
دوشنبه 95/11/25
خانه ام بی آتش…دستهایم خالی…نگاهم نگران…
می توانی … تو بیاااا
سر این قصه بگیر و بنویس
این قلم … این کاغذ
طاقتش را داری که ببینی؟؟؟ قلمت می شکند…کاغذت می سورد.
طاقتش را داری که ببینی و نگویی …از حق.
من دگر خسته شدم…
می توانی تو بیاااا
منبع:
دلنوشته یکی از طلاب حوزه
دوشنبه 95/11/25
گفته اند: به خدا قسم !دوست می دارم که حسابرسی به حسابم را در روز قیامت به پدر و مادرم واگذارند، زیرا می دانم که خداوند از آن دو مهربان تر است.. و در خبر آمده است که خداوند از فزونی رحمت خویش جهنم را شلاقی برای راندن انسانها به بهشت خلق کرد….
منبع:
کشکول/شیخ بهایی/ص399
دوشنبه 95/11/25
از شرح دیوان شمس الدین شهرزوری: حکماگویند: هر چه موجود است غیر محض است یا خیر او غالبست بر شر او، و ترک خیر کثیر، برای شر قلیل، شر کثیر است. گاه باشد که انگشت مار گزیده باید برید، تا باقی اعضا سالم ماند، ودر این صورت سلامت، مراداست ومرضی، و قطع انگشت مراد است وغیر مرضی، و اگر گوییم شر قلیل برای خیر کثیر، خیر کثیراست هم راست باشد
منبع:
کشکول/شیخ بهایی/ص244
دوشنبه 95/11/25
یکی از اهل دل گفته است: یوسف (علیه السلام)از آن رو، پیراهن خود را از مصر به کنعان نزد پدرش یعقوب (علیه السلام)فرستاد، که غم او با «پیراهن»آغاز شده بود، و همین که چشمش به پیراهن خون آلود افتاد به سختی غمگین شد و یوسف خواست، تا همان «پیراهن»، که موجب اندوه او شده بود، موجب شادی وی شود ….
منبع:
کشکول /شیخ بهایی/ص61