بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
دوشنبه 98/03/06
در اينكه چرا شب قدر، شب قدر ناميده شد سخن بسيار است از جمله اينكه:
1 ـ شب قدر به اين جهت «قدر» ناميده شده، كه جميع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعيين مى شود، شاهد اين معنى در آيات 3 و 4 سوره «دخان» است كه مى فرمايد: («إِنّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَة مُبارَكَة إِنّا كُنّا مُنْذِرينَ * فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْر حَكيم»): «ما اين كتاب مبين را در شبى پر بركت نازل كرديم، و ما همواره انذار كننده بوده ايم * در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم و تعيين مى گردد».اين بيان،هماهنگ با روايات متعددى است كه مى گويد: در آن شب، مقدرات يك سال انسان ها تعيين مى گردد، و ارزاق و سرآمد عمرها، و امور ديگر، در آن ليله مباركه، تفريق و تبيين مى شود. البته، اين امر هيچ گونه تضادى با آزادى اراده انسان و مسأله اختيار ندارد، چرا كه تقدير الهى به وسيله فرشتگان بر طبق شايستگى ها و لياقت هاى افراد، و ميزان ايمان، تقوا، پاكى نيت و اعمال آنها است. يعنى: براى هر كس آن مقدر مى كنند كه لايق آن است، يا به تعبير ديگر: زمينه هايش از ناحيه خود او فراهم شده، و اين نه تنها منافاتى با اختيار ندارد، كه تأكيدى بر آن است.
2 ـ بعضى نيز گفته اند: آن شب را از اين جهت شب قدر ناميده اند كه: داراى قدر و شرافت عظيمى است. نظير آنچه در آيه 74 سوره «حج» آمده است: («ما قَدَرُوا اللّه حَقَّ قَدْرِهِ:»): «آنها قدر خداوند را نشناختند».
3 ـ گاه نيز گفته اند: به خاطر آن است كه قرآن با تمام قدر و منزلتش بر رسول والا قدر، و به وسيله فرشته صاحب قدر نازل گرديد.
4 ـ يا اين كه شبى است كه مقدر شده قرآن در آن نازل گردد.
5 ـ يا اين كه: كسى كه آن شب را احيا بدارد، صاحب قدر و مقام و منزلت مى شود.
6 ـ يا اين كه: در آن شب، آن قدر فرشتگان نازل مى شوند، كه عرصه زمين بر آنها تنگ مى شود ـ چون تقدير به معنى تنگ گرفتن نيز آمده است ـ مانند: «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُه».(1)جمع ميان تمام اين تفسيرها در مفهوم گسترده «ليلة القدر» كاملاً ممكن است، هر چند تفسير اول از همه مناسب تر و معروف تر است.
منبع:
1 ـ طلاق، آيه 7.
تفسير نمونه، جلد 27، صفحه 210.
پنجشنبه 98/03/02
یک نویسنده و پژوهشگر قرآنی در نشست تخصصی «پژوهشهای علمی در قرآن» در غرفه خانه کتاب در بیست و هفتمین نمایشگاه قرآن با اشاره به آیه ۷۸ سوره نمل گفت: دانشمندان به عملکرد حواس پنجگانه دست یافتهاند اما درباره قلب به عنوان یک خروجی که در این آیه بیان شده، هنوز اطلاعی ندارند و به علم آن دست نیافتهاند.
به گزارش ایسنا، میکائیل بهاری در ادامه با تأکید بر انس با قرآن افزود: گرفتاری مسلمانان در زمان حاضر به دلیل دوری از قرآن و تعالیم آن است و همین امر باعث شده از قافله تمدن بشری عقب بیفتند و با وجود جمعیت بیش از یک میلیارد نفری مسلمانان خودباختهاند و از تفرقه رنج میبرند. از این رو نیاز است که به این کتاب روی بیاوریم.
بهاری ادامه داد: در این دوران رشد علم، ذکر گوشهای از تذکرات علمی آخرین کتاب الهی از ضروریات یک اقدام فرهنگی است تا انسانها و به ویژه جوانان تشنه علم و معرفت به سوی دریای پربرکت قرآن رهنمون شوند.
وی با اشاره به آیه ۹ سوره اسرا گفت: راهی که قرآن پیشنهاد میکند استوارترین راه است اما در فضای مجازی شبهاتی را مطرح میکنند. از جمله این که با وجود علم چه نیازی به قرآن هست یا به جای علم چرا باید ارزشها را با دین سنجید! اسلام عقل را در راستای وحی بیان میکند و عقل و علم نیاز به وحی دارند و در عرض هم و نه در طول هم قرار دارند.
این پژوهشگر تصریح کرد: کسانی بیان میکنند که با وجود علم چه نیازی به دین هست، مانند این است که فرزندی بگوید به راهنماییهای پدر نیازی ندارد. در واقع عقل و علم و دین در کنار هم سازنده هستند که بیاعتنایی به پیامهای الهی محروم کردن بشر از یک کانال به مراتب گستردهتر از کانال تجربه است و چه ظلمی بالاتر از این که بشر، چشم و گوش خود را بر بخشی از دانستنیها ببندد.
وی با اشاره به شبهه نیاز نداشتن به دین نیز بیان کرد: تمام کارخانجات دنیا برای تولیدات خود دفترچه راهنما تهیه و در کنار محصولات خود قرار میدهند، این دفترچه مشتریان را راهنمایی میکند، بنابراین ما نیز آفریدگار داریم و کتاب قرآن برای راهنمایی ماست.
بهاری گفت: چرا دانشمندانی که عمر خود را در راه شناخت پدیدهها گذراندهاند، ایمان نمیآورند. گوته میگوید که اگر چه همواره از قرآن روی برمیگردانیم و در همان مرحله اول از آن دوری میکنیم اما خیلی زود قرآن ما را به سوی خود جذب میکند.
وی در ادامه با اشاره به شکایت پیامبر (صلی اله علیه و اله) به دلیل رها کردن قرآن بیان کرد: پشت کردن به قرآن در این دنیا برای مسلمانان ذلت و خواری به بار آورده و در روز آخرت نیز شکایت پیامبر (صلی اله علیه و اله) از آنان را به دنبال خواهد داشت. در حالی که قرآن قانون و برنامه زندگی است و همه بشریت باید آن را مورد توجه قرار دهند.
بهاری ادامه داد: قرآن فقط کتاب تلاوت و تجوید نیست، بلکه کتاب تدبر و اندیشه است و تلاوت باید مقدمه باشد. همه مأمور به تدبر در قرآن هستیم، بنابراین تدبر اختصاص به گروه خاصی ندارد.
انتهای پیام
پنجشنبه 98/03/02
سوره يوسف، آيه 90: («قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»)[1]
سومين مواجهه برادران حضرت يوسف با عزيز مصر، در حالي كه حامل نامه حضرت يعقوب (ع) مبني بر تحسس و تفحص از وضعيت يوسف بودند، هيجان انگيز است:
در ملاقات سوم هر چه زمان مى گذشت، برادران مبهوت تر مي شدند؛ چرا كه عزيز مصر در برابر نامه پدرشان گريه كرد؟! عزيز از كجا ماجراى يوسف را مى داند؟! چرا اصرار داشت بنيامين را به همراه خود بياوريم؟ چرا پيمانه در بار آذوقه ما پيدا شد؟ چرا پول ما را در نوبت اوّل برگرداند؟ نكند ديگر به ما غلّه ندهد؟ او از كجا داستان يوسف را مى داند؟ راستى قيافه او به يوسف شباهت زيادى دارد! نكند او يوسف باشد، چه بهتر كه از خودش بپرسيم. اگر يوسف نبود به ما ديوانه نمى گويند؟! واگر يوسف بود از شرمندگى چه بايد كنيم؟! هيجان سراسر وجود برادران را گرفته بود. بالاخره طلسم سكوت را با سؤالِ «آيا تو يوسفى؟!» شكستند.
در اينجا چه صحنه اى پيش آمد و كدام نقاش مى تواند سيمايى از شرمندگى و شادى و گريه و در آغوش كشيدن را تصوير كند خدا مى داند و بس.
موقعيت حضرت يوسف (علیه السلام) نسبت به برادرانش، تا قبل از پاسخ به آخرين سوال و شناخت وي، همان موقعيت امام زمان (عج) نسبت به مردم عصر غيبت است. و اين حجم سوالات در راستاي شناخت و آگاهي ما از امام عصر است كه زمينه رشد و تربيت دروني را ايجاد مي كند تا به نقطه نهايي سوالات برسيم و پاسخ نهايي را دريابيم.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «به تحقيق در حضرت قائم عليه السلام سنتى از يوسف است … مردم حضرت را نمى شناسند تا اينكه خداوند اذن دهد كه خود را معرفى كند»[2].
پي نوشت:
[1] گفتند: آيا تو خود (همان) يوسفى؟ گفت: (آرى) من يوسفم و اين برادر من است. به تحقيق خداوند بر ما منت گذاشت. زيرا كه هر كس تقوا و صبر پيشه كند، پس همانا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند.
[2] بحارالانوار، ج12، ص283.
تفسير نور، ج4، ص273. تفسير نمونه، ذيل آيه.
شنبه 98/02/28
متن زیر برشی از کتاب «عالیترین مکتب تربیت و اخلاق یا ماه مبارک رمضان» اثر آیت الله صافی گلپایگانی است که در ادامه میخوانید؛
در نهاد انسان نیرویی آسمانی و قوّهای ملکوتی است که او را به کارهای نیک تشویق کرده و از کارهای زشت باز میدارد.
همه این نیرو را در اعماق باطن خود مییابند و پیروی از آن را کمال و فضیلت میدانند. و تنها از کسانی میتوان انتظار و توقّع امانتداری، صداقت و عدالت داشت و به خیر و نیکی آنان دل بست که این نیرو در آنان زنده و بیدار است. و این نور در نهاد هر کس به خاموشی گرایید، دیگر نباید از او انتظار عدالت، فضیلت، شرف و آدمیت داشت.
در اصطلاح علمای اخلاق به این نیرو «وجدان» میگویند. حقیقت این نیرو هر چه باشد و اسمش «وجدان» باشد یا «ضمیر» یا «قلب»، تفاوت نمیکند. چنین نیرویی در بشر وجود دارد که با انجام کار نیک، شاد و خوشحال میشود (مانند: کسی که از عهده تکلیف و مسؤولیت بزرگی بیرون آمده باشد که در این صورت، احساس راحتی و آسایش قلبی مینماید.) و هرگاه کار بد و عمل زشت و گناهی از انسان سر زند، این نیرو او را توبیخ و سرزنش میکند، و او را از کرده خود پشیمان ساخته و بسا که آثار ندامت و کراهت در چهره گرفته او خوانده میشود و در ضمیر، احساس ندامت کرده و میگوید: کاش این کار را نکرده بودم! و …
ندای وجدان و صدای ضمیر، همواره به او نهیب میزند و او را میترساند و از او میخواهد تا نقطه ضعفها را برطرف کند، و شکستگی و خسارت حاصل از گناه را جبران نماید.
قرآن مجید چنین حالت وجدانی را «نفس لوّامه» نامیده است.
بارها افرادی را دیدهایم که تحت تأثیر این ندای وجدان و برای خلاصی از تألّمات روحی، صفحه زندگی آنها- که از جرم، خیانت، گناه، ستم و فساد سیاه شده بود- عوض شده و در فصل دیگری از زندگی به صورت انسانی پاک و خیرخواه، نوع پرور، خداپرست و با شرافت ظاهر گردیدند.
پیروی از این نیروی خداداد و ذاتی و به کار بستن آن، باعث رشد و ترقّی آن میشود؛ چنان چه بیاعتنایی و اهمال و سستی نسبت به آن، سبب ضعف و فنای آن میگردد؛ و از این رو وقتی برای اوّلین بار، انسان با وجدان خویش مخالفت نماید، سخت ناراحت و نادم است و در آتش عذاب روحی میسوزد و اگر آن مخالفت را دنبال کند، وجدان او به تدریج تاریک میشود؛ تا حدّی که از آن کار زشت و ناپسند، هیچ گونه عکس العملی در نهاد خویش نمییابد و مصداق: خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلی سَمْعِهِمْ وَعَلی ابصارِهِمْ غِشاوَةٌ میگردد.
یکی از اهداف و برنامههای دینی این است که وجدان بشر همیشه زنده بماند و از ضعف و سستی آن جلوگیری شود.
نماز، حج، دعا، اذکار، مواعظ، نصایح، تلاوت قرآن و سایر احکام تربیتی اسلام و به طور کلّی، اطاعت از تمام اوامر و نواهی شرع، این نیرو را رشد میدهد و وجدان عالیتر و نیرومندتری به نام «وجدان دینی و شعور به مسؤولیت» میسازد.
این وجدان، مظهری از خوف و ترس از خدا و خشیت الله است.
این وجدان دینی است که هنگام وسوسههای شیطانی و اندیشههای اهریمنی به کمک مردم پرهیز کار بر میخیزد و آنان را از خطر سقوط در پرتگاه گناه نجات میدهد:
انَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوْا فَإِذَا هُمْ مُّبصِرُونَ
این وجدان ایمانی و مذهبی، گناه را مانند سنگ بزرگی- که بیم فرود آمدن آن بر سر شخص وجود دارد- خطرناک و مهیب جلوه میدهد:
انَّ المُؤمِنَ یَری ذَنَبهُ کَانَّهُ صَخَرةٌ یَخافُ ان تَقعَ عَلیَه
یکی از فواید تربیتی روزه «پرورش وجدان» است. روزه از جمله عباداتی است که با خلوص و پاکی نیت و پیروی از وجدان دینی انجام میشود و ریاکاری و اغراض باطل در آن کمتر وارد میگردد؛ زیرا روزه، صبر و امساک از مفطرات و خویشتنداری است. و کسی که نیت پاک، شوق به اطاعت فرمان خدا و پاسخ به ندای وجدان نداشته باشد، امساک و خویشتنداری نیز ننموده و در خلوت از خوردن و آشامیدن پرهیز نخواهد کرد؛ چرا که میتواند در حضور مردم از خوردن غذا خودداری کند، و به طور محرمانه روزه خود را افطار کند.
پس بیتردید کسی که در حضور و غیاب مردم امساک دارد و روزه است، دارای نیت قربت و اخلاص است و اطاعتش، واقعی و حقیقی است و این است معنای فرمایش امیرالمؤمنین علیه السّلام:
وَالصِّیامُ ابِتلاءً لِاخلاصِ الخَلق
این روزه دار یقیناً دارای وجدان رشد یافته دینی است و حتماً روزه او سبب رشد بیشتر وجدان و شعور او به مسؤولیت میشود.
پس ای برادر ایمانی و ای حبیب روحانی! اگر خواهان رشد و جدان و بیداری ضمیر هستی، روزه بگیر و آن را که یکی از ارکان اسلام است، کوچک مشمار؛ که در حدیث آمده است:
بُنِیَ الاسلامُ عَلی خَمسةِ اشیاء، عَلَی الصَلوةِ، وَ الزَکاةِ، وَالحَجِ، وَ الصَومِ، وَالولَایة
اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت.