همیشه ذکر می گفت...

 

همیشه ذکر می گفت.

می رفت کتاب بردارد در همین کوتاهی زمان ذکر می گفت.

در خانه بیشتر ذکر” یاهادی” و ” یاالله” می گفت.

گاهی هم چشمانش را بسته و” یاستار” می گفت.

وقتی می خواست جایی برود، یا به دیدن کسی برود هم “ یاستار” می گفت.

بعد ارز رکوع و سجود نمازش”یاالله ” می گفت.

 

منبع:

العبد/ خاطرات محمد تقی بهجت(ره)

 

اگر خدا را دارید ...پس چه کم دارید؟؟؟

این بنده اگر چه هنوز در خواب خرگوشی است ولی به ظاهر در بدو بیداریش می گفت:

“الهی اگرچه درویشم ولی داراتر از من کیست ؟ که تو را دارم؟ و تو دارایی منی”

و پس از مدتی می گفت:“الهی تورا دارم چه کم دارم، و پس چه غم دارم

الهی شکرت که از شرق تا غرب عالم به حسن خدمت می کنند.

این نیز بگذشت و تا این که می گفت:”الهی تاکنون می گفتم جهان را برای ما آفریدی و الان فهمیدم که خوت هم برای مایی”

                       خدا آن تو و تو مانده عاجز                           ز تو بیچاره تر کس ندید هرگز

 

منبع:

تازیانه سلوک/ص13

بی اهمیتی به سه کس ممنوع!!!

 

حکیمی گوید نسبت به سه کس بی اهمیت نباش:سلطان، عالم، دوست.

هر کس نسبت به سلطان بی اهمیت باشد دنیایش به باد می رود.

هر کس نسبت به عالم بی اهمیت باشد دینش  به باد می رود.

هرکس نسبت به دوستش بی اهمیت باشد، مروتش از بین می رود.

منبع:

کشکول شیخ بهائی/ص374

دست بوسی پدر ومادر

فشار کار در آن روز خیلی زیاد بود و تقریبا رمقی برایش باقی نمانده بود . گرسنگی هم مزید بر علت شده بود در بین راه خانه مدام با خود کلنجار می رفت ؟اما وقتی چشمان مننتظر پدرش را به یاد آورد ،مسیر حرکتش را تغیر داد و بسمت خانه پدر حرکت کرد وقتی رسید در نیمه باز بود . داخل خانعه رفت بعد از کمی خوش و بش با پدر ومادر خدا حافظی کرد و به سمت خانه حرکت کرد .

در راه با خود گفت :خدایا شکرت که امروز هم باهمه خستگی ،عهد وپیمانم را عما کردم و قبل از رفتن به خانه ، بع دست بوسی پدر ومادرم رفتم…

منبع :

 چه قدر زنده هستی /حسین رجبی /ص70

برای خدا

هر وقت برای مرخصی از جبهه عقب می آمد . همه همسنگری هایش دمق می شدند و تقریبا همه قیافه اش  را با لبخن دائمی اش می شنا ختند . در عملیات والفجر هشت  چند ترکش به محمد کاظم اصابت کرد . و از ناحیه سینه و شکم خون زیادی از او رفته بود وقتی بالای سرش رسیدم با کمال تعجب دیدم علیرغم بد حالی زیاد اما همچنان لبخند ملیحی بر روی لبانش هست . گفتم : خوب می خندی ها !!انگار نه انگار که زخمی شدی . با اینکه خیلی بد حال بود گفت : چرا نخندم ؛کار اگر برای خدا باشد زجر بیشتر اجر بیشتر دارد …

منبع:

چقدر زنده هستی /حسین رجبی /ص101