«حلوای عروسی» خوردنی شد

آیین رونمایی از کتاب حلوای عروسی از تولیدات انتشارات روایت فتح در فرهنگسرای رضوان بهشت زهرا برگزار شد.

در این مراسم که با حضور صغری ذوالفقاری مادر شهید محمدرضا مرادی، خواهر شهید، جمعی از بستگان شهید، عبدالله نوری‌پور از همرزمان شهید و عضو گروه دستمال سرخ‌ها، فاطمه دانشور جلیل نویسنده کتاب، محسن دریالعل مدیرعامل انتشارات روایت فتح و جمعی از مسئولین برگزار شد.

همرزم شهید با ذکر خاطراتی از شهید مرادی و چگونگی تشکیل گروه دستمال سرخ‌ها و مبارزات آنان در ارتفاعات مریوان و آزادسازی پاوه اظهار کرد: جز بنده و دو سه نفر دیگر، سایر رزمندگان گروه دستمال سرخ‌ها در قید حیات نیستند.

ذوالفقاری مادر شهید مرادی در این مراسم با بیان اینکه در روز که قرار بود مراسم عروسی محمدرضا برگزار شود خبر شهادت وی را دادند بیان داشت: بخاطر امام و به دلیل اینکه پسرم جانش را در راه اسلام فدا کرد هیچ اشکی نریختم.

وی تصریح کرد: مصادف با هفتم شهادت محمدرضا با دعوت خصوصی امام خمینی (ره) به دیدار ایشان مشرف شدیم که شهید فلاحی، فکوری و چمران نیز حضور داشتند که به امام گفتم حاضر هستم خودمم جانم را فدای اسلام و انقلاب کنم

کتاب حلوای عروسی به داستان زندگی شهید محمدرضا مرادی از اعضای گروه دستمال سرخ‌ها اشاره دارد که با روایت مادر شهید، به قلم فاطمه دانشور جلیل و توسط انتشارات روایت فتح به رشته تحریر درآمده و راهی بازار نشر شده است.

منظور از تبديل سيّئات به حسنات درمورد توبه كنندگان

در اين كه منظور از تبديل سيئات به حسنات چيست؟ چند تفسير وجود دارد كه همگى مى تواند قابل قبول باشد:
1ـ هنگامى كه انسان توبه مى كند و ايمان به خدا مى آورد دگرگونى عميقى در سراسر وجودش پيدا مى شود، و به خاطر همين تحول و انقلاب درونى سيئات اعمالش در آينده، تبديل به حسنات مى شود، اگر در گذشته مرتكب قتل نفس مى شد، در آينده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى گذارد، و اگر زناكار بود بعداً عفيف و پاكدامن مى شود و اين توفيق الهى را در سايه ايمان و توبه پيدا مى كند.
2 ـ ديگر اين كه: خداوند به لطف و كرمش، و فضل و انعامش بعد از توبه كردن سيئات اعمال او را محو مى كند، و به جاى آن حسنات مى نشاند، چنان كه در روايتى از «ابوذر» از پيامبر اسلام«ص» مى خوانيم: روز قيامت كه مى شود، بعضى از افراد را حاضر مى كنند خداوند دستور مى دهد: گناهان صغيره او را به او عرضه كنيد و كبيره ها را بپوشانيد.به او گفته مى شود: تو در فلان روز فلان گناه صغيره را انجام دادى، و او به آن اعتراف مى كند، ولى قلبش از كبائر ترسان و لرزان است.در اينجا هر گاه خدا بخواهد به او لطفى كند دستور مى دهد: به جاى هر سيئه، حسنه اى به او بدهيد، عرض مى كند: پروردگارا! من گناهان مهمى داشتم كه آنها را در اينجا نمى بينم.«ابوذر» مى گويد: در اين هنگام پيامبر تبسم كرد به گونه اى كه دندان هايش آشكار گشت، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات»(1)(2)
3 ـ سومين تفسير اين كه: منظور از سيئات، نفس اعمالى كه انسان انجام مى دهد نيست، بلكه آثار سوئى است كه از آن بر روح و جان انسان نشسته، هنگامى كه توبه كند و ايمان آورد، آن آثار سوء از روح و جانش برچيده مى شود، و تبديل به آثار خير مى گردد، و اين است معنى تبديل سيئات به حسنات.
البته اين سه تفسير، منافاتى با هم ندارند و ممكن است هر سه در مفهوم آيه جمع باشند.(3)

پي نوشت

1. سوره فرقان، آيه 70.
2. تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 33.
3. تفسير نمونه، ج 15، ص 181.

چله زیارت عاشورا غوغا می کند...

همه ما حاجات دنیوی و اخروی بسیاری داریم که شاید ندانیم برای اجابت آنها چگونه خداوند را بخوانیم و به دامان پاک ائمه اطهار علیهم‌السلام دست توسل بزنیم.

آیت‌الله میرزا عبدالکریم حق‌شناس، یکی از سالکان و عارفان الهی است که توجه به توصیه‌های اخلاقی و عرفانی ایشان نیز می‌تواند در مقاطع مختلف زندگی برای ما راهگشا باشد یکی از این دستورالعمل‌ها در خصوص نحوه دعا کردن است که درباره قرائت زیارت عاشورا توصیه‌هایی ذکر شده است.

شاگردانش می‌گفتند: آیت‌الله حق‌شناس به طور معمول با سه عمل حاجت‌های مادی و معنوی خود و دوستانش را می‌گرفت:

اول: با چله‌ زیارت عاشورای امام حسین (ع)
دوم: با روضه و اشک بر شیرخواره‌ سیدالشهدا حضرت علی‌اصغر (ع)
سوم: با تمرکز و مراقبه بر حضور قلب در نمازهای واجب و دعای بعد از نماز

شاگردانش می‌گفتند: آیت‌الله حق‌شناس به این چله زیارت عاشورای امام حسین (ع) اعتقادی کامل داشت.

آیت‌الله حق‌شناس بر این باور بود که با این چله زیارت عاشورای امام حسین (ع) می‌توان به حاجت‌های بسیار بزرگ و نشدنی دست یافت.

شاگردانش می‌گفتند: آیت‌الله حق‌شناس معتقد بود برای رسیدن به حاجت و مقصودی خاص، اگر این چله درست و همراه با شرایطش به جای آورده شود رد شدنی نیست و اگر هم برای رسیدن به این حاجت به خیر و صلاحتان نباشد، آن را به شکلی به شما حالی خواهند کرد.

شاگردانش می‌گفتند: حاج آقا معتقد بود اگر به شما حالی کنند رسیدن به این خواسته و حاجت به خیر و صلاحتان نیست و با این حال، شما بر آن پافشاری کنید، از خاصیت‌ها و ویژگی‌های این چله شگفت و مجرب آن است که در بسیاری از موارد، باز هم خواسته و حاجتتان را به شما خواهند داد! فقط امکان دارد عوارضی ناخواسته را که به علل و معلول‌های ماورایی برمی‌گردد، برای شما به همراه داشته باشد.

منبع:ازملک تا ملکوت/ج1

 

نگاه حرام راه شهادت را می بندد....

دوستانش میگفتند: وقتی میخواست برود کربلا یک چفیه می انداخت روی صورتش تا نامحرمی را نبیند. می گفت نگاه حرام راه شهادت را می بندد. بعد از شهادتش یک دفترچه یادداشت از او به دستم رسید که برنام ههایش در نجف را در آن نوشته بود: در فلان ساعت باید فلان ذکر را بگوید یا در ساعتی دیگر نماز جعفر طیار را بخواند. یادم است همیشه میگفت که وقتی بچه بوده یکی از خاله هایم را اذیت کرده و باید حلالیت بگیرد، وقتی به خاله ام ماجرا را گفتم که حلالیت بگیریم او چیزی به یاد نداشت. خدا رحمتش کند خیلی حواسش بود که کسی از او ناراضی نباشد.

هادی خیلی دوست داشت به سوریه برود و مدافع حرم حضرت زینب سام الله علیها باشد. ولی خدا برایش دفاع از حرم عسگریین را نوشته بود. بهمن ماه بود. شش روز از آخرین اعزامش می گذشت. هادی به همراه بقیه مدافعین حدود 20 کیلومترجلوتر از حرم می ایستادند و شبها را برای استراحت به حرم باز میگشتند. یک روز ظهر هادی به همراه 20 نفر یک جا مشغول مبارزه بودند و تنها ایرانی آنها هادی بود. یکی از ماشینهای عراق به دست داعش افتاده بود. آن ماشین را بمبگذاری میکنند و می آیند تاعملیات انتحاری انجام دهند. وقتی نیروهای عراقی متوجه میشوند، سه تا آرپی جی به سمت ماشین شلیک میکنند اما چون ماشین ضد زره بوده آرپی جی ها به آن صدمه نمی رساند. ماشین به سمت نیروهای عراقی می آید و خود را منفجر می کند و هادی به شهادت میرسد.

منبع:کتاب پسرک فلافل فروش/ج1
 

یوسفی که به آرزویش رسید...

می گفت « دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم »

یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته ، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت . 

جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو ا فتاد . دیدم گلو له ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده ، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت .

صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم . با خودم گفتم : «این که یوسف شریف ا ست ».

منبع:زندگینامه شهید یوسف شریف