3پند که اگه نخونی ضرر می کنی!!!

روزی لقمان به پسرش گفت:

 امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی. 

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی!

و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری

هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی

در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای گیری آن گاه بهترین خانه های جهان مال توست …

 منبع:کشکول/ج1

داستان کوتاه زاهد لبنانی و سگ

گفته اند که : در کوهى از لبنان ، زاهدى ، دور از مردم ، در غارى مى زیست . روزها روزه مى داشت و هر شب براى او گرده نانى مى رسید؛ که نیمى از آن را به هنگام گشودن روزه مى خورد و نیم دیگر را به هنگام سحر. و این حال ، روزگارى دراز پایید، و مرد از کوه به زیر نیامد، تا این که چنین شد، که در شبى از شب ها، نان از او برگرفته شد و گرسنگى شدت یافت و خواب از چشم زاهد رفت . پس نماز گزارد و آن شب را در امید خوردنى ، بیدار ماند، تا گرسنگى بدان دفع کند. اما غذایى نرسید.

در پایین آن کوه ، روستایى بود که ساکنان آن ، بر دین عیسى بودند و هنگامى که

بامدادان زاهد به نزد آنان رفت و خوردنى خواست ، پیرمردى از آنان ، دو گرده نان جوین او را داد. زاهد دو گرده نان را گرفت و به بسوى کوه روانه شد. و در خانه آن پیرمرد، سگى بود لاغر و به بیمارى گرى دردمند. که به زاهد در آویخت و بر او بانگ کرد و به دامن جامه او آویزان شد.

مرد زاهد، یکى از آن دو نان را به سگ داد، تا از او دست بردارد. سگ نان را خورد و بار دیگر به زاهد در آویخت و عوعو کرد و زوزه کشید. زاهد نان دیگر را جلوى او انداخت . سگ نان را خورد و براى سومین بار به زاهد در آویخت و زوزه خود را بلندتر کرد و دامن جامه او را به دندان گرفت و پاره کرد.

زاهد گفت : سبحان الله ! من ، سگى از تو بى حیاتر ندیده ام . صاحب تو دو نان بیشتر به من نداده است ، و تو هر دو را از من گرفته اى . این زوزه و عوعو و جامه دریدنت چیست ؟

آنگاه پروردگار، سگ را به سخن آورد. و گفت : من بى حیا نیستم . در خانه این مسیحى پرورده شدم . گوسفندانش را نگهبانى مى کنم ، خانه اش را پاس مى دارم . و به لقمه نانى یا پاره استخوانى که به من مى دهد؛ بسنده مى کنم ، و چه بسیار که مرا از یاد مى برند و روزها گرسنه مى مانم . گاه ، او، براى خود نیز چیزى نمى یابد. با این همه ، خانه اش را رها نمى کنم . از آن گاه که خود را شناخته ام ، به در خانه بیگانه اى نرفته ام . و شیوه من ، همواره این بوده است ، که اگر غذایى یافته ام ، شکر کرده ام و اگر نه ، شکیبا بوده ام .

اما تو، همین که یک شب گرده نانى از تو قطع شد، بردبار نبودى و چنان شد که از در خانه روزى دهنده بندگان به خانه مردى مسیحى آمدى . از پروردگار خویش ، روى برتافتى و با دشمن ریاکارش در ساختى . حالا، بگو! کدام یک از ما بى حیاست ؟ من ؟ یا تو؟

زاهد همین که چنین ، شنید، دست خویش به سر کوفت و بیهوش به زمین افتاد.

منبع :کشکول شیخ بهایی/ج1

هر کی بازیگری رو دوست داره بخونه!

تا حالا شده فکر کنیم که :

اگر قرار بود یک روز از زندگی مان را ضبط کنند چه کار می کردیم

( لطفا قبل از خواندن این متن 3 دقیقه تامل کنید )

.

.

.

.

.

.

.

شاید بگویید بستگی دارد به اینکه بعدا چه کسی بخواهد این فیلم را ببیند

1- یک جمع ناشناس

2- دوستامون ببینند

3- تعداد زیادی از نزدیکان

4- والدین

5- همسر

6- یکی که خیلی رو ما حساب می کنه

 

البته واضح است که در این روز خیلی پاستوریزه می شویم مخصوصا اگر بدانیم موارد 5و 6 فیلم را خواهند دید

شاید برای مورد 1 خیلی لازم نباشه فیلم بازی کنیم به شرط اینکه این جمع همیشه متغیر باشد

برای موارد 2و3 می بایست کلی مبادی آداب شویم و بعضی کارها را دیگه انجام ندهیم و این بعضی کارها از عدد 4 به عدد 6 که می رسیم بیشتر می شود

نکته این است که هر چه تغییر در اعمالمان از مورد 1 به 6 کمتر می شود با تقواتر هستیم

اما چه فایده …

همیشه یادمان می رود که 6 در اصل باید همان خدا باشد که متاسفانه اینجا نقش صفر را بازی می کند و … و تمام فیلمهای ما را دیده وهنوز صدایمان می زند…

با همان دلسوزی که انگار همین امروز متولد شدیم :

بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را و

به عبارت دیگر

صد بار اگر توبه شکستی بازا

و …

 

منبع:دلنوشته/تولیدی

خصلت های مومن چیست؟

امام رضا (علیه السلام) درباره خصلت های مومن گفت: مومن،مومن نیست.تا آن زمان که در او سه خصلت باشد: سنتی از پروردگار و سنتی از پیامبر و سنتی از ولی.پس سنت پروردگارش پوشاندن رازست.خدا فرموده خدا عالم به غیب است و هیچ کسی را بر راز پنهانی خویش آگاه نمی سازد.جز آن فرستاده و رسولی که او را پسندیده باشد.اما سنت پیامبر خدا مدارا کردن با مردم است.زیرا خدا به پیامبر فرمان داد که با مردم مدارا کند و فرمود: عفو را در پیش گیر و به خوبی فرمان ده و از افراد نادان روی بگردان.اما سنت امام شکیبایی در امور سخت است که خدا فرمود و آنها که به هنگام سختی و زیان افراد شکیبا و صابرند. آیت الله مجتهدی در شرح این حدیث می گویند: حدیث از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است که مومن مومن نیست مگر اینکه در او سه خصلت باشد.اول سنت و روشی از خدا،دوم سنت و روشی از پیغمبر سوم روشی هم از ولی خدا.مقصود از ولی ائمه (سلام الله علیها) هستند.روش پروردگار این است که اسرارت را نگو.خداوند خیلی از چیزها را آشکارنکرده است.خداوند خیلی از اسرارش را به ما نگفته است پس ما هم سر خودمان را به کسی نگوییم.در یک روایت دارد که به دوستانت هم سرت را نگو.رفیق شش دانگی داری پته ات را جلوی او روی آب نریز.هرچه داری به او نگو.چرا برای اینکه ممکن است یک روز همان شخص دشمن تو بشود و آن اسراری را که به او گفته ای به این و آن بگوید و خلاصه به ضررت بشود.دلیل کتمان سر خداوند هم این آیه است خدا عالم به غیب است و به غیب خودش احدی را عالم نکرده است.مگر کسی که راضی باشد،مثل پیغمبر و امام که به پیغمبر و امام بعضی چیزها را فرموده است. ایشان ادامه می دهند: اما سنت پیغمبر مدارا کردن با مردم است.هرزمان پیغامبر می خواست به مسجد برود یهودی از بالای بام خاکستر روی سر ایشان می ریخت اما پیامبر عصبانی نمی شدند.دو سه روزی گذشت و یهودی خاکستر نریخت.حضرت فرمودند: این دوست ما که هر روز یاد ما می کردکجاست دوست ما این مدارا ست.گفتند مریض است.حضرت فرمودند به عیادتش برویم.برخاستند و با اصحاب به عیادت یهودی رفتند.در خانه یهودی را زدند یهودی نگاه کرد دید رسول خدا تشریف آورده اند.از خجالت می خواست که زمین دهان بازکند و او را در خود فروببرد.یهودی از روسای قبایل و شخصیتی بود.وقتی دید که پیغمبر به عیادت او امده خیلی شرمنده شد.اسلام اختیار کرد به رسالت رسول خدا شهادت داد و یک قبیله به برکت اسلام او اسلام اختیار کردند. آیت الله مجتهدی در مورد خصلت سوم مومن اظهار کردند: اما سنت ولی و روش امام این است که در سختی ها صبر کنیم.بعد از رحلت پیامبر کسان دیگری خودشان را به عنوان خلیفه معرفی کردند.درحالی که حق با امیرالمومنین (علیه السلام) بود.اما امیرالمومنین (علیه السلام) بیست و پنج سال صبر کرد.درخانه نشست و حرفی نزد.همانطوری که آن حضرت صبرکرد ما هم در گرفتاری ها صبرکنیم.دلیلش هم این آیه قران است که خداوند از کسانی که در سختی هاو ناملایمات و مشکلات صبرمی کنند تعریف می کند.

منبع

احسن الحدیث ص191

بچهااااااااااااااااا تو رو خداکاری کنین!!!!

واااااااااای خدا اصلا باورم نمیشه

میشه یکی بگه من خوابم؟!

حتما اذیتم میکنن!!!!!!!

اخه چرا؟!

از وقتی وارد کوثربلاگ شدم کنارم بودن، همراه، مشوق، ناصح، معنی وبلاگو با ایشون فهمیدم…..معنی نوشتن…، و البته معنی اخلاص!

عین یه خواهر تذکر میدن….

نمیدونم کسی میتونه کاری کنه؟!

یعنی سامانه بدون ایشون مگه میشه!؟

پس من کیو اذیت کنم!!!!!!!!!!!!!

خدایا

یکی جلوشونو بگیره!

حس میکنم بعد ایشون اینجا خیلی بی صفاس…!

ازشنبه….

بچها تاشنبه نشده کاری بکنین….

(پشتیبان کوثربلاگ تا شنبه از سامانه میرن)