بازیگران حقیقی
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
عشق تو سرنوشت من راحت من رضای تو...
سه شنبه 96/01/29
قائد اسوه : رهبرعظیم الشان کشور بزرگ جمهوری اسلامی ایران آیت الله معظم جناب خامنه ای کبیر- متع الله الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف قائد، ولی، وفیّ،ورائد، سائس، حفی، مصداق بارز، (نرفع درجات من نشاء می باشد.) عزت و شوکت روز افزون آن قائد اسوه ی زمان را همواره از حقیقة الحقائق مسئلت دارم و امیدوارم دادار عالم و آدم همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد.
علامه عظيمالشأن حضرت آيتالله حسنزاده آملي، جلوي حضرت آقا دو زانو نشسته و ايشان را مولا خطاب ميكنند. حضرت آقا ناراحت شده و به علامه ميفرمايند اين كار را نكنيد. علامه حسنزاده ميفرمايند: اگر يك مكروه از شما سراغ داشتم اين كار را نميكردم.
ايشان در جاي ديگر فرمودهاند: گوشتان به دهان رهبر باشد. چون ايشان گوششان به دهان حجتبنالحسن(عج) است. ا
رهبر عظیمالشأنتان را دوست بدارید، عالمی، رهبری، موحدی، سیاسی، دینداری، انسانی، ربانی، پاک منزه، کسی که دنیا شکارش نکرده، قدر این نعمت عظما را که خدا به شما عطا فرموده، قدر این رهبر ولی وفی الهی را بدانید، مبادا این جمعیت ما را، مبادا این کشور ما را، مبادا این کشور علوی را، این نعمت ولایت را از دست شما بگیرند. خدایا به حق پیامبر و آل پیامبر سایه این بزرگمرد، این رهبر اصیل اسلامی حضرت آیتا… معظم خامنهای عزیز را مستدام بدار. سینه ی خود را شکافتم، به هر جای آسمان رفتم این سید (خامنه ای) را دیدم. باید قنبر حضرت خامنه ای کبیر بود.
منبع:
نشریه پرتو سخن 16/06/90
سه شنبه 96/01/29
سیدعبدالله حسینی زاده نوشهر و بزرگشده نظرآباد کرج بود. پدر و مادری کشاورز داشت و زندگیشان کم و زیاد با خوشی و سادگی میگذشت تا اینکه غیرتش او را رهسپار راهی بیبازگشت کرد.
سیدعبدالله حسینی زاده نوشهر و بزرگشده نظرآباد کرج بود. پدر و مادری کشاورز داشت و زندگیشان کم و زیاد با خوشی و سادگی میگذشت تا اینکه غیرتش او را رهسپار راهی بیبازگشت کرد. شهید حسینی در کودکی بارها و بارها تا آستانه مرگ پیش رفته بود اما خدا میخواست او را به هنگام روز واقعه و میدانداری در جبهههای جنگ نگه دارد. سید ماند تا با شهادت از دنیا برود. شهید عبدالله حسینی متولد سال 46 بود و سال 66 نیز به شهادت رسید. در نبود پدر و مادرش که حالا چند سالی میشود هر دو به فرزند شهیدشان پیوستهاند، از عروس خانواده حسینیها خواستیم تا مختصری از زندگی شهید حسینی را برایمان بازگو کند. در روایت زیر داستان زندگی شهید حسینی را از زبان همسر برادرش پیش رو دارید.
تلاطم زندگی و مرگ
وقتی من وارد خانواده حسینیها شدم، سیدعبدالله تنها چهار سال داشت. متولد اول بهمنماه سال 1346 بود. خدا را شکر خانواده شهید بسیار مؤمن و مذهبی بودند و من از حضور در جمع این خانواده احساس خوبی داشتم. خوب یادم هست شهید شش سال بیشتر نداشت. وقتی میشنید کسی قسم میخورد میگفت قسم نخورید خدا خیلی بزرگ است. عبدالله مهربان و دوستداشتنی بود. از همان کودکی به همت مادر مرحومش قرآن یاد گرفت و مادرشان حتی برای او مربی خصوصی قرآن هم گرفت. همین قرابت با کلام الهی باعث شد نوجوانی مؤدب و متین بار بیاید. ادب و متانتش باعث میشد همه دوستش داشته باشند. یک جوان مذهبی و مؤمن و با اخلاق که در کنار فعالیتهای قرآنی، کار هم میکرد و چون به امور فنی بسیار علاقه داشت، از سن کم رفت مکانیکی یاد گرفت و آنقدر تبحر پیدا کرد که موتور خودرو را باز میکرد و میبست. نمیدانم خدا برای عبدالله چه رقم زده بود. او بارها و بارها در تلاطم زندگی و مرگ قرار گرفت. یک بار به شدت تصادف کرد. بار دیگر در دریا تا آستانگی غرق شدن پیش رفت. یک بار هم نزدیک بود که تریلی ایشان را زیر بگیرد اما همه آن اتفاقات به خیر گذشت. گویی ماند تا در راه خدا قربانی شود. کمی که بزرگتر شده بود به مادرش گفته بود مادر جان من باید بمانم تا شهید شوم. زمان جنگ ایران و عراق به خدمت سربازی رفت تا آنچه در توان دارد برای نظام هزینه کند. قد بلند و رشیدی داشت و تکاور ارتش شد.
تکاور میدان
من گاهی که نامههای شهید از جبهه را مرور میکنم، میبینم سراسر عشق است و دلدادگی به خدا. همه نامههایش با این عنوان آغاز میشد: به نام الله یگانه پاسدار حرمت خون شهیدان، . . . . . هر بار هم که خودش به مرخصی میآمد از حال و احوال و شرایط منطقه و جبهه میگفت. همه آن خاطرات را با شور و شادی تعریف میکرد. سعی میکرد فقط از خاطرات خوب و شیرین روزهای جبهه و جهاد برایمان صحبت کند تا از جنگ چیزهای خوب در یادمان بماند. شعری به این مضمون میخواند: در روز جنگ فاتح میدان تکاور است… نور دو چشم ملت ایران تکاور است…
مادر بگذر از من
مادرشوهرم مثل هر مادر دیگری از رفتن فرزندش به جنگ نگران بود. اما سیدعبدالله به شوخی میگفت: ننهجان چقدر به من شیر دادی بروم سر کوچه بخرم و بیاورم. میگفت ننه ببین شکلات را چطور میپیچند. یک روز هم من را اینطور برایت خواهند آورد. مادرش میگفت نگو دلم میلرزد، ناراحت میشوم. سید میگفت: مامان ما باید برویم و باید بگذری از من. این همه پسر را بزرگ کردی برای چه؟ روز آخر را خوب به خاطر دارم بسیار زیبا و رعنا شده بود. آن روز گفت شما را به خدا میسپارم و میروم. در آخرین مأموریت به دوستش نامهای داده بود که عازم مأموریت هستم و نمیدانم باز میگردم یا نه؟
خبر آمد خبری در راه است
سیدعبدالله در تاریخ ششم مرداد ماه 1366 در عملیات نصر 4 منطقه میمک به شهادت رسید. پیکرش را بعد از دو هفته به خانه آوردند. ابتدا پیکرش در منطقه مورد محاصره عراقیها قرار داشت که همرزمانش شبانه با بستن طناب به کمرش آرام آرام او را از منطقه مورد نظر به سمت نیروهای خودی میکشند و اینگونه پیکرش به آغوش خانواده بازگشت. شهادتش تقریباً مصادف شده بود با واقعه کشتار حجاج ایرانی در خانه خدا. یکی از همرزمانش به در خانه ما آمد و خبر شهادتش را به شوهرم داد. ساعت 8 شب بود. همسرم چیزی به مادرش نگفت. فردا صبح بعد از اطمینان از شهادت ایشان، مادرش را در جریان قرار داد. بعد از شهادت سید وصیتنامهاش را پیدا نکردیم. اما همیشه میگفت: به عشق خدا، پیامبر و دفاع از اسلام میخواهم بروم. از مادرم میخواهم من را حلال کند. (13سال بیشتر نداشت که پدرش به رحمت خدا رفت)همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید تا این انقلاب به دست صاحب اصلیاش برسد.
منبع:
* روزنامه جوان / صغری خیل فرهنگ
سه شنبه 96/01/29
«لا إله إلّا اللّه» یعنی همه روز خود را به پاکی سر بردن و شب خود را به پاکی و طهارت و عبادت به روز آوردن؛ یعنی در مقابل حوادثی که بر مسلمانان میرود بیتفاوت نماند، یعنی حلّ مشکلات عباد خدا برای رضای خدا
«لا إله إلّا اللّه» یعنی پایان دادن حکومت هوای نفس در وجود؛ یعنی پاک کردن تمام رذایل اخلاقی از صفحه نفس؛ یعنی آراسته شدن به حسنات اخلاقی، یعنی خلوص و پاکی؛ یعنی بصیرت و بینایی؛ یعنی هم چون انبیا با تمام طاغوتها تا ریشه کن کردن آنان مبارزه کردن؛ یعنی ریشه تمام گناهان را از سرزمین وجود خویش درآوردن و به جای آن نهال عمل صالح کاشتن.
«لا إله إلّا اللّه» یعنی از تمام مکتبها بریدن و به مکتب انبیا و امامان (ع)پیوستن؛ یعنی فهم قرآن و عمل به تمام دستورها و قوانین الهی؛ یعنی آراسته شدن به صلاح و سداد و عفّت و تقوا.
«لا إله إلّا اللّه» یعنی همه روز خود را به پاکی سر بردن و شب خود را به پاکی و طهارت و عبادت به روز آوردن؛ یعنی در مقابل حوادثی که بر مسلمانان میرود بیتفاوت نماند، یعنی حلّ مشکلات عباد خدا برای رضای خدا.
این همه ثواب، فقط به گفتار تنهای زبان نیست و ارجحیّت آن بر آسمانهای هفتگانه و زمین در گفتن تنهای آن خلاصه نمیشود، بلکه این ارجحیّت در تجلّی حقیقت «لا إله إلّا اللّه» در هستی و عمل و اخلاق انسان است.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند :هر کس در ماه رجب، هزار مرتبه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوید، خداوند برای وی هزار حسنه نوشته، و هزار شهر در بهشت بنا می کند.
منبع:
وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۴۸۴
سه شنبه 96/01/29
امام حسن علیه السلام فرمودند: مؤمنى که از قسمت خود ناخشنود باشد و وضعیت خود را ناچیز شمارد در حالى که حاکم او خداوند است، چگونه مى تواند خود را مؤمن بداند! من برای کسی که در قلب خود چیزی به جز رضایت خدا راه ندهد، ضمانت می کنم که دعایش اجابت شود.
الإمامُ الحسنُ علیه السلام: کَیْفَ یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً وَ هُوَ یَسْخَطُ قِسْمَهُ وَ یُحَقِّرُ مَنْزِلَتَهُ وَ الْحَاکِمُ عَلَیْهِ اللَّهُ وَ أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ فَیُسْتَجَابَ لَهُ.
امام حسن علیه السلام فرمودند: مؤمنى که از قسمت خود ناخشنود باشد و وضعیت خود را ناچیز شمارد در حالى که حاکم او خداوند است، چگونه مى تواند خود را مؤمن بداند! من برای کسی که در قلب خود چیزی به جز رضایت خدا راه ندهد، ضمانت می کنم که دعایش اجابت شود.
منبع:
بحار الأنوار : 43/351
سه شنبه 96/01/29
همه ما در زندگیمان بارها شکست خورده ایم. برخی دوباره کمر راست کرده ایم و به راهمان ادامه داده ایم و بسیاری دیگر برای همیشه مأیوس و نا امید شده ایم.
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان، گاهی انسان در پی راه حلی می گردد که هنگام شکست و زمین گیر شدن بتواند دوباره برخیزد و به راه خود ادامه دهد و شکست خود را جبران نماید. اما شاید از آن مهمتر این سوال است که چه کنم که اصلاً در زندگی شکست نخورم؟
پاسخ را با یک مثال ساده بیان خواهم کرد. تصور کن در اتوبوس ایستاده ای. با هر ترمزی که راننده محترم می گیرد همه کسانی که مثل تو ایستاده اند به جلو پرتاب می شوند. در این شرایط اگر کسی دستش را به دستگیره ای نگرفته باشد حتما به زمین خواهند خورد. حتی گاهی با وجود اینکه دستگیره را گرفته اند ممکن است به خاطر شدت حرکت اتوبوس دستگیره از دستشان رها شود و زمین بخورند.زندگی هم مثل همین اتوبوس در حال حرکت است. پستی و بلندی مسیر ممکن است انسان را زمین بزند در این شرایط انسان باید به دستگیره محکمی چنگ بزند تا خودش را حفظ کند.
آن دستگیره چیست؟
تنها دستگیره ای که میتوان به آن اعتماد کرد خداست. انسان باید به خدا ایمان و اعتماد داشته باشد و تنها راهی را برود که او فرمان داده است. این راه, راه امن است.
لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ
در قبول دين، اكراهى نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنا بر اين، كسى كه به طاغوت [بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست.
بله. پروردگار انسان که خیر و صلاح او را می خواهد هر گز کسانی را که به او تمسک کنند گمراه نمیکند.
وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ
كسى كه روى خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكوكار باشد، به دستگيره محكمى چنگ زده (و به تكيه گاه مطمئنى تكيه كرده است)؛ و عاقبت همه كارها به سوى خداست.
منبع:
(22لقمان)
(بقره 256)