تقوا، محبت امیرالمومنین(علیه السلام ) است...

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: تقوا، محبت امیرالمومنین(علیه السلام) است. ثقُلَت موازینُهُ. چنین کسی محل عبادتش، محل زیبایی‌اش، محل سرمایه‌اش، سنگین شد. آن کس که آخرتش سنگین‌تر شد، در عیشه راضیه است. فی عیشه راضیه. هم عیش است و هم راضی و مرضی است.

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: اگر کمی زحمت بکشیم که با امامانمان(علیه السلام)، می‌ارزد چه برسد با مردم دنیا. آیا نمی‌ارزد که آدمی صد مرتبه جان بدهد، در عوض یک دقیقه آنجا بنشیند؟ صد مرتبه شهید شود هزار مرتبه شهید شود  آن هم برای نشستن در کنار صاحب امر. اولی الامر.

امیرالمومنین(علیه السلام) اولی الامر بود. امر خدا بود که آمد. لذا کاملاً سنگِ تمام در ترازو گذاشت. هم زمین را، هم آسمان را، هم انبیای سلف را، همه را سنگ تمام گذاشت. خدا تمام وعده‌هایی که تا آن وقت به خلقتش داده بود، با علی(علیه السلام) آشکار کرد. فرمود نترسید، مأیوس نباشید؛ امر خدا یک مرتبه آمد. امر خدا همین علی(علیه السلام) است. جز پیامبران صاحب کتاب، دیگران او را نشناختند. اما نور او با آنها کار می کرد. درون آنها بود. قوّت قلبی بود که با آن کار می کردند و خدا را عبادت می‌کردند. یعنی دارای چراغ می‌شدند، اما نمی‌دانستند که چراغ کیست و چیست. فقط پیامبران صاحب کتاب، صاحب قرآن و تورات و انجیل و زبور، علی(علیه السلام) را شناختند. او را در سرّ خود شناختند. پیامبر ما(ص) او را هم در سرّ دید و هم در ظاهر. علی(علیه السلام) از خانه خدا در مکه بیرون آمد و پیامبر، او را بغل گرفت.

علی(علیه السلام) خود نیز فرمود کسی مرا و حقیقت مطلب را درباره من نمی‌تواند بشناسد، الا نبی مرسل یا ملک مقرّب یعنی چهار ملک مقرّب که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل هستند و مومنی که قلبش ممتحن باشد. امتحان داده باشد. یعنی شیعیان و دوستانی که آماده باشند تا اگر ابتلا و مصیبتی به دنیای آنها خورد به آخرتشان نخورد. مزاجشان این طور باشد. آنها می‌گویند خدایا و لاتَجعَل مُصیبتنا فی دیننا خدایا مصیبت ما را در دینمان قرار نده. وَ لاتَجعَلِ الدُّنیا اکبَرَ همِّنا. دنیا را بزرگتر هم من قرار نده. حالا که دنیا کوچک است حداقل آن را یک درجه پایین‌تر از آخرت قرار دهم. پنجاه و یک درصد آخرت، چهل و نه درصد دنیا. آیا این کم است؟ آخرت پنجاه و یکی، دنیا چهل و نه تا. صد را نصف کن، همین که دنیا یک خورده کمتر باشد بس است و کفه دنیا بالا می‌رود.

وَ لاتَجعلِ الدُّنیا اکبر همِنا. مبادا بیشتر هم ما پنجاه و یکی از آن دنیا باشد و چهل و نه تایش خدا و ائمه(علیه السلام). اگر چنین نباشد چنین کسی زحمتش خیلی کم است. اگر همه روی زمین هم جمع شوند که او را این طرف بشکند، همه را با خود بالا می‌برد. آنی، که سرت با خدای خودت ربط پیدا می‌کند و یک خورده می‌چربد، از آسمان و زمین بزرگتر است. خیلی سنگین‌تر است. بیخود نیست که کفه دیگر را بالا می‌برد و این پایین می‌آید. تازه گریه را هم راه می‌اندازد که من چرا احمق بودم و دیر خبر شدم. آیا آیه فامّا مَن ثَقُلَت موازینُهُ را خوانده‌ای؟ فَهُوَ فی عیشَه راضیَه. عیش نیست، «عیشه» است، که خیلی بزرگتر است. متعلق به تقواست؛ همان تقوایی که اگر کسی نداشته باشد عیشش را تنگ می‌گیرند. تقوا، محبت امیرالمومنین(علیه السلام) است. ثقُلَت موازینُهُ. چنین کسی محل عبادتش، محل زیبایی‌اش، محل سرمایه‌اش، سنگین شد. آن کس که آخرتش سنگین‌تر شد، در عیشه راضیه است. فی عیشه راضیه. هم عیش است و هم راضی و مرضی است. هم خودش رضاست و هم خدا. دیگر رفت که رفت. پشت سرش را هم نگاه نمی‌کند. گویی دیگر دوستی ندارد. همه را جمع کرد و رفت. یعنی قشنگی‌های رفاقت را برد و هرچه در رفقا بود آنها را چاپید و رفت.

منبع:

کتاب طوبی محبت؛ جلد چهارم - ص 15

مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی

توصیه امام علی(ع) درباره برخورد با اطرافیان خودخواه

همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خود خواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچ كدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن.
ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَحْوَالِ وَ لَا تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَ حَامَّتِكَ قَطِيعَةً وَ لَا يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذَلِكَ لَهُمْ دُونَكَ وَ عَيْبُهُ عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ كُنْ فِي ذَلِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ قَرَابَتِكَ وَ خَاصَّتِكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْكَ مِنْهُ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِكَ مَحْمُودَةٌ وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ وَ اعْدِلْ عَنْكَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِكَ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ رِيَاضَةً مِنْكَ لِنَفْسِكَ وَ رِفْقاً بِرَعِيَّتِكَ وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ مِنْ تَقْوِيمِهِمْ عَلَى الْحَقِّ

امیرالمومنین امام علی علیه السلام در فرازی از نامه به مالک اشتر فرمودند:
همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خود خواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچ كدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن.و به گونه اى با آنان رفتار كن كه قرار دادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند.
مانند آبيارى مزارع، يا زراعت مشترك، كه هزينه هاى آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت سودش براى آنان، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو خواهد ماند.حق را به صاحب حق، هر كس كه باشد، نزديك يا دور، بپرداز، و در اين كار شكيبا باش، و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار.گر چه اجراى حق مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد، تحمّل سنگينى آن را به ياد قيامت بر خود هموار ساز.
و هر گاه رعيّت بر تو بد گمان گردد، عذر خويش را آشكارا با آنان در ميان بگذار، و با اين كار از بدگمانى نجاتشان ده، كه اين كار رياضتى براى خود سازى تو، و مهربانى كردن نسبت به رعيّت است، و اين پوزش خواهى تو آنان را به حق وامى‌دارد.

منبع:

«نهج البلاغه، نامه53»

گرسنگی کشیدن موجب صحت است.

آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه:

«یکی از مصری ها نوشته است: یَجِبُ أنْ یَتَجَنّبَ المریضُ الدواءَ، کَما یَتَجَنّبُ مِن السّمّ

… در روایات ما آمده است: تا گرسنه نشدید نخورید، و پیش از آن که سیر شوید از غذا دست

بردارید.

شیخ الرئیس هم کلمه ای دارد که خیلی عجیب است. می گوید:

[در هر روز، یک وعده غذا بخور و پیش از این که غذای اولی هضم شود، از خوردن غذا بپرهیز.]

یعنی: گرسنگی کشیدن بیشتر موجب صحّت است تا پرخوری و سیری.

…گویا معروف است که اگر کسی چهل ساله بشود و دوای صحّت خود را نیابد، [خیری در او

نیست].

نقل شده است: وقتی مار چشمش نابینا می شود، از محلّی که زندگی می کرد به محلّی دیگر

میرود و بینا می شود.

انسان اگر داء و دوای خود را تشخیص دهد، هیچ ضرری به او نمی رسد، و لا اقلّ من الاحتیاط

 

منبع:در محضرآیت الله بهجت/ج 3/ص 235

اموات چگونه صدای زندگان را می شوند؟


درکتاب الروح آمده است که پیامبر اسلام ( ص ) فرمود هر مسلمانی بر قبر برادر مؤمنش عبور کند ، در حالی که او را در دنیا می شناخته و از او سؤال کند ، خداوند روحش را برمی انگیزد تا جواب او را بدهد .

یکی از شبهات وهابیون این است که مردگان چیزی نمی شنوند و با همین نظریه اکثر مسلمانان و مخصوصا شیعیان را کافر می دانند وبا همین نظریه طلب حاجت از اولیاء ومتوسل شدن به آنها را شرک می دانند دراینکه آیا اموات چیزی می شنوندیا نه دو نظریه وجود دارد تمام شیعه واکثریت اهل سنت قائل به سماع الموتی هستند وعده ای از اهل سنت از جمله وهابیون مخالفند.

ترکیب انسان از روح و جسم
متکلمان انسان را مرکب از دو حقیقت می دانند : روح و جسم و بر آن دلایلی اقامه کرده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم :
1 ـ هرانسانی افعال خود را به حقیقتی به اسم «من »نسبت می دهد ومی گوید :من انجام دادم ،من زدم و . . . ، این من کیست ؟ آیا غیر از نفس است که از آن به روح تعبیر می شود ؟ . هم چنین هر انسانی اعضا و جوارح مادی خود را به حقیقتی به نام « من » نسبت می دهد و می گوید : قلب من ، شکم من ، قدم من و . . . این من کیست ؟ آیا غیر از روح و نفس است ؟
2 ـ هر یک از انسان ها این حسّ را دارد که شخصیتش در دوام روزگار ثابت بوده و در آن تغییر و تحوّل وجود ندارد ، با وجود تغییراتی که در جسم و بدن اوست ، آیا آن شخصیت همان روح و نفس او نیست ؟
3 ـ گاهی انسان با غفلت از هر چیز حتّی بدن و اعضایش از یک چیز که همان خودیت اوست غافل نیست ، آیا این همان نفس و روح او نیست ؟ فخررازی می گوید : « گاهی من عالم و آگاه به خودم هستم ، در حالی که ازهمه اجزایم غافلم و این خودیت همان نفس و روح است
قرآن نیز به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید :یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلی فی عِبادی وَادْخُلی جَنَّتی )ای نفس قدسی مطمئن به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنودی و او راضی از توست ، باز آی و در صف بندگان خاص من در آی
هم چنین می فرماید: فَلَوْلا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَأَنْتُمْ حینَئِذ تَنْظُرُونَ
پس چگونه خواهد بود هنگامی که جانشان به گلو رسد . و شما وقت مرگ بر بالین آن مرده حاضرید و می نگرید

که بین حیات برزخی و انسان در عالم برزخ با حیات مادی و انسان های زنده ارتباط برقرار است ، به این معنا : هنگامی که در عالم مادی انسان ها آنها را صدا می زنند می شنوند و هنگامی که از آنان سؤال و درخواست می کنند به اذن خداوند متعال جواب می دهند .


1 ـ خداوند متعال در خصوص قوم صالح می فرماید :أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ فَتَوَلّی عَنْهُمْ وَقالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلکِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحینَ « پس زلزله ای بر آنان آغاز گردید تا آن که همه در خانه هایشان از پای در آمدند . چون علائم عذاب رسید صالح از ایمان قوم ناامید شد و از آنان روی گردانید و گفت : ای قوم من از خدای خود ابلاغ رسالت کردم و شما را اندرز دادم ولکن شما ناصحان را دوست نمی دارید
2 ـ درباره قوم شعیب نیز شبیه این گفت و گو آمده است
3 ـ درسوره زخرف آمده است:(وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ ءالِهَةً یُعْبَدُونَ )از رسولانی که پیش از تو فرستادیم باز پرس که آیا ما جز خدای یکتای مهربان خدای دیگری را هم معبود مردم قرار دادیم ؟
4 ـ هم چنین در آیاتی سلام بر انبیای گذشته کرده و می فرماید : { سَلامٌ عَلی نُوح فِی الْعالَمینَ } ، { سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ } ، { سَلامٌ عَلی مُوسی وَهارُونَ } ، { سَلامٌ عَلی إِلْ یاسینَ } و { سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ } ، از این آیات استفاده می شود : بین این عالم مادی و عالم برزخ ارتباط برقرار است ، بدین شکل که گفته ها ، سؤال ها ، و درودها را می شنوند ، و جواب نیز می دهند .
5 ـ خداوند متعال می فرماید : { اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ اْلأُخْری إِلی أَجَل مُسَمًّی إِنَّ فی ذلِکَ لآیات لِقَوْم یَتَفَکَّرُونَ
(خداست که وقت مرگ ارواح خلق را می گیرد و آن را که هنوز وقت مرگش فرا نرسیده در حال خواب روحش را قبض می کند سپس آن را که حکم به مرگش کرده جانش را نگاه می دارد و آن را که حکم به مرگ نکرده به بدنش می فرستد تا وقت معین ، و این کار نیز از ادله قدرت الهی برای اندیشمندان است )
6 ـ هم چنین می فرماید : { وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ . . .
(مپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی داده می شوند)
از آیات دیگر استفاده می شود که این حیات برزخی اختصاصی به شهدا ندارد ، بلکه شامل تمام صالحان و کسانی که مطیع دستورات خداوند هستند نیز می شود ، خداوند متعال می فرماید : وَمَنْ یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفیقًا
« آنان که خدا و رسول را اطاعت کنند ، البته با کسانی که خدا به آنان لطف و عنایت کامل فرموده ؛ یعنی با پیامبران و صدیقان و شهیدان و نیکوکاران محشور خواهند شد و اینان رفیقان نیکویی هستند » .اگر شهدا نزد خدا زنده اند و روزی می خورند پس هر کس مطیع خدا و رسول است ـ که به دلیل آن که رسول نیز تابع دستورات رسالت خویش است ، شامل خود حضرت نیز می شود ـ او نیز با شهداست ، اگر شهدا نزد خدا زنده اند ، پس اینان نیز زنده اند و حیات برزخی دارند .

متقی هندی به سند خود از پیامبر ( ص ) نقل می کند که فرمود : « هر کس وصیت نکند ، به او اذن صحبت با مردگان داده نمی شودگفته شد:ای رسول خدا ! مردگان سخن می گویند ؟ فرمود : آری ، به زیارت می آیند .
  درکتاب الروح آمده است که پیامبر اسلام ( ص ) فرمود هر مسلمانی بر قبر برادر مؤمنش عبور کند ، در حالی که او را در دنیا می شناخته و از او سؤال کند ، خداوند روحش را برمی انگیزد تا جواب او را بدهد . » همچنین از پیامبر (ص) به اثبات رسیده است که مردگان صدای کفش تشییع کنندگان را می شنوند

ابن قیّم جوزیه در کتاب الروح می گوید : « سلف بر این مطلب اجماع کرده و به تواتر رسیده است که شخص مرده ، کسانی را که به زیارتش می آیند می شناسد و از آمدنشان مسرور می شود »

ابن ابی الدنیا در کتاب القبور از عایشه نقل می کند که رسول خدا ( ص ) فرمود : « هر کس به زیارت قبر برادر مؤمنش رود و نزد قبرش بنشیند ، مرده با او انس می گیرد ، و جواب سلامش را می دهد تا هنگامی که برخیزد و برود »

منبع:

.مفاتیح الغیب ، ج 4 ، ص 149

و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید...

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمعند

و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند

که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید

به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد

گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است

چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

نخست موعظه پیر صحبت این حرف است

که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

وگر طلب کند انعامی از شما حافظ

حوالتش به لب یار دلنواز کنید

 

منبع:غزلیات حافظ/گنجور