دشمن قسم خورده!

 شما…اگر بخواهید انسان باشید، ارزش انسانی داشته باشید، … (کارهایتان ) برای شَرف باشد (و) برای انسانیّت باشد، برای خدا باشد، اگر بخواهید که کارهایتان که برای خدا باشد به نتیجه برسد، باید دست از ز بردارید. شیطان از انسان دست بردار نیست قسم خورده است برای خدا، من در ذهنم این است که به خدا تشر رفته است، که قسم خورده است که نمی گذارم اینها چیزی بشوند إِلّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ. شما با یک همچو دشمن قسم خورده ای مواجه هستید، به جنگ او بروید.

منبع:

( صحیفه نور، ج 19، ص 273 )

 

 

 

اخلاص را با اخلاص بخوانید!!!

امام صادق علیه السّلام از پدرش روایت نموده که پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر جنازه سعد بن معاذ نماز

گزارد و فرمود: «به راستی، نود هزار فرشته بر او نماز گزاردند که جبرئیل نیز در میان آنان بود. از

جبرئیل علیه السّلام پرسیدم که او از چه رو استحقاق نماز شما را یافت؟ جبرئیل علیه السّلام

گفت: از آن رو که در حال ایستاده و نشسته و سواره و پیاده و در حال رفت و آمد، سوره توحید را

تلاوت می‏کرد.»

امام کاظم علیه السّلام از پدرش امام صادق علیه السّلام روایت نموده که امام علی علیه السّلام فرمود:

«هر که نماز صبح را به جا آورد و پس آنگاه سوره توحید را یازده بار تلاوت کند، در آن روز گناهی

مرتکب نشود هر چند شیطان بخواهد.»

 

 

منبع:مجلسی، بحارالأنوار، ج 83 ص 135

 

موانع سیرو سلوک...

سالک در هیچ لحظه اى از لحظات حرکت خود نباید احساس وصول یا امتیاز برترى کند، اگر چنین

آفتى گریبان سالک را بگیرد، نه تنها از حرکت به مراحل بعدى باز خواهد ماند، بلکه نفس کمال جوى او به

قهقرا خواهد رفت

 اشتقالات و علایق دنیوى مانند ثروت اندوزى ، مقام جویى ، شهرت طلبى و محبوبیت خواهى

میان مردم ، از امور تباه کننده (( سیر و سلوک اند. )) البته اگر ثروت در مقام وسیله اى جهت تنظیم

حیات خود و دیگران باشد، نه تنها مانع راه کمال نخواهد بود، بلکه به خاطر مشقت هایى که سالک در

این مسیر تحمل مى کند عبادت تلقى خواهد شد.

 

منبع:حکایت و حکمت/ج1

مواظب باشید عاق والدین نشوید!!!

مواظب باشید عاق والدین نشوید و پدر و مادر نفرینتان نکنند و بگویند:“خدایا من از این فرزندم نمی

گذرم” یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نکنید. حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید کاری کنی.

پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ

غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج

شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته

بود.

حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که “بیا و بنشین

ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!” حاج شیخ عباس قمی به پدرش

گفت:”پدر جان! دعا کن بفهمم” نگفت این کتاب را من خودم نوشتم، نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی

جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره  به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: “پدر جان! دعا کن بفهمم”

 

منبع:موعظه خوبان/ج1

هر گز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق!!!

يكى از دوستان شيخ مى‏گويد: در عالم رؤيا، در شب اول قبر مرحوم شيخ، خدمت ايشان رسيدم.

ديدم جايگاه عظيمى از طرف مولا اميرالمؤمنين عليه‏السلام به او عنايت شده است. به جايگاه

ايشان نزديك شدم. تا مرا ديد، نگاهى بسيار ظريف و حساس به من كرد، مانند پدرى كه هميشه

به فرزندش تذكر مى‏دهد و او توجه ندارد.

از نگاه او به ياد آوردم كه هميشه مى‏فرمود: «غير خدا را نخواهيد.»

به او نزديك‏تر شدم. دو جمله فرمود:

«خطِّ زندگى، انس با خدا و اولياى خداست.»

«آن كس زندگى كرد كه عيالش پيراهنش را شب زفاف در راه خدا ايثار نمود.»

آرى، هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق.

 

منبع:کیمیای محبت/بخش اخر