موضوعات: "اخلاقی" یا "قدردانی"

آيه اعتصام درباره وحدت


وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

و همگی به رشته (دین) خدا چنگ زده و به راههای متفرّق نروید، و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید، و در پرتگاه آتش بودید، خدا شما را نجات داد. بدین گونه خدا آیاتش را برای (راهنمایی) شما بیان می‌کند، باشد که هدایت شوید.

نعمت ( بزرگ ) خدا را بر خود ، به یاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهای شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او ، برادر شدید .

در این که مقصود از ریسمان الهى چیست، مفسرّان اختلاف دارند. قرآن، کتاب و سنّت، دین الهى، اطاعت خداوند، توحید خالص، ولایت اهل‏بیت(ع) و جماعت، وجوهى است که در تفسیر آن گفته شده است. برخى نیز مفهوم حبل اللَّه را شامل همه این معانى دانسته‏اند.

منبع:

سوره آل عمران، آيه 103.
مجمع البیان، ج 2، ص 536 و 537 و 805

ملایمت آن حضرت بزرگوار.....


یک: بارها حضرت توسط دشمنان خشونت طلب سنگباران و مورد اهانت قرار گرفته بود، گاه مجبور می شد مکه را ترک نموده به کوههای اطراف پناهنده شود، خدیجه همسر مهربانش به دنبالش راه می افتاد تا او را پیدا می کرد، و در آن لحظه که زخمهای پای او را پانسمان می کرد این جمله را از او می شنید: «الّلهمّ اغفر لقومی فانّهم لایعلمون؛ خدایا قومم را (بخاطر اهانت و سنگباران من) ببخش زیرا آنها (از مقام ربوبیّت و رسالت) آگاهی ندارند.»

راستی این مرد را هیچ وجدان بیدار و خرد با انصاف خشونت طلب معرفی می کند؟ او که از رفتار ملایم خویش نسیم سحر را خجل می سازد، و هر دشمن سنگدل خویش را در مقابل مهربانی و رأفت خود نرم می سازد.

دو: مردی یهودی در مدینه مرکز قدرت و حکومت پیامبر اکرم(ص) روزی سر راه پیامبر اسلام را گرفت و مدعی شد که از پیامبر طلبکار است و اصرار کرد، باید در همین کوچه و محل، طلب او را بپردازد. پیغمبر اکرم فرمود: اولا شما از من طلبکار نیستی، و ثانیاً: اجازه بدهید که بروم منزل، چون پول همراه ندارم. یهودی گفت: یک قدم نمی گذارم بردارید، هر چه پیامبر بیشتر با او نرمش نشان دادند، او بیشتر خشونت نشان داد، تا آنجا که عبا و ردای پیامبر اکرم را گرفت و بدور گردن حضرت پیچید و کشید، به گونه ای که اثر قرمزی آن بر گردن مبارک حضرت مشهود بود، از آن طرف مسلمانان منتظر بودند که نماز جماعت اول وقت را با آن حضرت برگزار نمایند، هر چه منتظر ماندند دیدند حضرت نیامد، عده ای بیرون مسجد آمدند با تعجب دیدند مرد یهودی او را نگهداشته مسلمانان خواستند با اجبار و یا با ضرب و شتم حضرت را از دست او رها نمایند، پیامبر اکرم(ص) فرمود: نه شما به این مرد کاری نداشته باشید من بهتر می دانم با او چه گونه رفتار کنم حضرت آن قدر ملایمت و نرمی نشان داد که یهودی در همان جا گفت: «اشهد ان لا اله الّا اللّه و اشهد انّک رسول اللّه» شما با این همه قدرتی که (در مدینه) دارید، این همه تحمل و نرمی نشان می دهید، این تحمّل، تحمّل یک انسان عادی و معمولی نیست بلکه نشان از آن دارد که شما مبعوث شده از طرف خداوند هستید.»

منبع:

مرتضی مطهری، سیره نبوی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 138.

اعلام عفو عمومی


یکی از افسران اسلام هنگام ورود به مکّه این شعار را سر داد.

الیوم یوم الملحمة الیوم مستحلّ الحرمه؛ امروز روز نبرد است، امروز جان و مال شما حلال شمرده می شود؟ پیامبر اکرم(ص) از این شعار فوق العاده ناراحت شد و برای تنبیه وی، دستور داد که پرچم از دست وی گرفته شود، و از مقام فرماندهی عزل گردد و پرچم را به فرزند او داد، و دستور داد این شعار را سر دهند الیوم یوم المرحمة؛ امروز روز رحمت (رأفت، گذشت، مهربانی) است. و آنگاه عفو عمومی را به شرح زیر آغاز کرد و گفت: شما مردم هموطنان بسیار مناسبی بودید، رسالت مرا تکذیب کردید و مرا از خانه ام بیرون ساختید، و در دورترین نقطه که من به آنجا پناهنده شده بودم با من به نبرد برخاستید ولی من با این جرائم همه شماها را بخشیده، و بند بندگی و بردگی را از پای شما باز می کنم و اعلام می نمایم که: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛ بروید دنبال زندگی خود، همه شما آزادید.»

راستی این عفو عمومی و گذشت و مهربانی در اوج قدرت که می توانست تمام دشمنان خویش را از دم شمشیر بگذراند و یا به بردگی کشد، جز از یک انسان رئوف، مهربان، و دلسوز و «رحمة للعالمین» صادر می شود؟ راستی اگر آن حضرت ذرّه ای اهل خشونت بود لااقل برای تشفّی قلبش و انتقام از دشمنان خویش عدّه ای از دانه درشت های مشرکین را به قتل می رساند.

بسیارند کسانی که تا قدرت ندارند اهل لطف و مهربانی هستند وقتی به قدرت دستیافتند بدترین خشونت ها و جنایت ها را به کار می برند.

امّا رسول رحمت و رأفت در اوج قدرت مرتبه اعلای از رحمت و گذشت و عطوفت و مهربانی را به نمایش گذاشت این رأفت و رحمت می تواند درس بزرگی برای بشریت و مخصوصاً مسلمانان باشد که می توانند با گذشت و رحمت بهترین زندگی را در کنار هم داشته باشند، و مسلمانان با محور قرار دادن آن وجود نازنین قوی ترین اتحاد و انسجام را به وجود آورند.

منبع:

سوره نمل، آیه 77.

بزرگترین وظیفه‌ی منتظران


بزرگترین وظیفه‌ی منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقی و عملی و پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. کسانی که در دوران دفاع مقدس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شرکت میکردند، منتظران حقیقی بودند. کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آماده‌ی دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشته‌ی اسلام است، میتواند ادعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت. اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را میبازند و زانوانشان سست میشود؛ کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر میاندازد، انجام دهند؛ اینها چطور میتوانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟ کسی که در انتظار آن مصلح بزرگ است، باید در خود زمینه‌های صلاح را آماده سازد و کاری کند که بتواند برای تحقق صلاح بایستد.

منبع:

سخنان رهبر درباره امام زمان

اگر به سمت صلاح نزدیک بشویم ظهور نزدیک خواهد شد


شما مردم عزیز – بخصوص شما جوانها – هر چه که در صلاح خود، در معرفت و اخلاق و رفتار و کسب صلاحیتها در وجود خودتان بیشتر تلاش کنید این آینده را نزدیکتر خواهید کرد، اینها دست خود ماست اگر ما خودمان را به صلاح نزدیک کنیم، آن روز نزدیک خواهد شد همچنان که شهدای ما با فدا کردن جان خودشان آن روز را نزدیک کردند، آن نسلی که برای انقلاب آن فداکاریها را کردند، با فداکاریهای خودشان آن آینده را نزدیکتر کردند هر چه ما کار خیر و اصلاح درونی خود و تلاش برای اصلاح جامعه انجام بدهیم آن عاقبت را دایما نزدیکتر می کنیم.

بیاناترهبردرباره سالروز میلاد خجسته امام زمان(عج) ۱۳۷۹/۰۸/۲۲

ﻋﻔﺖ ﻭ ﺣﺠﺎﺏ!


ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯽ ﺣﺠﺎﺑﯽ ، ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ !!
ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺮﺍ ؟؟؟؟
ﮔﻔﺖ: ﺩﺧﺘﺮ ﺑﯽ ﺣﺠﺎﺏ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮔﻮﺷﺘﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎﺳﺖ … ﻣﮕﺮ می شود ﮔﻮﺷﺘﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﻫﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻠﻌﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﻮﺳﻪ را ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ !؟!!
ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻔﺘﻢ …..

ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻔﮑّﺮﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ !
ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ …
ﺑﻪ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻭ ﺗﻮﻫﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﺠﻨﺲ ﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ، ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ !
ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻮﺳﻪ !!!
ﺑﻪ ﺧﻮﺩ می گفت ﺩﺭﻧﺪﻩ !!!
به خود می گفت ﻭﺣﺸﯽ !!!
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﺎﻧﺪﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﻩ ﯼ ﻏﺮیزه ی ﺧﻮﯾﺶ ﺍﺳﺖ ! ﺟﺎﻧﺪﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻔﮑﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ …
ﺟﺎﻧﺪﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﻭ ﺗﺎﺭ ﻣﻮ ، ﺧﻮﯼ ﺩﺭﻧﺪﮔﯿﺶ ﺍﻭﺝ می یابد !!!!

ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ کسانی ﻣﺘﻨﻔّﺮ ﮔﺸﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﻐﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻨﺪ …
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﮒ ﻭ زن ها ﺭﺍ ﻃﻌﻤﻪ ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ !!
ﻭ ﻫﻤﻪ ی ﻣﺎ ﺍین ها ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ !!!!
ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺍین که ﻣﺎ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ !
ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺍین که ﻏﺮیزه ، ﻓﺮﻣﺎنرواﯼ موجودیتمان ﻧﺒﻮﺩ !
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ !!!
ﻭ ﭼﻪ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺟﻨﺲ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ آﻥ ﺭﺍ ﻋﻔﺖ ﻭ ﺣﺠﺎﺏ ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ . . .

گذشت

امام بسيار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم ديگران چشم پوشي مي کرد. بارها پيش مي آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشايست ديگران، سبب تغيير رويه فرد خطاکار مي شد.
در همسايگي ايشان، خانواده اي يهودي مي زيستند ديوار خانه يهودي، شکاف برداشته و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. مردي يهودي از اين ماجرا باخبر شد. روزي زن يهودي براي درخواست نيازي به خانه آن حضرت رفت و ديد که شکاف ديوار سبب شده است که ديوار خانه امام نجس شود. بي درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد يهودي نزد حضرت آمد و از سهل انگاري خود پوزش خواست و از اينکه امام، در اين مدت سکوت کرده و چيزي نگفته بود، شرمنده شد.

امام براي اينکه او بيش تر شرمنده نشود. فرمود: «از جدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم که گفت به همسايه مهرباني کنيد».
يهودي با ديدن گذشت و برخورد پسنديده ايشان به خانه اش برگشت و دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ايشان خواست تا آنان را به دين اسلام در آورد

منیع:

تحفه الواعظين، ج2، ص 106.

خبر از غيب !!!!

فرمود: «من با زهر شهيد مي شوم».
پرسيدند:«چه کسي تو را مسموم مي سازد؟»
فرمود: «يکي از زنان يا کنيزانم»
گفتند: «از خود دورش کن و از خانه ات بيرونش بينداز».
فرمود: «مگر قضاي الهي تغييرپذير است؟ اگر او را خود دور کنم. باز هم کشته شدن من به دست اوست؛ زيرا تقدير الهي چنين رقم خورده است».
چيزي نگذشت که همسرش، جعده به دستور معاويه، با سمي که در شير ريخته بود، او را به شهادت رساند.

منبع:

بحارالانوار، ج 43، ص 352.

حيا مي کنم


غلام جواني را ديد که داشت غذا مي خورد و سگي روبه روي او نشسته بود. هر لقمه اي که مي خورد، لقمه اي به سگ هم مي داد.
پرسيد: «چرا اين طور مي کني؟»
غلام جواب داد: «من خجالت مي کشم که خودم غذا بخورم و اين سگ گرسنه بماند».
حضرت خواست به او پاداشي نيکو بدهد. براي همين او را به دليل اين عمل نيک، از مولايش خريد و آزاد کرد و باغي را که در آن کار مي کرد، خريد و به او بخشيد».

منبع:

البدايه و النهايه، ج 8، ص 38.

برکات حجت خدا


 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم 
 احمد بن اسحاق گوید: بر امام حسن عسکری علیه السلام وارد شدم و می خواستم از امام بعد از او سوال کنم. امام علیه السلام قبل از سوال من فرمود: ای احمد بن اسحاق! خداوند زمین را از زمان خلقت آدم تا روز قیامت از وجود حجت خالی نمی گذارد و به وسیله اوست که بلا را از اهل زمین دور می گرداند، باران می بارد و برکات زمین ظاهر می شود.عرض کردم: یابن رسول اللّه: امام بعد از شما کیست؟امام علیه السلام با عجله برخاست و داخل اتاق دیگر شد و در حالی که بچه سه ساله ای که همانند ماه شب چهاردهم زیبا بود را بر دوش داشت بازگشت و فرمود: ای احمد اگر نزد خداوند و ما دارای ارزش و مقامی نبودی فرزندم را به تو نشان نمی دادم، او هم نام رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله است که زمین را پر از قسط و عدل می کند همانا گونه که پر از ظلم و جور شده است.ای احمد! مثل او در این امت مثل حضرت خضر علیه السلام و ذوالقرنین است. به خدا قسم غیبتی می کند که هر کس جز آنکه خداوند او را بر امامتش ثابت و استوار و استوار نگاه داشته است و توفیق دعا برای تعجیل در فرج او داده است از اعتقاد به او منحرف می گردد.عرض کردم: مولای من! آیا نشانه های دارد که قلبم به آن مطمئن شود؟در این هنگام کودک سه ساله با زبان فصیح عربی گفت: انا بقیه اللّه فی ارضه و المنتقم من اعدائه.من بقیه اللّه در زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم.احمد بن اسحاق گوید: من در حالی که بسیار خوشحال بودم از محضر امام علیه السلام خارج شدم و روز بعد خدمت او رسیدم و عرض کردم: از لطفی که دیروز به من کردید بسیار مسرور شدم، اما بفرمائید سنتی که از خضر و ذوالقرنین در او چیست؟ امام علیه السلام فرمود: طولانی شدن غیبت اوست.عرض کردم: یا بن رسول اللّه غیبت او طولانی می شود؟فرمود: قسم به پروردگارم اکثر معتقدین به او از امامتش بر می گردند و کسی جز آنکه در عهد ولایت ما پا برجاست و ایمان در قلب او نوشته شده است و با روح الهی تایید شده است ثابت قدم نمی ماند.ای احمد! آنچه به تو می گفتم سری از اسرار الهی است، از دیگران مخفی بدار و از شکر گزاران باش که با مادر علیین بهشت خواهی بود. محجة البیضاء، ج 4، ص 339امام حسن عسکری علیه السلام: از تواضع است که بر هر کس بگذری سلام کنی 
منبع:
بحارالنوار، ج 78، ص

نماز باران



قحطی شده بود. مردم در تنگنا بودند. آسمان حتی از قطره آبی دریغ می ورزید. جویبارها و رودها خشک شده بود. گیاهی توان روییدن نداشت. گرسنگی و تشنگی، امان مردم را بریده بود. برای لقمه غذایی، برای تکه نانی، مردم حتی به جان هم می افتادند. آن قدر قطحی سخت بود که خبر آن به کاخ معتمد عباسی هم رسید، تا جایی که خلیفه دستور داد مردم به نماز استسقا برخیزند.

مردم جمع شدند و برای طلب باران به مصلی رفتند، نماز خواندند و دعا کردند، اما باران نیامد. روز دیگر هم رفتند، باز هم نماز خواندند، این بار هم از باران خبری نبود و زمین در حسرت قطره آبی می سوخت. روز سوم باز هم مردم جمع شدند و نماز باران خواندند. دیگر از انتظار خسته شده بودند. زن و مرد، پیر و جوان، چشمانشان را به آسمان دوخته بودند و دعا می کردند، اما این بار هم باران نیامد.

در چهارمین روز، جاثلیق، پیشوای اسقفان مسیحی، همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت. در میانشان راهبی بود که هرگاه دست خود را به سوی آسمان بلند می کرد، بارانی درشت فرو می ریخت. زمین پس از عطشی طولانی مدت لب تر کرد.فردای آن روز نیز جاثلیق همان کار را کرد. باران شروع به باریدن کرد؛ آن قدر بارید که زمین سیراب شد. آب در هر جویباری جاری گشت و رودهای خشک پر آب شدند. دانه ها سر از خاک برداشتند، شادی و شور به میان مردم بازگشت و دیگر نیاز به باران نداشتند.

این امر موجب شگفتی شده بود. مردم دچار شک و تردید شدند. حتی بسیاری از مسلمین به مسیحیت متمایل شدند و با خود می گفتند: »اگر ما برحق هستیم، پس چرا با نماز خواندن ما خداوند درِ رحمتش را نگشود، اما همین که مسیحیان دست به دعا برداشتند، این گونه بارانی آمد؟»

وضعیت بر خلیفه ناگوار آمد، از خشم به خود می پیچید. هرچه فکر کرد راه به جایی نبرد. درمانده شده بود. نمی دانست چه باید بکند. پس به دنبال امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ فرستاد. آن گرامی در زندان بود. ایشان را از زندان آوردند. ابهت امام در دل خلیفه هراس انداخته بود. دست و پایش را گم کرده بود. به سختی به زبان آمد و عرض کرد: «ای ابومحمد! امت جدت را دریاب که گمراه شدند».

امام با آرامش فرمود: «از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا، سه شنبه، به صحرا بروند.» خلیفه گفت: «مردم دیگر باران نمی خواهند؛ چون به قدر کافی باران آمده است، بنابراین به صحرا رفتن چه فایده ای دارد؟» امام فرمود: «مگر نمی خواهید شک و شبهه را برطرف سازم؟ ان شاءالله فردا این کار را خواهم کرد.»

خلیفه فرمان داد و پیشوای اسقفان همراه راهبان روز سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسکری ـ علیه السلام ـ در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمد. گروه جاثلیق برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند. به سرعت آسمان ابری شد و باران آمد. در این هنگام امام به یکی از ملازمانش فرمان داد: «دست آن راهب را بگیر و آنچه در میان انگشتان اوست، بیرون بیاور».مردم شگفت زده نگاه می کردند. همه می خواستند از سرّ این استخوان باخبر شوند. صدای همهمه میانشان پیچیده بود. هرکس سخنی می گفت. خلیفه هم مانند دیگران سر در گم شده بود و مبهوت این ماجرا. او هم می خواست هرچه زودتر از حقیقت ماجرا باخبر شود. از امام عسکری ـ علیه السلام ـ پرسید: «این استخوان چیست؟» امام فرمود: «این استخوان پیامبری است که به دست این راهب افتاده و استخوان پیامبری ظاهر نمی شود مگر آنکه باران ببارد.» مردم غرق شادی شدند و امام را تکریم کردند. استخوان را آزمودند، دیدند همان طور است که امام فرموده بود

منبع:

سیره پیشوایان، ص 630.

توصیه های مهم اخلاقی از آیت الله بهجت (ره)

 

شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، ۵۱ رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، ۴۴ رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است.]
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.»

مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: «به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند.» بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.
اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

منبع:

نکات اخلاقی ایت الله بحجت

 

 

« رعایت اصول ادب و عفت بیان»

مردي در جهنم بود كه فرشته اي براي كمك به او آمد و گفت: من تو را نجات مي دهم براي اينكه تو روزي كاري نيك انجام داده اي.
فكر كن ببين آن را به خاطر مي آوري يا نه؟
او فكر كرد و به يادش آمد كه روزي در راهي كه ميرفت عنكبوتي را ديد اما براي آنكه او را له نكند راهش را كج كرد و از سمت ديگري عبور كرد.
فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنكبوتي پايين آمد و فرشته گفت تار عنكبوت را بگير و بالا برو تا به بهشت بروي.
مرد تار عنكبوت را گرفت در همين هنگام جهنميان ديگر هم كه فرصتي براي نجات خود يافتند به سمت تار عنكبوت دست دراز كردند تا بالا بروند، اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنكبوت پاره شود و خود بيفتد كه ناگهان تار عنكبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرت شد.
فرشته با ناراحتي گفت: تو تنها راه نجاتي را كه داشتي با فكر كردن به خود و فراموش كردن ديگران از دست دادي.ديگر راه نجاتي براي تو نيست و بعد فرشته ناپديد شد…!

منبع:

شرح نهج البلاغه، خوئی، ج 13، ص 94.

نتیجه توسل به حضرت رضا علیه السلام

 
حجة السلام والمسلمین قدس، یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید:
روزی آقا فرمودند: یکی از علمای نجف اشرف به جهت بیماری به تهران می آید و بعد از مراجعه به پزشک و تشکیل کمیسیون پزشکی بنابر آن می شود که آقا از ناحیه مغز عمل جراحی شود، آقا خیلی وحشت زده شده و سخت ناراحت می شود و اجازه می گیرد به مشهد مقدس مسافرت نماید.
پس از تشرف و توسل [به امام رضا علیه السلام] شبی در خواب می بیند آقای بزرگواری نزد ایشان می آید و می فرماید: «چرا اینقدر ناراحت هستید؟ صلاح دیده شد که عمل نشوید و با دارو معالجه شوید.» از خواب بیدار می شود و می گوید: نتیجه گرفتم، به تهران برویم. به تهران می آیند، پس از مراجعه مجدد به پزشک، رئیس کمیسیون طبی آقا به او می گوید: «ناراحت نباشید صلاح دیده شد که عمل جراحی انجام نشود، با دارو معالجه می کنیم.» با تطبیق این گفتار در خواب و بیداری بر یقین او می افزاید و با توسل به ثامن الحجج علیهم السلام معالجه نموده و شفا می یابد.»

منبع

پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت

خاطره خواندنی آیت‌الله مکارم شیرازی از پیاده‌روی روز اربعین

آیت الله مکارم شیرازی

این مرجع تقلید نیز بر شکوه راهپیمایی اربعین حسینی زائران اباعبدالله (علیه السلام) تاکید دارد و می گوید: این حرکت عظیم بی‌نظیر است، سوگواران حضرت سیدالشهدا از نجف و دیگر نقاط با پای پیاده به سمت کربلای معلی در حرکت هستند و غوغای عجیبی را به‌پا کرده‌اند و باید این را حفظ کرد.

وی با تاکید براینکه مراقب باشیم مبادا کسانی با بدعت‌ها و برنامه‌های نادرست خود این عظمت و شکوه را زیر سؤال ببرند، خاطرنشان می کند: مراسم سوگواری امام حسین (علیه السلام) سرمایه بزرگی است که بسیار می‌توان از آن استفاده کرد؛ ما به چنین سرمایه‌ای افتخار می‌کنیم و معتقدیم باید با تمام وجود از این سرمایه غنی حراست و پاسداری کرد.

*خاطره خواندنی آیت‌الله مکارم شیرازی از پیاده‌روی روز اربعین

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی نیز که در دوران طلبگی سال‌های ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۰ هجری قمری در نجف اشرف ساکن بوده است، این مرجع تقلید دو بار توفیق پیاده‌روی از نجف تا کربلا را داشته است. وی با پای برهنه از مسیر شط (رودخانه) که حدود ۲۰ کیلومتر طولانی‌تر از مسیر کنونی نجف کربلاست و حدود ۳ روز به طول می‌انجامید، به زیارت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) مشرف شدند.

آیت‌الله مکارم شیرازی با اشاره به خاطره پیاده‌روی از نجف به سوی کربلا، می‌گوید: وقتی به یکی از این مُضیف‌ها رسیدیم، صاحب مضیف دعوت و اصرار کرد که مهمان او بشویم و آنجا استراحت کنیم، به او توضیح دادیم که چون امروز کم راه رفته‌ایم و باید مسافت بیشتری را طی کنیم، فرصت ماندن نداریم، پس از کمی اصرار او و امتناع ما، ناگهان صاحب مضیف که معلوم بود چند وقتی است که مهمان برایش نرسیده و از این بابت خیلی ناراحت است، ناگهان چاقویش را در آورد و تهدید کرد که من مدتی است مهمان برایم نیامده است و شما حتماً باید مهمان ما بشوید! اینقدر مهمانی کردن زائر امام حسین(علیه السلام) در نزد اینها اهمیت و ارزش داشت. … البته بالاخره بعد از اینکه توضیح بیشتری برایش دادیم و قول دادیم که از طرف او زیارت کنیم، اجازه داد که ما برویم.

.منبع:

سخنرانی ایت الله مکارم شیرازی درباره پیاده روی اربعین

ارزش بیشتری دارد!...

 

 آیت‌الله بهجت رحمه الله علیه خاطره‌ای را از شیخ علی زاهد قمی نقل کردند که: «ایشان به دلیل بیماری و یا ضعف، قادر به گرفتن روزه ماه رمضان نبود.

کسی به ایشان گفت: دعا کن که موفق به روزه ماه رمضان شوی! فرمود: دعا نمی‌کنم!

پرسیدند: چرا؟! پاسخ داد: تسلیم قضای الهی بودن ارزش بیشتری دارد.»

 

منبع:[از فرمایشات آیت الله بهجت رحمه الله علیه، برگرفته از زمزم عرفان ، ص 99 ]

 

داستان کوتاه زاهد لبنانی و سگ

گفته اند که : در کوهى از لبنان ، زاهدى ، دور از مردم ، در غارى مى زیست . روزها روزه مى داشت و هر شب براى او گرده نانى مى رسید؛ که نیمى از آن را به هنگام گشودن روزه مى خورد و نیم دیگر را به هنگام سحر. و این حال ، روزگارى دراز پایید، و مرد از کوه به زیر نیامد، تا این که چنین شد، که در شبى از شب ها، نان از او برگرفته شد و گرسنگى شدت یافت و خواب از چشم زاهد رفت . پس نماز گزارد و آن شب را در امید خوردنى ، بیدار ماند، تا گرسنگى بدان دفع کند. اما غذایى نرسید.

در پایین آن کوه ، روستایى بود که ساکنان آن ، بر دین عیسى بودند و هنگامى که

بامدادان زاهد به نزد آنان رفت و خوردنى خواست ، پیرمردى از آنان ، دو گرده نان جوین او را داد. زاهد دو گرده نان را گرفت و به بسوى کوه روانه شد. و در خانه آن پیرمرد، سگى بود لاغر و به بیمارى گرى دردمند. که به زاهد در آویخت و بر او بانگ کرد و به دامن جامه او آویزان شد.

مرد زاهد، یکى از آن دو نان را به سگ داد، تا از او دست بردارد. سگ نان را خورد و بار دیگر به زاهد در آویخت و عوعو کرد و زوزه کشید. زاهد نان دیگر را جلوى او انداخت . سگ نان را خورد و براى سومین بار به زاهد در آویخت و زوزه خود را بلندتر کرد و دامن جامه او را به دندان گرفت و پاره کرد.

زاهد گفت : سبحان الله ! من ، سگى از تو بى حیاتر ندیده ام . صاحب تو دو نان بیشتر به من نداده است ، و تو هر دو را از من گرفته اى . این زوزه و عوعو و جامه دریدنت چیست ؟

آنگاه پروردگار، سگ را به سخن آورد. و گفت : من بى حیا نیستم . در خانه این مسیحى پرورده شدم . گوسفندانش را نگهبانى مى کنم ، خانه اش را پاس مى دارم . و به لقمه نانى یا پاره استخوانى که به من مى دهد؛ بسنده مى کنم ، و چه بسیار که مرا از یاد مى برند و روزها گرسنه مى مانم . گاه ، او، براى خود نیز چیزى نمى یابد. با این همه ، خانه اش را رها نمى کنم . از آن گاه که خود را شناخته ام ، به در خانه بیگانه اى نرفته ام . و شیوه من ، همواره این بوده است ، که اگر غذایى یافته ام ، شکر کرده ام و اگر نه ، شکیبا بوده ام .

اما تو، همین که یک شب گرده نانى از تو قطع شد، بردبار نبودى و چنان شد که از در خانه روزى دهنده بندگان به خانه مردى مسیحى آمدى . از پروردگار خویش ، روى برتافتى و با دشمن ریاکارش در ساختى . حالا، بگو! کدام یک از ما بى حیاست ؟ من ؟ یا تو؟

زاهد همین که چنین ، شنید، دست خویش به سر کوفت و بیهوش به زمین افتاد.

منبع :کشکول شیخ بهایی/ج1

آثار انس با خدا....


حضرت داوود در ميان پيامبران در مناجات با خدا ممتاز بود و هنگامي‌که مشغول دعا، ذکر و معاشقه با خدا مي‌شد، در، ديوار و پرندگان با او همنوا مي‌شدند و حتي کتابي که از حضرت داوود مانده، شامل همين گفت‌وگوهاي عاشقانه‌ بين خدا و حضرت داوود است. البته اين جناب داوود، همان داوودي است که در جنگ طالوت عليه کفار، جالوت را کشت. همان فرد لايق و برجسته‌اي که در بين همه لشگريان، اين هنر را داشت که توانست فرمانده جنگ دشمن را بکشد و به اين وسيله آن لشگر را به کلي شکست بدهد. سپس خداوند او را به پيامبري برگزيد و منصب قضاوت و حکومت را نيز به او داد. نکته‌اي که در اين‌جا بايد به آن توجه  کنيم اين است که بر خلاف برخي از فرقه‌هاي مدعي عبادت و تقرب به خدا که مي‌گويند انسان يا بايد دوست خدا و اهل عبادت باشد و يا اهل فعاليت‌هاي اجتماعي، خداوند حضرت داوود را معرفي مي‌کند که از يک طرف پهلواني است که سرکرده لشگر کفار را مي‌کشد و عامل پيروزي مي‌شود و خداوند پس از نبوت، مقام حکومت و قضاوت را به او مي‌دهد، و از سوي ديگر رابطه‌اش با خدا اين ‌گونه‌ بود که اين گفت‌وگوهاي عاشقانه بين خدا و ايشان رد و بدل مي‌شد. حال يک نمونه از سخنان خداوند با حضرت داوود را مي‌خوانيم:

يَا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِي أَنِّي حَبِيبُ مَنْ أَحَبَّنِي‏ اي داوود! به همه مردم اهل زمين اين پيام را برسان که من دوست کسي هستم که مرا دوست بدارد، و اگر کسي مي‌خواهد با من رابطه محبت برقرار کند من آماده‌ام. وَجَلِيسُ‏ مَنْ‏ جَالَسَنِي‏؛ ‏اگر کسي بخواهد با من همنشيني کند، همنشين‌اش مي‌شوم. وَمُونِسٌ‏ لِمَنْ‏ أَنِسَ‏ بِذِكْرِي؛ کسي که با ياد من انس بگيرد، انيس‌اش مي‌شوم و او را از تنهايي و وحشت درمي‌آورم. وَصَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِي؛ کسي مي‌خواهد با من همراه شود، من آماده‌ام و رفيق و همراهش مي‌شوم. وَمُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِي؛  کسي که مرا انتخاب کند، من نيز او را انتخاب مي‌کنم. وَمُطِيعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِي؛ ‏اگر کسي مرا اطاعت کند، من نيز از او اطاعت مي‌کنم. مَا أَحَبَّنِي أَحَدٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ يَقِيناً مِنْ قَلْبِهِ إِلَّا قَبِلْتُهُ لِنَفْسِي وَأَحْبَبْتُهُ حُبّاً لَا يَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِي؛  اگر کسي واقعا مرا دوست بدارد و من بدانم که مرا مي‌خواهد، من نيز  او را دوست مي‌دارم. او را براي خودم مي‌پذيرم و براي دوستي خودم انتخاب مي‌کنم. بالاتر اين‌که محبتي به او پيدا مي‌کنم که هيچ کس نمي‌تواند بر آن سبقت بگيرد. مَنْ طَلَبَنِي بِالْحَقِّ وَجَدَنِي وَمَنْ طَلَبَ غَيْرِي لَمْ يَجِدْنِي؛  اگر کسي واقعا مرا بجويد مرا خواهد يافت، اما کسي که سراغ ديگران برود، به من نخواهد رسيد. سپس خداوند به مردم پيغام مي‌دهد که فَارْفُضُوا يَا أَهْلَ الْأَرْضِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ غُرُورِهَا وَهَلُمُّوا إِلَى كَرَامَتِي وَمُصَاحَبَتِي وَمُجَالَسَتِي وَمُؤَانَسَتِي؛  خود را از اين وسايل فريب که به آن‌ها مشغول شده‌ايد، رها کنيد! اين‌ها مطلوب حقيقي شما نيست؛ به سوي کرامت من بياييد و با من همنشين شويد و با من انس بگيريد! وَآنِسُونِي أُؤَانِسْكُمْ وَأُسَارِعْ إِلَى مَحَبَّتِكُم؛ با من انس بگيريد تا مونس شما شوم و به محبت شما شتاب بگيرم. اگر با من انس بگيريد، نه‌تنها انيس شما مي‌شوم و شما را از وحشت و تنهايي در مي‌آورم، بلکه اصلا محبتم را در اختيار شما قرار مي‌دهم.

منبع:

بحار الأنوارج‏67، ص 26

برنامه عملي براي رسيدن به خدا


اين‌که انسان به‌گونه‌اي شود که صبح که از خواب بيدار مي‌شود فقط دنبال انجام کاري باشد که خدا دوست دارد، لياقت و همت بسياري مي‌خواهد که در امثال ما نيست. اما نبايد به کلي نااميد باشيم و خود را  از اين لطف خدا محروم کنيم. به نظر مي‌رسد انسان بايد برنامه بگذارد و از کارهاي ساده ‌شروع کند. مثلا بگويد من امروز اين مقدار از وقتم را براي خدا مي‌گذارم و در اين فرصت فقط رضاي او را مي‌طلبم. اين کار شدني است. انسان مي‌‌تواند براي اين کار، ربع ساعت يا نيم ساعت وقت بگذارد و هنگامي‌که مسلط شد، کم‌کم آن را توسعه بدهد. در مرحله بعد خداوند به چنين کسي کمک مي‌کند و توفيق و توان او را براي انجام اين کار بيشتر مي‌‌کند. مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاًتو يک وجب جلو بيا! من يک ذراع مي‌آيم؛ حال از اين بگذريم که همان قدم اول نيز با عنايت خداست و «تا که از جانب معشوق نباشد کششي -  کوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد»؛ همان را هم او مي‌کشاند، اما به رويتان نمي‌آورد. انسان روزي يک ربع ساعت را فقط به فکر اين باشد که آن‌چه خدا دوست دارد، انجام دهد و هيچ چيز ديگر نيز نخواهد؛ البته اين کار نيز مراتب دارد. بالاخره ثواب بهشت و امثال آن نيز هست و نبايد از آن محروم و نااميد باشيم، اما اگر انسان بتواند يک کار کوچک را فقط به‌خاطر اين‌که خدا دوست دارد انجام دهد، کم‌کم قدرت اين را پيدا مي‌کند که کارهاي بيشتر و بهتر و خالص‌تر نيز انجام بدهد. مثلا انسان هر روز  دو رکعت نافله بخواند و بگويد خدايا! اگر من را جهنم هم مي‌بري، من چون تو دوست مي‌داري، اين دو رکعت نماز را مي‌خوانم.

وفقناالله واياکم ان‌شاءالله.

منبع:

 

آيا مي دانيدچرا طواف كعبه هفت شوط است؟

امام زين العابدين ( عليه السلام ) در جواب سؤال ابوحمزة ثمالي فرمود:

وقتي خداوند به فرشتگان فرمود مي‌خواهم در زمين براي خود خليفه قرار دهم، فرشتگان گفتند: انسان فتنه‌انگيز و خون‌ريز است. در برابر اين اعتراض،خداوند فرشتگان را 7000 سال از نور خود محروم كرد.آنها در اين مدت به عرش خدا پناه بردند.خداوند بر آنها ترحم كرده، توبة آنها را پذيرفت و بيت المعمور را براي آنها مأمن قرار داده و بيت الحرام را براي انسان‌ها. از اين رو طواف پيرامون آن به مقدار هفت شوط بر بندگان واجب شد؛ يعني براي هر هزار سال عبادت فرشتگان يك شوط بر بندگان واجب شد.(1)همانطوري كه قرآن طبقات آسمان‌ها را هفت مي‌شمارد حاجي در هر چرخش گويي در يك آسمان سير مي‌كند؛ گو اينكه محيط مسير حاجي به مسير سماوي مبدّل مي‌شود.خاك نشينان عشق بي مدد جبرئيل هر نفسي مي كنند سير سماوات را چون در روايات از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمده است: «من طاف بالبيت … خرج من ذنوبه كيوم ولدته أمّه؛ هر كه خانة خدا را طواف كند، از گناهانش خارج مي‌شود؛ مانند روزي كه از مادر زاييده شده بود».

منبع:
1. علل الشرائع ، ج 1 ، ص 401.
2. مستدرك الوسائل، ج 9، ص 376.
460 نكتة نوراني دربارة حج رحمان يوسف پور ص174

هرکس توکل ندارد ایمان ندارد...

هرکس توکل ندارد،ایمان ندارد ؛زیرا خداوند می فر ماید:

{و علی الله فتوکلوا ان کنتم مومنین} بر خدا توکل کنید اگر مومنید .

پس اگر توکل نباشد ،ایمان هم نیست واقع مطلب همین است.

حقیقت ایمان؛یعنی خدا را مسبب الاسباب میداند و بس،اگر چنین است،لازمه اش تکیه ب اوست و نه دیگری ،پس اگر رای خود ،یادیگری را از روی فهم و عقلو فراست دیدی،از این جاست ک خدا را کنار گذاشته ای !

کجا متو کل هستی؟در حالی ک در این حال،مومن نیستی.

منبع:

تردید و توکل /ایت الله دستغیب /ص128

زنان با انجام چه کارهایی می‌توانند به مقام شهدا برسند؟

یک زن چه مجرد و چه متأهل، اگر وظایف شرعی خود را بخوبی انجام دهد، می‌تواند امیدوار باشد که پاداش شهیدان را دریافت کند.

یک زن چه مجرد و چه متأهل، اگر وظایف شرعی خود را بخوبی انجام دهد، می‌تواند امیدوار باشد که پاداش شهیدان را دریافت کند. روایت ام سلمه تنها اشاره به بخشی از چنین پایاپایی است:

«ام سلمه می‌گوید: رسول خدا(ص) فرمود: هر زنى در خانه شوهر براى اصلاح، چیزى را جابجا کند، خداى عز و جل به او نظر کند، و هر کس خدا به او نظر کند عذابش نکند. در این میان ام سلمه عرض کرد که بیشتر آنچه دارای اجر و پاداش است، متعلق به مردان بوده و زنان بی‌نوا از آن بی‌بهره‌اند! پیامبر(ص) او را به این واقعیت رهنمون ساخت که اگر زنى آبستن شود مقام روزه‌‏دار و شب زنده‏‌دار و مجاهد با خود و مالش را در راه خدا دارد، و چون زایمان کند اجرى دارد که هیچ‌کس عظمت آن‌را نداند؛ و چون طفل را شیر دهد به هر مکیدنی ثواب آزاد کردن یک بنده از اولاد اسماعیل دارد؛ و چون از شیر دادن فارغ شود فرشته‌‏اى پر بر پهلویش زند و گوید کار خود را از سر گیر که آمرزیده شدى».ا با شهادت برابر دانسته‌اند:

«کسى که در راه خدا جهاد کند و شهید شود، پاداشش بیشتر از کسى نیست که بتواند گناه کند، اما عفّت ورزد [و گناه نکند]! انسان پاک‌دامن نزدیک است که فرشته‌‌اى از فرشتگان خدا شود».

روایت دوم شامل بانوانی نیز می‌شود که شوهری انتخاب نکرده‌ و یا شوهرشان از دنیا رفته و یا از آنها جدا شده است.

بنابر این، آنچه مهم است رسیدن به درجه و مقام شهدا است که هر فردی توان رسیدن به آن مقام را دارد.

 

[1]. شیخ صدوق، امالی، ص 411، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.         

اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) را الگو قرار دهید


بصره یک نقطه حسّاس کشور اسلامی تحت رهبری و امارت امیر مؤمنان علی علیه السلام بود، و از نظر استراتژیکی، پل ارتباطی نقاط مختلف به مرکز حکومت به شمار می آمد.
معاویه که همواره بر توسعه طلبی خود می افزود، این بار عبد الله بن حضرمی را با جمعی فرستاد، تا بصره را تحت پرچم معاویه در آورد.
در آن وقت «زیاد بن عبید» استاندار علی علیه السلام در بصره بود، ابن حضرمی به بصره رفت و بر دودمان تمیم وارد شد و با ترفندهای عجیب خود افرادی را گول زد و کم کم کار به جائی رسید که اکثر مردم بصره با او بیعت کردند، و هوادار معاویه شدند.
شخصی به نام «اعین بن صبیعه»، به پیشنهاد خود، از امام علی علیه السلام خواست، تا به بصره رود، و غائله ابن حضرمی را تمام کند.
او به بصره رفت، ولی مخالفان در کمین او قرار گرفتند و او را در بسترش کشتند،
 فرمود: استغفار، یک کلمه (استغفرالله) است ولی دارای شش معنی و مفهوم می باشد. 1 پشیمانی از گناهان گذشته 2   تصمیم قاطع و ابدی بر اینکه دیگر به سوی گناه بازنگردد 3 ادای حق الناس، به طوری که خدا را آنگونه ملاقات کنی که بدهکار کسی نباشی 4 انجام حق الله (مانند نماز و روزه و حج و..) 5 توجه کنی به گوشتی که از خوردن مال حرام در بدنت روئیده است و آن را بر اثر اندوه و پشیمانی از گناهان سابق، آب کنی تا این که گوشت تازه جایگزین آن گردد. اطاعت و پیروی از احکام الهی را هر چند که دشوار باشد، برخود هموار سازی. همانطور که گناه را بر وجود خود همواره می ساختی. 6 دشواری اطاعت را آنچنان به خودت بچشانی که شیرینی و لذت گناه را چشیدی پس از انجام این مراحل (مُجاز هستی که) بگویی استغفرالله: «خدایا از درگاهت، طلب آمرزش می کنم»
زیاد (استاندار علی علیه السلام ) در ضمن نامه ای، جریان بصره را برای امام علی علیه السلام گزارش داد، و از امام درخواست کرد که «جاریه بن قدامه» را برای جلوگیری از شرّ «ابن حضرمی»، به بصره بفرستد، زیرا جاریه، شخصی مصمّم و شجاع بود و در میان بستگانش، نفوذ خوبی داشت.
امام، جاریه بن قدامه را به بصره فرستاد، سرانجام توسط جاریه، ابن حضرمی در خانه اش محاصره شد و به قتل رسید. (ماجرای ابن حضرمی و سرانجام قتل او به طور مشروح در  بصره، از دست دشمن این سخنرانی را کرد، که خلاصه اش این است:
ما در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن چنان مخلصانه فداکاری می کردیم که حتّی حاضر بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را ایثار کنیم، و روز به روز بر ایمان و تسلیم ما در برابر فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم افزوده می شد، و هر لحظه در این راه ثابت قدم تر می شدیم و گاهی ما بر دشمن پیروز، می شدیم و گاهی دشمن بر ما…
«فلمّا رای الله صدقنا انزل بعدوّنا الکبت، و انزل علینا النّصر…؛  وقتی که خداوند اخلاص و راستی ما را دید، ذلّت و نکبت را بر دشمنان ما نازل کرد، و ما را پیروز نمود، تا آن جا که اسلام در سرزمین ها، گسترش و استقرار یافت.»
امام علی علیه السلام با این سخن اعلام کرد که اصحاب فداکار پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم را الگو قرار دهید، و در پایان برای این که افراد بی تفاوت و مسامحه کار را، از خواب غفلت بیدار کند فرمود: «به جانم سوگند اگر ما در نبرد با دشمنان مثل شما بودیم، نه پایه دین، استوار می شد و نه شاخه ای از درخت دین، سبز می گردید»

منبع:شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج4، از ص4 تا 53 آمده است)
(نهج البلاغه، خطبه 56)

پرسش از گناه ممنوع!

 

اما گناهانی که نسبت به دیگران است٬ اگر امور مالی است٬ انسان باید اقرار کند٬ یادر دادگاه به شخص بگوید٬ یا در صورتی که صاحبان آن را نمی شناسد٬ رد مظالم بدهد.

اما مساىل عرضی یا مساىل ناموسی ٬اولا سوال کردن از این ها خیلی بی جاست. مثلا سوال می کند که شما قبل از ازدواج با دختری یا پسری رابطه داشتی یا نداشتی؟

این سوال ها اصلا حرام است.

این منطقه منطقه ی ممنوعه است. انسان حق ندارد سوال کند که شما چنین گناهی انجام داده ای یا انجام نداده ای.

 

منبع:

امید به رحمت الهی/حبیب الله فرحزاد/ص۱۵۶

پرسش از گناه ممنوع!

 

اما گناهانی که نسبت به دیگران است٬ اگر امور مالی است٬ انسان باید اقرار کند٬ یادر دادگاه به شخص بگوید٬ یا در صورتی که صاحبان آن را نمی شناسد٬ رد مظالم بدهد.

اما مساىل عرضی یا مساىل ناموسی ٬اولا سوال کردن از این ها خیلی بی جاست. مثلا سوال می کند که شما قبل از ازدواج با دختری یا پسری رابطه داشتی یا نداشتی؟

این سوال ها اصلا حرام است.

این منطقه منطقه ی ممنوعه است. انسان حق ندارد سوال کند که شما چنین گناهی انجام داده ای یا انجام نداده ای.

 

منبع:

امید به رحمت الهی/حبیب الله فرحزاد/ص۱۵۶

نظر دانشمندان غیر مسلمان درباره امیرالمومنین

جورج جرداق مسيحي

درباره اين بزرگ مرد آقا اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) مي گويد:

در پيشگاه حقيقت و تاريخ برابر است چه اين بزرگ مرد را بشناسي و چه نشناسي زيرا حقيقت و

تاريخ گواهي مي دهند که او عنصر بي پايان فضيلت، شهيد و سالار شهيدان نداي عدالت انساني و

شخصيت جاودانه شرق است.
اي جهان چه مي شد اگر همه نيروهايت را درهم مي فشردي و در هر روزگاري شخصيتي مانند (آقا)

علي (علیه السلام) با آن عقل و قلب و زبان و شمشير نمودار مي کردي اسلام علي (علیه السلام)

مانند اسلام ساير مسلمانان در شرايط خاصي نبود، اسلام او از نهاد قلبش مانند جريان آب از

سرچشمه جوشش داشت، نيايش هر يک از مسلمانان آن روز در آغاز براي بت هاي قريش بود اما

نخستين نيايش علي (علیه السلام) در برابر خداي محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) برگزار شد

آري اين است اسلام مردي که آنچنان خواسته شده تا در عشق به نيکي و ياري پيامبر رشد کند و

رهبر عدالت خواهان و ناخداي کشتي در اعماق طوفانهاي سهمگين و امواج فتنه گردد.
درميان فرزندان آدم و حوا در تاريخ بشريت هيچکس مانند علي (علیه السلام) و سقراط در راه حق

گام برنداشته است از يک اجتماع نوين و نيازمنديهاي تازه اي بودند که اصول فرسوده اي را در هم

ريختند و بنيادي نو درانداختند ولي مردم به دشمني آنان برخاستند.
اما آنها هم مانند کوه در راه حق پاي استقامت بدامن کشيدند هر کدام از اين دو مرد با سرشت

انساني پاک و نيروي خرد و دلگرمي روشني نهاد و ايماني که به خيرو نيکي داشت در برابر اشرافيت

و سرمايه پرستي و ظلم و قدرتهاي حکومت فاسد مقاومت و مبارزه کرد هر يک از اين دو مرد بزرگ بر

انسانيت ميراثي گرانبها بشمار مي رود.
(فراموش نشود که…

جورج جرداق يک مسيحي است و اين مقايسه علي و سقراط از لحاظ يک مسيحي چندان قابل

سرزنش نمي باشد ولي از لحاظ يک مسلمان اين مقايسه مع الفارق است هرچند که سقراط را در

هر مرتبه اي هم بشناسند).
چه بزرگ مردي که بشريت او را مقياس مردي و انسانيت مي بيند، آنچنان که اگر کسي به او عشق

بورزد و پيرو او باشد، عاشق و جوياي نيکي و عدالت و حق و جوانمردي است، و اگر از محبت او برکنار

باشد، از نيکي و فضائل بزرگي سرزده است.
آري نام علي (علیه السلام) در تاريخ اسلام انگيزه آرزوهاي هر ستمديده اي است و فريادي است که

از گلوي هر مظلومي برمي خيزد تا آنجا که نام علي (علیه السلام) مرادف نهضت و اصطلاحات شده

است.
از نقطه آساني کار هيچ چيز را نمي توان يافت که در اعلاميه حقوق بشر که سازمان ملل متحد آن را

انتشار داده وجود داشته و فرزند ابوطالب در قانونش آن را فرو گذار کرده باشد بلکه در قانون او

چيزهائي خواهيد يافت که به مراتب برتر و افزون تر است.
علي (علیه السلام) درياي مواجي است که سراسر هستي را فرا گرفته اما از قطره اشک يتيمي

طوفاني مي شود.
اين علي (علیه السلام) است که در جنگ معني ديگري مي دانست غير آنکه ديگران مي دانستند و

به قصد ديگر جنگ مي کرد غير آنکه ديگران مي کردند. با زهد جهاد را برگزيد و زاهدان گوشه انزوا را،

مهرباني نسبت به بيچارگان او را به فتح قلعه ها و اميداشت و در راه محبت به درماندگان کاخ

ستمگران را با خاک يکسان کرد چون در مکارم اخلاق به حداعلي رسيده بود.
قرن بيستم مي آيد و ناگاه مي نگريم که معاني و ارزشهائي که از شخصيت فرزند ابوطالب نمودار

مي شود.همواره در نفوس بزرگ مي گردد و اوج مي گيرد، و ادب اخلاق دامنه داري را نتيجه مي دهد

که بدان وسيله وفاي انسان مجسم مي شود به ارجمندترين کيفيت تجسم وفا، و همينگونه زمانها

به کمک هم برمي خيزند تا همه با هم در آستانه دوستي و بزرگداشت علي (علیه السلام) فرو آيند

و همانا اين دوستي عظيم و اين تجليل و بزرگداشت عظيم است که در راه آن بيش از گذشتن هزار

سال و با اختلاف زمين ها و شرايط جغرافيائي نابغه معرّه و هنرمندان لبنان بهم مي رسند.
نهج البلاغه علي (علیه السلام) از فکر و خيال و عاطفه آياتي بدست مي دهد که تا انساني وجود

دارد با ذوق بديع ادبي و هنري وي پيوند خواهد داشت.
عبارات بهم پيوسته و متناسب جوشان از حسي عميق و ادراکي ژرف بيان شده با شور و شوق

واقعيت زيبا و نغز، که زيبائي موضوع و بيان در آن بهم آميخته تا آنجا که تعبير با مدلول و شکل با

معني چنان يکي مي شود و متحد مي گردد که حرارت با آتش و نور خورشيد با هوا، و آدمي در برابر

آن چيزي نيست مگر همانند مردي در برابر سيل خروشان و درياي مواج و تند بادي که مي وزد و تکان

مي دهد.
يا مانند مردي در مقابل يک پديده طبيعي که بايد بالضروره و به حکم جبر، جريان به آن نحوي باشد که

اکنون هست.
با يگانگي و وحدتي که اگر در اجزاء آن تغييري داده شود وجود آن از بين مي رود و تغيير ماهيت مي

دهد. با بياني که اگر براي انتقاد سخن گويد. گوئي تندباد خروشاني است.
اگر فساد و مفسدين را تهديد کند همچون آتشفشانهاي سهمناک و پرغرش زبانه مي کشدو اگر به

استدلال منطقي بپردازد عقلها و احساسات و ادراکات بشري را مورد توجه قرار مي دهد، و راه هر

دليل و برهاني را مي بندد و عظمت منطق و برهان خود را ثابت مي کند و اگر براي تفکر و دقت دعوت

کند حس و عقل را در آدمي همراه مي سازد و بسوي آنچه که مي خواهد سوق مي دهد، و آدمي را

با جهان هستي پيوند مي دهد و نيرو و قواي انساني را آنچنان متحد و يگانه مي سازد که حقيقت را

کشف مي کند و اگر پند و اندرز دهد، مهر و عاطفه پدري و وفاي انساني و گرمي محبت بي انتها در

آن ديده مي شود آنگاه که براي آدمي از ارزش هستي و زيبائيهاي خلقت و کمالات جهان آفرينش

سخن مي گويد.
آنها را با قلمي از نور ستارگان در دل قلب مي نويسد و ترسيم مي کند بياني که بلاغتي از بلاغت

قرآن است، بياني که در اسباب و اصول بيان عربي به آنچه که بوده و خواهد بود پيوند دارد. تا آنجا که

درباره آن گفته اند گفتار او پائين تر از کلام خداوند و بالاتر از سخن مخلوقات است.
انشاء علي (علیه السلام) پس از قرآن عالي ترين نمونه بلاغت است، و بلاغت ادبيات علي (علیه

السلام) هميشه در خدمت تمدن و بشريت بوده و خواهد بود.
واقعا سزاوار است که در جهان امروز آتش افروزان جنگ و عوامل و مسببين بدبختي ملتها و افراد به

سخنان و کلمات قهرمان انديشه عربي، بزرگمرد وجدان انساني علي بن ابيطالب (علیه السلام)

گوش فرا دهند و آن را حفظ کنند و در مقابل گوينده بزرگ آن سخنان سر تعظيم فرو آورند….

صفحات: 1· 2

حضرت علی(ع) از دیدگاه اندیشمندان غیرمسلمان

 

حضرت علي (عليه السلام) شخصيتي بزرگ و بي بديل است که در طول تاريخ همواره مورد مدح و ستايش بزرگان قرار گرفته و حتي  کساني که به امامت علي (عليه السلام) باور ندارند نيز ، او را در نوع خود يگانه و بي نظير مي دانند.

مطلبي که پيش رو داريد نمونه‌اي است از گفتار انديشمندان غير مسلمان درباره علي (عليه السلام) … :


بي نظيري علي ( عليه السلام )
مادام ديالافوا ـ سياح فرانسوي ـ گويد : « احترام علي ( عليه السلام ) در نزد شيعه به منتهي درجه است ، و حقاً هم بايد اين طور باشد ؛ زيرا اين مرد بزرگ علاوه بر جنگ ها و فداکاري ها که براي پيشرفت اسلام کرد ، در دانش ، فضايل ، عدالت و صفات نيک بي نظير بود ، و نسلي پاک و مقدس هم از خود باقي گذارد . فرزندانش نيز از اوپيروي کردند ، و براي پيشرفت مذهب اسلام مظلومانه تن به شهادت دادند . اميرالمومنين علي ( عليه السلام ) کسي است که همه ي بت هايي را که اعراب ، شريک خداي يگانه مي پنداشتند شکست ، و وحدت و يگانه پرستي را تبليغ کرد . علي کسي است که تمام اعمال و رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود . علي ( عليه السلام ) کسي است که تهديد و نويدش قطعي بود . « مادام ديالافواي مسيحي » در ادامه ي اين بحث ، خطاب به خود چنين مي گويد :

چشمان من ! گريه کنيد و اشک هاي خود را با آه و ناله ي من مخلوط نماييد ! و براي اولاد پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) که مظلومانه شهيد شدند ، عزاداري کنيد » . (1)

علي ( عليه السلام ) داراي بزرگواري و شرافت نفس
ژنرال سرپرسي سايکس ـ از مشاهير خاورشناسان انگليسي ـ مي گويد : « او [ علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) ] از ميان خلفا به شرافت و بزرگواري نفس مشهور ، و به غايت مراقب حال زيردستان خود بود . القائات فرستاده ها و نماينده ها در او تأثيري نداشت . به هديه هاي آنان ترتيب اثر نمي داد ، با حريف مکار و غدار خود معاويه ابداً طرف نسبت نبود که براي رسيدن به مقصودي که داشت سخت ترين جنايات را مرتکب شده و رذل ترين وسايل را براي پيشرفت خودش بر مي انگيخت . دقت و مراقبت هاي خيلي سخت او [ علي ( عليه السلام ) ] در امانت و ديانت باعث شده بود که اعراب حريص که تمام امپراطوري را غارت کرده بودند از وي ناراضي باشند . ليکن صداقت ، صحت عمل ، دوستي کامل ، رياضت ، عبادت از روي صدق ، خلوص يا تجرد، وارستگي ، آداب و خصايل محموده ي قابل توجهي که در او وجود داشت حقيقتاً صورت قابل ستايشي به وي داده بود . اين که اهالي ايران در او مقام ولايت قايل شده و او را به اصطلاح سرپرست حقيقي و مربي الهي مي دانند واقعاً اين قاعده قابل تحسين و شايان بسي تمجيد است . اگر چه مقام و مرتبه ي او خيلي بالاتر از اين ها است » . (2)

تنها راه چاره ، دوست داشتن علي ( عليه السلام )
جانين ـ شاعر آلماني ـ گويد : « علي ( عليه السلام ) را جز آن که دوست بداريم و شيفته او باشيم چاره اي نداريم ؛ زيرا جوان شريف و بزرگواري بود ، وجدان پاکي داشت که از مهرباني و نيکي لبريز بود ، و قلبش مملو از ياري و فداکاري بود ، و از شير شرزه شجاع تر بود ، ولي شجاعتي ممزوج با رقت ، لطف ، دلسوزي ، مهر و عاطفه » . (3)

برترين افراد عرب
پروفسور استانسيلاس ـ گوريارد ـ فرانسوي ـ گويد : « معاويه از بسياري جهات برخلاف قواعد اسلام رفتار کرده است ، چنان که با علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) که پس از پيغمبر اسلام ( صلي الله عليه و آله ) بزرگ ترين ، شجاع ترين ، پرهيزگارترين ، فاضل ترين ، و خطيب ترين افراد عرب به شمار مي رفت ، در افتاد » . (4)

تخطي نکردن علي عليه السلام از راه راست
جرجي زيدان ـ نويسنده و دانشمند مسيحي عرب ـ گويد : « معاويه و دوستانش براي پيشرفت مقاصد فردي خود از هيچ جنايتي دريغ نداشتند ، اما علي ( عليه السلام ) و همراهان او ، هيچ گاه از راه راست ، و دفاع از حق و شرافت ، تخطي و تجاوز نمي کردند … » . (5)

بالاتر از مسيح ( عليه السلام )
جرجي زيدان : « اگر بگويم مسيح از علي ( عليه السلام ) بالاتر است عقلم اجازه نمي دهد ، و اگر بگويم علي ( عليه السلام ) از مسيح بالاتر است دينم اجازه نمي دهد » . (5)

پهلواني در عين دليري دلسوز و رقيق القلب
بارون کاردايفو ـ دانشمند فرانسوي ـ گويد : « علي ( عليه السلام ) مولود حوادث نبود ، بلکه حوادث را او به وجود آورده بود ؛ اعمال او مخلوق فکر و عاطفه و مخيله ي خود اوست ؛ پهلواني بود در عين دليري دلسوز و رقيق القلب ، و شهسواري بود که هنگام رزم آزمايي ، زاهد از دنيا گذشته بود . به مال و منصب دنيا اعتنايي نداشت ، و در حقيقت جان خود را فدا نمود . روحي بسيار عميق داشت که ريشه ي آن ناپيدا بود و در هر جا خوف الهي او را فرا گرفته بود » . (6)

پاي بند دين در حد شور و عشق
ايليا پاولويچ ـ پطروشفسکي مورخ و خاور شناس روسي ـ گويد : « علي ( عليه السلام ) ، پرورده ي محمد ( صلي الله عليه و آله ) عميقاً به وي در امر اسلام وفادار بود . علي ( عليه السلام ) تا سر حد شور و عشق پاي بند دين ، صادق و راستگو بود . در امور اخلاقي بسيار خرده گير بود . هم سلحشور بود و هم شاعر ، و همه ي صفات لازمه ي اولياء الله در وجودش جمع بود … » . (7)

شجاع بي همتا و قهرمان يکه تاز
بارون کارادوو ـ مورخ و محقق فرانسوي ـ گويد : « علي ( عليه السلام ) آن شجاع هبي همتا و قهرمان يکه تازي بودکه پهلو به پهلوي پيامبر مي جنگيد. و به اعمال برگزيده و معجزه آسايي قيام نمود ؛ در معرکه ي بدر ، بيست ساله بود که با يک ضرب دست ، يکه سوار قريش را دو نيم کرد؛ در احد شمشير پيامبر ( ذوالفقار ) را به دست گرفت و بر سرها ، خود ( کلاهخود ) مي شکافت و بر تن ها جوشن مي دريد ، و در يورش بر قلعه هاي يهود خيبر ، با يک دست دروازه سنگين آهنين را از جاي کند ، و آن را بالاي سر خود سپر ساخت . و اما پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) ، او را بسيار دوست مي داشت و به او بسي وثوق داشت . روزي به سوي علي ( عليه السلام ) اشاره کرد و گفت : « من کنت مولاه فعلي مولاه » . (8)

بسيار زيرک و سريع الادراک
جرج جرداق ـ نويسنده ي مسيحي عرب ـ مي گويد : « علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ـ در منبر ، با آرامش خاطر و اعتماد کامل به خويشتن و سخن عادلانه ي خود ، مي ايستاد و سخن مي گفت : او بسيار زيرک و سريع الادراک بود . و راز دل مردم ، هو س ها و خواست هاي دروني آنان را به خوبي مي دانست . دلي داشت مالامال از مهر ، آزادي ، انسانيت و فضيلت ، … علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) با راستي و راست گويي در زندگي شناخته شد و امتياز يافت » . (9)
« واقعاً سزاوار است که در جهان امروز ، آتش افروزان جنگ ، عوامل و مسببان بدبختي هاي ملت ها و افراد ، به سخنان و کمک قهرمان انديشه ي عربي ، بزرگ مرد وجدان انساني علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) گوش فرا دهند و آن ها را حفظ کنند و در مقابل گوينده ي بزرگ آن سخنان ، سر تعظيم فرود آوردند .» (10)

علي ( عليه السلام ) شهيد عظمت خود
جرج جرداق در جاي دگر کتابش مي نويسد : « در نظر من ، فرزند ابوطالب ( عليه السلام ) نخستين مرد عرب بود که با روح کلي ، يار و همنشين بود ؛ علي ( عليه السلام ) شهيد عظمت خود شد ؛ او در حالي جان سپرد که نماز را در ميان دو لب داشت ، او با دلي سرشار از عشق خدا در گذشت . تازيان ( عرب ها ) قدر و مقام راستين وي را نشناختند تا آن که از همسايگان پارسي آنان مردماني برخاستند که گوهر و سنگريزه را به خوبي از يکديگر باز شناختند » . (11)

بيدار کننده بردگان
جرج جرداق مسيحي در بحث « بردگي » نظر علي ( عليه السلام ) و عمر بن خطاب را مقايسه نموده ، مي گويد :
« عمر گفت : مردم را چرا به بندگي گرفتيد ؟ و در حال که مادرانشان آنان را آزاده زاده اند . اين گفتار متوجه اربابان است و جز نصيحتي بيش نيست . ولي علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) بردگان را بيدار مي کرد و مي فرمود :
« بنده ي ديگري مباش که خداوند تو را آزاد آفريده است » بلندي انديشه را بنگر » . (12)

علي ( عليه السلام ) کشته عدالت
جرج جرداق کلام رسايي درباره عدالت امام علي ( عليه السلام ) دارد : « قتل في محرابه لعدالته » علي ( عليه السلام ) به خاطر عدالت خويش در محراب نمازش کشته شد » . (13)

متلاطم نشدن درياي وجود علي ( عليه السلام )
جرج جرداق : « آب هاي عالم ؛ آب حوض ، آب استخر ، آب درياچه و آب اقيانوس قابليت تلاطم را دارد ، ولي چيزي که متلاطم نشد ، درياي وجود علي ( عليه السلام ) بود که هيچ کس و هيچ چيزي نتوانست آن را متلاطم کند » . (14)

قطب عالم اسلام
جرج جرداق : « علي بن ابي طالب ، در خرد ، يگانه بود ، او قطب اسلام و سرچشمه ي معارف و علوم عرب بود ، هيچ دانشي در عرب وجود ندارد ، مگر آن که اساسش را علي عليه السلام پايه گذاري کرده ، يا در وضع آن ، سهيم و شريک بوده است » . (15)

سلطنت بردل ها
جرج جرادق : « اي دنيا چه مي شود اگر تمام نيروهاي خود را فشرده سازي ، و در هر زمان مردي چون علي را ، با خرد و قلب و زبان و ذوالفقارش بياوري . اگر چه علي ( عليه السلام ) چون امويان بر مردم حکومت نکرد و رسالتش براي چنان حکومتي نبود ، اما حکومت بر دل هاي مردم پاک سيرت را از دست نداد . ويژگي هايي که او به عنوان يک انسان نمونه و والا داشت ، اين شايستگي را به وي داد که بر دل ها سلطنت کند » . (16)

شهيد بزرگوار
جرج جرداق ـ اديب و نويسنده مشهور لبناني ـ گويد : « علاقه علي ( عليه السلام ) نسبت به مردم ، و محبت و دوستي مردم نسبت به علي ( عليه السلام ) ، گواه آن است که بزرگوار حقيقي ، کسي است که دوستدار نيکي باشد و در راه آن شهيد شود ، علي ( عليه السلام ) همان شهيد بزرگوار است » . (17)

کوه استوار
جرج جرداق : « آري علي ( عليه السلام ) در گذرگاه تاريخ به عنوان امام حق و نيکي ، همانند کوهي استوار قرار گرفته ، به گونه اي که حوادث کوبنده و بادهاي سخت ، آن را متزلزل نمي کند . آنان که با علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) دشمني مي کردند هم خود گمراه شدند و هم ديگران را گمراه ساختند و سرانجام سربه زير خاک فرو بردند و خاموش شدند و از آن ها نام و نشاني ، جز لعن و نفرين اسنان هاي آگاه باقي نماند .
وجدان پاک انسان ها ، آن ها را از بين رفته و ذليل مي شمارد ، اگر گناه و زشتي و تبه کاري ، در پيشگاه وجدان انسان ، ارزش داشته باشد آن ها هم ارزشي دارند » . (18)

علي ( عليه السلام ) شعله هاي فروزان در دل ها
جرج جرداق : « علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) شعله هاي فروزان در دل ها ، و حرارتي نيرو بخش در جان ها ، و منطقي شفابخش در عقل ها است . او مستند شناخته و معتقد است که پيامبر ( صلي الله عليه و اله ) اسلام وصيت کرده ، و حتي از صحابه ، قلم و دوات خواسته که حضرت علي ( عليه السلام ) را به جانشيني خود کتباً منصوب کند . ولتر از اجرا نشدن اين وضعيت متأسف است و مي گويد : آخرين اراده ي پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و اله ) اجرا نشد»، زيرا او علي ( عليه السلام ) را به جانشيني خود منصوب کرده بود ، و حال آن که پس از مرگش ، عده اي ابوبکر را برگزيدند » . (19)

يگانه نسخه ي عالم
شبلي شميل ـ از پيشتازان مکتب ماديگري ـ مي گويد : « امام علي ابن ابي طالب ( عليه السلام ) بزرگ بزرگان ، يگانه نسخه اي است که نه شرق و نه غرب ، نه در گذشته و نه در امروز صورتي مطابق اين نسخه نديده است » . (20)

همانند پيامبران (عليه السلام)
جبران خليل جبران ـ يکي از بزرگترين نويسندگان و متفکران مسيحي عرب ـ مي گويد : « من معتقدم که فرزند ابوطالب نخستين عرب بود که با روح کلي ، رابطه برقرار کرد . او نخستين شخصيت از عرب بود که لبانش نغمه ي روح کلي را در گوش مردمي طنين انداز نمود که پيش از او نشنيده بودند … او از اين دنيا رخت بر بست در حالي که رسالت خود را به جهانيان نرسانيده بود . او چشم از اين دنيا پوشيد مانند پيامبراني که در جوامعي مبعوث مي شدند که گنجايش آن پيامبران را نداشتند ، و به مردمي وارد مي شدند که شايسته ي آن پيامبران نبودند ، و در زماني ظهور مي کردند که زمان آنان نبود . خدا را در اين کار حکمتي است که خود داناتر است » . (21)

شهيد عدالت
کارلايل ـ فيلسوف بزرگ انگليسي ـ مي گويد : « ما را نمي رسد جز آن که علي ( عليه السلام ) را دوست بداريم و به او عشق بورزيم ، چه او جوان مردي است بس عالي قدر و بزرگ نفس ، از سرچشمه ي وجدانش خير و نيکي مي جوشيد ، از دلش شعله هاي شور و حماسه زبانه مي زد ، شجاع تر از شير ژيان بود ولي شجاعتي ممزوج با لطف ورحمت و عواطف رقيق و رافت … در کوفه کشته شد ، شدت عدلش موجب اين جنايت گرديد ، چنانکه هر کس را ماند خود عادل مي ديد ، پيش از مرگش درباره ي قاتل خود گفت : و اگر زنده ماندم خودم نمي دانم [ با ضارب چه کار کنم ] و اگر در گذشتم کار به دست شما است ، اگر خواستيد قصاص نماييد در برابر يک ضربت تنها زنيد ، اگر در گذريد به تقوا نزديک تر است . (22)

علي ( عليه السلام ) مظهر حق
ميخائيل نعميه ـ نويسنده صاحب نظر و متفکر مسيحي عرب ـ مي گويد : « قدرت نمايي و قهرماني امام علي ( عليه السلام ) تنها در حدود ميدان هاي جنگ نبود ، قهرماني بود در صفاي بصيرت ، و طهارت وجدان ، و سحر بيان ، و حرارت ايمان ، و عمق روح انسانيت ، و بلندي همت ، و نرمي طبيعت ، و ياري محروم و رهايي مظلوم از چنگال متجاوز و ظالم ، و فروتني براي حق به هر صورت و مظهري که حق برايش تجلي نمايد ، اين نيروي قهرماني هميشه محرک و انگيزنده است گر چه روزگارها از آن بگذرد …

دانشمندان غربي پاي منبر علي ( عليه السلام )
نويسيان ـ دانشمند مسيحي ـ مي گويد : « اگر امام علي ( عليه السلام ) اين خطيب با عظمت و اين گوينده ي زبر دست ، امروز در همين عصر ، بر منبر کوفه مي نشست ، شما مي ديديد که مسجد کوفه با آن همه وسعت ، از مردم مغرب زمين و دانشمندان جهان براي استفاده از درياي خروشان علم علي ( عليه السلام ) موج مي زد » . (23)

شير خدا
واشنگتن ارونيک ـ محقق و نويسنده آمريکايي ـ مي گويد : « علي ( عليه السلام ) از برجسته ترين خانواده هاي نژاد عرب ، يعني قريش بود . او داراي سه خصلت بزرگ : شجاعت ، فصاحت ، و سخاوت بود . روح دلير و شجاع او بود که او را شايسته عنوان ( شيرخدا ) نمود ، لقبي که پيغمبر ( صلي الله عليه و آله ) به او عطا فرمود» . (24)

ستاره درخشان علم و ادب
دکتر بولس سلامه ـ اديب و حقوق دان بزرگ مسيحي ـ مي گويد : « علي ( عليه السلام ) به مقامي رسيده است که يک دانشمند ، او را ستاره درخشان آسمان علم و ادب مي بيند ، و يک نويسنده برجسته ، از شيوه نگارش او پيروي مي کند ، و يک فقيه ، هميشه بر تحقيقات و ابتکارات او تکيه دارد . علي ( عليه السلام ) در قضاوت هاي خود استثنايي قايل نمي شد ، و به طور مساوي آنچه را که شايسته بود حکم مي کرد ، و تفاوتي ميان ارباب و بنده نمي گذاشت . علي ( عليه السلام ) همواره از وضع رقت بار يتيمان و فقيران بسيار متأثر و غمگين مي شد » . (25)

دانشمند بي نظير اسلام
رودلف زيگر ـ محقق و نويسنده آلماني ـ مي گويد : « در صدر اسلام علي ابن ابي طالب ( عليه السلام ) ، يکي از دانشمندان بي نظير اسلام بود . علي ( عليه السلام ) در کشورهاي ديگر به خصوص در ايران به خوبي شناخته مي شد در حالي که مردي جوان به شمار مي آمد ، و کمتر اتفاق مي افتاد که يک دانشمند جوان بتواند در خارج از زادگاه خويش معروفيت و احترام پيدا کند » . (26)

نمونه کامل تقوي
ويل دورانت ـ خاورشناس مشهور انگليسي ـ مي گويد : « علي ( عليه السلام ) در جواني ، نمونه کامل تواضع ، تقوا ، نشاط و اخلاص ، در راه دين است . خوش منظر و نيکو خصال ، و پر انديشه و درست پيمان بود » . (27)

دروازه ي شهر علم
لامنس ـ خاورشناس معروف بلژيکي ـ مي گويد : « براي علي ( عليه السلام ) اين بس است که تمام اخبار و معارف اسلامي ، از او سرچشمه مي گيرد ، او حافظه و نيروي شگفت انگيزي داشته است . همه علما و دانشمندان ، اخبار و احاديث خود را براي وثوق و اعتبار به او مي رسانند . علماي اسلام از مخالف و موافق ، از دوست و دشمن ، مفتخرند که گفتار خود را به علي ( عليه السلام ) مستند کنند ؛ چه گفتار او حجيت قطعي داشت و او دروازه ي شهر علم بود ، و با روح کلي پيوستگي کامل داشت » . (28)

دريا فضايل
رينولدالين نيکلسون ـ محقق و خاورشناس معروف انگليسي ـ مي گويد : « علي ( عليه السلام ) برجستگي ها و فضايل بسيار داشت . او هوشيار ، دور انديش ، شجاع ، صاحب راي ، حليم ، وفادار و شريف بود » . (29)

علي ( عليه السلام ) مرد عقيده و احتجاج
ابوالفرج اهرون مشهور به ابن العبري ـ مورخ و دانشمند مسيحي ـ مي گويد : « علي ( عليه السلام ) بود که در عصر خلفا ، خلأ ناشي از فقدان حضرت رسول اکرم ( صلي الله عليه و آله ) را جبران نمود . او مبارزات عقيدتي را ، پس از پيغمبر ( صلي الله عليه و آله ) بر عهده داشت . احتجاجات و مناظرات آن حضرت ، در تاريخ گواه اين مدعي است .
وجود مقدس حضرتش ، در کنار خلفا ،خلأيي را که از فقدان مقام والاي نبوي حاصل شده بود ، پر مي کرد و کتاب هاي شيعه و سني ، سرشار است از اين گونه مسايل ، و نمونه بارزش سخن عمر : « لولا علي لهلک عمر» است ؛ که حداقل هفتاد بار آن ، در تاريخ ضبط گرديده است » . (30)

پي نوشت :
1. اسد عليزاده ، اکبر ، امام علي عليه السلام از نگاه انديشمندان غير شيعه ، ص 100 -101 .
2. همان ، ص 101 - 102 .
3. سراج ، محمد ابراهيم ، امام علي عليه السلام خورشيد بي غروب ، ص 324 .
4. همان .
5. همان ، ص 325 .
6. کريم خاني ، صمداني ، علي عليه السلام فرانسوي اديان ، ص 16 .
7. سراج ، محمد ابراهيم ، امام علي عليه السلام خورشيد بي غروب ، ص 325 .
8. همان ، ص 331 .
9. همان ، ص 333 .
10. جرج جرداق ، امام علي عليه السلام صداي عدالت انساني ، ترجمه ي هادي خسرو شاهي ، ج 4 ، ص 468 .
11. همان ، ص 467 .
12. جرج جرداق ، الأمام علي عليه السلام صوت العداله الأنسانيه ، ج 5 ، ص 1222.
13. جرج جرداق ، امام علي عليه السلام صداي عدالت انساني ، ترجمه ي هادي خسرو شاهي ، ج 1 ، ص 227 .
14. مظاهري ، حسين ، چهارده معصوم ، ص 49.
15.همان ، ص 52 .
16.جرج جرداق ، الأمام علي عليه السلام صوت العداله الأنسانيه ، ج 1 ، ص 103 .
17. رهبر ، محمد تقي ، علي عليه السلام ابر مرد مظلوم ، ص 292 .
18. جرج جرداق ، امام علي عليه السلام صداي عدالت انساني ، ترجمه هادي خسرو شاهي ، ج 6 ، ص 716 .
19. همان ، ص 716 - 717 .
20. جمعي از دبيران ، داستان غدير ، ص 293 .
21. جعفري ، محمد تقي ، ترجمه و تفسير نهج البلاغه ، ج 1 ، ص 171 .
22. عبدالفتاح عبد المقصود ، الأمام علي بن ابي طالب عليه السلام ، ج 1 ، مقدمه ، ترجمه ي سيد محمد مهدي جعفري ، ص سيزده .
23. همان ، ص پانزده .
24. رضايي ، عبدالرحمن ، در آستانه آفتاب ، ص 39 .
25. کريم خاني ، صمداني ، علي عليه السلام فراسوي اديان ، ص 15 .
26. همان ، ص 20 .
27. همان ، ص 23 .
28. همان ، ص 24 .
29. همان ، ص 25 .
30.همان ، ص 27 .
31. همان ، ص 33 .

عملی که تکمیل کننده روزه است

 

این روزها و ساعت‌ها آخرین لحظات ماه مبارک رمضان است که به سرعت در حال گذر است، ماهی که یک سال در انتظار آمدنش بودیم، پس از پایان یافتن ماه مبارک رمضان، یعنى در شب عید فطر, افرادى که داراى شرایط (بالغ و  عاقل باشد، بندۀ کسى و فقیر نباشد), باید زکاتى بپردازند. از این زکات با عنوان زکات فطره نامبرده می‌شود. 

زمان پرداخت زکات فطره: از شب عید تا ظهر روز عید فطر و بهتر آن است که در روز عید بدهد و اگر نماز عید مى‌خواند بنابر احتیاط واجب قبل از نماز عید بپردازد.

(تحریر الوسیله, ج1، ص 348، توضیح المسائل, م 2029).

در همین راستا و با توجه به اهمیت مسألۀ زکات عید فطر، به حدیثی از امام صادق (علیه السلام) دربارۀ عملی که تکمیل‌کنندۀ روزه اشاره می‌کنیم: 

 

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

« إِنَّ مِنْ تَمَامِ الصَّوْمِ إِعْطَاءُ الزَّکَاةِ یَعْنِی الْفِطْرَةَ کَمَا أَنَّ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه واله) مِنْ تَمَامِ الصَّلَاةِ».

 تکمیل روزه به پرداخت زکاه فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر(صلی الله علیه واله) کمال نماز است.

منبع: (وسائل الشیعه، ج6، ص 221)

چرا روز فطر، عید نامیده شد؟

عید فطر روز اول ماه شوّال و از مهم‌ترین اعیاد مسلمانان و شیعیان است. این روز در بسیاری از کشورهای اسلامی، تعطیل رسمی است و مسلمانان نماز عید برگزار می‌کنند. در این روز، روزه گرفتن حرام و پرداخت زکات فطره بر مسلمانان واجب است.

همان‌طور که گفته شد، روز فطر کنار عید قربان، غدیر و جمعه یکی دیگر از چهار عید بزرگ شیعیان به شمار می‌رود، در این راستا، سؤالی که ممکن است برای برخی ایجاد شود، این است که چرا روز فطر، به‌عنوان عید نامیده شده است. برای پاسخ به این سؤال، به حدیثی از امام رضا(علیه السلام) اشاره می‌کنیم: 

ایشان در حدیثی به علت نامیده شدن روز فطر به عید اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:

«روز فطر، از آن جهت عید قرار داده شده است که مسلمانان، اجتماعی داشته باشند که در آن روز گرد هم آیند و برای خدا بیرون آیند و او را بر نعمت‌هایی که به آنان داده شده است، بستایند و روز عید، روز تجمع، روز خوردن روزه، روز زکات، روز شوق و روز نیایش است؛ و برای آنکه اولین روز از سال است که خوردن و آشامیدن در آن حلال است؛ چرا که ماه رمضان، اولین ماه سال نزد اهل حق است.

پس خداوند دوست داشت که در چنین روزی همایشی داشته باشند تا خدا را حمد و ستایش کنند و در این روز، تکبیر در نماز، از آن روی بیش از روزهای دیگر قرار داده شده که تکبیر، بزرگداشت خداوند و ستایش و ثنای او بر نعمت هدایت است، آن گونه که خداوند فرموده است: «تا خداوند را بر این که هدایتتان کرد، بزرگ بدارید و باشد که شکر گزارید». و در آن روز، دوازده تکبیر قرار داده شده است؛ چون در هر دو رکعت، دوازده تکبیر است هفت تکبیر در رکعت اول و پنج تکبیر در رکعت دوم قرار داده شده و آن دو، یکسان نشده‌اند؛ چرا که مستحب است نماز واجب، با هفت تکبیر آغاز شود، از این رو در اینجا با هفت تکبیر آغاز شده است. و در رکعت دوم، پنج تکبیر است؛ چرا که تکبیرة الاحرام نمازها در شبانه‌روز، پنج تکبیر است، و برای اینکه تکبیرها در هر دو رکعت، فرد فرد باشند.

منبع: (من لایحضره الفقیه، ج1، ص 522)
متن حدیث:

«عَنِ الْفَضْلِ‌بْنِ شَاذَانَ النَّیْسَابُورِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ یُذْكَرُ أَنَّهُ سَمِعَهَا مِنَ الرِّضَا(ع‏) أَنَّهُ إِنَّمَا جُعِلَ‏ یَوْمُ‏ الْفِطْرِ الْعِیدَ لِیَكُونَ‏ لِلْمُسْلِمِینَ‏ مُجْتَمَعاً یَجْتَمِعُونَ فِیهِ وَ یَبْرُزُونَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیُمَجِّدُونَهُ عَلَى مَا مَنَّ عَلَیْهِمْ فَیَكُونُ یَوْمَ عِیدٍ وَ یَوْمَ اجْتِمَاعٍ وَ یَوْمَ فِطْرٍ وَ یَوْمَ زَكَاةٍ وَ یَوْمَ رَغْبَةٍ وَ یَوْمَ تَضَرُّعٍ وَ لِأَنَّهُ أَوَّلُ یَوْمٍ مِنَ السَّنَةِ یَحِلُّ فِیهِ الْأَكْلُ وَ الشُّرْبُ لِأَنَّ أَوَّلَ شُهُورِ السَّنَةِ عِنْدَ أَهْلِ الْحَقِّ شَهْرُ رَمَضَانَ فَأَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَكُونَ لَهُمْ فِی ذَلِكَ مَجْمَعٌ یَحْمَدُونَهُ فِیهِ وَ یُقَدِّسُونَهُ وَ إِنَّمَا جُعِلَ التَّكْبِیرُ فِیهَا أَكْثَرَ مِنْهُ فِی غَیْرِهَا مِنَ الصَّلَاةِ لِأَنَّ التَّكْبِیرَ إِنَّمَا هُوَ تَعْظِیمٌ لِلَّهِ وَ تَمْجِیدٌ عَلَى مَا هَدَى وَ عَافَى كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ــ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ‏ وَ إِنَّمَا جُعِلَ فِیهَا اثْنَتَا عَشْرَةَ تَكْبِیرَةً لِأَنَّهُ یَكُونُ فِی كُلِّ رَكْعَتَیْنِ اثْنَتَا عَشْرَةَ تَكْبِیرَةً وَ جُعِلَ سَبْعٌ فِی الْأُولَى وَ خَمْسٌ فِی الثَّانِیَةِ وَ لَمْ‌یُسَوَّ بَیْنَهُمَا لِأَنَّ السُّنَّةَ فِی الصَّلَاةِ الْفَرِیضَةِ أَنْ تُسْتَفْتَحَ بِسَبْعِ تَكْبِیرَاتٍ فَلِذَلِكَ بُدِئَ هَاهُنَا بِسَبْعِ تَكْبِیرَاتٍ وَ جُعِلَ فِی الثَّانِیَةِ خَمْسُ تَكْبِیرَاتٍ لِأَنَّ التَّحْرِیمَ مِنَ التَّكْبِیرِ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ خَمْسُ تَكْبِیرَاتٍ وَ لِیَكُونَ التَّكْبِیرُ فِی الرَّكْعَتَیْنِ جَمِیعاً وَتْراً وَتْر».

روز شروعِ دوباره زندگی معنوی و روحی

*عید فطر، عید توجه است

عید فطر که در روایت «علل»: «فیکون یوم عید و یوم اجتماع و یوم فطر و یوم زکاة و یوم رغبة و یوم تضرّع»، هم عید است، هم روز اجتماع مردم است، امروز در سراسر دنیاى اسلام مردم مسلمان عید می‌گیرند، این متوجه شدن دل‌ها به یک نقطه در یک زمان، فرصت بزرگى براى امت اسلامى است، «یوم زکاة و یوم رغبة»؛ روزى است که به خداى متعال رغبت نشان می‌دهید. «و یوم تضرّع»؛ روزى است که انسان به خدا تضرع می‌کند. این عید، عید توجه است؛ عید معناست.

*نماز روز عید فطر شکرانه نعمت الهى در ماه رمضان است

این نماز روز عید فطر به یک معنا شکرانه نعمت الهى در ماه رمضان است، شکرانه‏ این ولادت جدید است، در نماز عید فطر بارها به خداوند عرض می‌کنیم: «تُدْخِلَنى فى کُلِّ خَیْرٍ اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ»؛ ما را به آن بهشت مصفاى ایمان و اخلاق و عمل که این برگزیدگان را در آن جا دادى، وارد کن. «وَاَنْ تُخْرِجَنى مِنْ کُلِّ سُوَّءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ»؛ از آن دوزخ عمل ناشایست، اخلاق ناشایست، عقیده ناشایست که این بزرگواران و عزیزان عالم خلقت را از آن محفوظ و مصون نگاه داشتى، ما را خارج کن، این هدف بزرگ را براى خودمان در روز عید فطر ترسیم می‌کنیم، آن را از خدا طلب می‌کنیم و خودِ ما هم البته وظیفه داریم، تکلیف داریم که سعى کنیم، تلاش کنیم که در این صراط مستقیم بمانیم، این همان تقواست.

*جوهره عید فطر در توجه به معنویت، طلب مغفرت و درخواست رحمت پروردگار نهفته است

در یک جمله‏ى دیگر امیرالمؤمنین فرمود: «انّما هو عید لمن قبل اللَّه صیامه و شکر قیامه»؛ عید فطر، عید است براى کسى که خدا روزه‏ او را مورد قبول قرار دهد و نماز و عبادت او را مورد شکر و سپاس خود قرار دهد، «و کلّ یوم لا یعصى اللَّه فیه فهو یوم عید»؛ آن روزى که من و شما این توفیق را پیدا کنیم که هیچ معصیتى از ما سر نزند، روز عید و شادمانى است.
البته گفته شده است در عید فطر به یکدیگر تحیت بگویید؛ لباس‌هاى تازه‏ خود را بپوشید؛ آن روز را روز عید و شادمانى بدانید؛ اما جوهر این عید عبارت است؛ از توجه به معنویت و طلب مغفرت و درخواست رحمت پروردگار.

* ضرورت بهره‌گیری از ذخیره تقوای عید فطر، برای رسیدن به رستگاری

امروز روز عید است: « الَّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَلِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ذُخْراً وَشَرَفاً وَمَزِیْداً ». این مزیدی که برای پیغمبر در روز عید فطر معین شده است، همین است که ما پیروان پیغمبر در هر نقطه‏یی از نقاط دنیا که هستیم، با این ذخیره‏ی تقوا خودمان را مجهز و مسلح کنیم برای پیمودن راه دشوار زندگی؛ برای آباد کردن دنیا و آخرت و برای رسیدن به فلاح.

* عید فطر؛ روز شروعِ دوباره زندگی معنوی و روحی

هر عید فطری، برای انسانِ مسلمانِ آگاه هوشیار، می‏تواند یک روزِ عید حقیقی باشد، روز شروعِ دوباره زندگی معنوی و روحی؛ مثل بهار برای گیاهان و درختان. انسانی که ممکن است در طول سال دچارِ انواع آلودگی‌ها و گناهان شود و انسانی که بر اثر هوای نفس و خصلت‌ها و صفات زشت، خود را تدریجاً از ساحتِ رحمتِ الهی دور کرده است، هر سال از طرف پروردگار عالم از یک فرصت استثنایی برخوردار می‏شود و آن فرصت، ماهِ مبارک رمضان است، در طول ماه رمضان، دل‌ها نرم می‏شود، روحها تلألؤ و درخشندگی پیدا می‏کند، انسان‌ها آماده قدم نهادن در وادی رحمتِ خاصه الهی می‏شوند و هر کس به قدر استعداد، همّت و تلاش خود، از ضیافت عظیم الهی برخوردار می‏گردد، بعد از آن‏که این ماه مبارک به پایان رسید، روزِ شروعِ سال جدید، روز عید فطر است، یعنی روزی که انسان می‏تواند با استفاده از دستاوردهای ماه رمضان، راه مستقیم الهی را پیش گیرد، و از کج‏راهه‏ها پرهیز کند.

* عید فطر ارتباط ویژه‌ای با وجود مقدس پیامبر (صلی الله علیه و اله) دارد

آنچه که از مجموع آثار مربوط به عید فطر بر می‏آید، این است که چنین روزی، نسبت ویژه‏ای با وجود مقدّس نبی‏اکرم حضرت محمّد بن ‏عبدالله صلّی ‏الله‏ علیه‏ وآله‏ وسلّم دارد، در دعاهای شب عید فطر، در چند جا گفته می‏شود: «یا مصطفی محمّدٍ و ناصره»، «یا مصطفیاً محمّداً و ناصره»، «ای برگزیننده محمّد، صلّی ‏الله ‏علیه ‏وآله و ای یاری کننده او» در دعای قنوت امروز هم بارها تکرار کردیم: «الَّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَلِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ذُخْراً [وَشَرَفاً] وَمَزِیْداً» پس، ارتباط ویژه این روز با وجود مقدس نبی‏اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم امری معلوم و آشکار است.

بزرگی ذاتی انسان از دیدگاه امام علی (علیه السلام)

از منظر امام علی (علیه السلام)، انسان موجودی آزاده است که در بند و یوغ نمی گنجد و هیچ گونه ذلتی را نمی پذیرد. سزاوار نیست که انسانی، این گونه در نزد کسی کرنش کند و یا انسانی همانند خویش را ارباب خود بداند و بخواند.

«لا تکن عبد غیرک وقد جعلک الله حراً»؛ بردۀ هیچ کس مباش؛ زیرا خداوند ترا آزاد آفریده است.

افراد بشر؛ همه از اولاد حضرت آدم (علیه السلام) بوده و شایستگی زندگی کریمانه، همراه با عزت و آزادگی را دارا هستند. این آزادگی، در کنه وجود آدمیان پدید آمده و هیچ کس را یارای زدودن آن نیست. حتی خود انسان نیز حق تحقیر و کوچک کردن خود را ندارد. او می ­باید این امتیاز الهی را پاس دارد و در نزد هم نوع خود  سر خم نکند. سید رضی در نهج البلاغه آورده است: آن گاه که امام (علیه السلام)، در مسیر خویش به سوی شام، به شهر انبار رسید، بزرگان انبار (همراه با مردم) در جلوی مرکب امام (علیه السلام) دویده و این گونه امام علی (علیه السلام) را احترام می کردند. امام علی (علیه السلام) آنان را نهی نموده و نارضایتی خویش را از این عمل ابراز داشت.

امام (علیه السلام) به گونه ای عزت مؤمنین را پاس می داشت که حتی همراهی پیادگان را بر مرکب و اسب خویش نمی پسندید. آن گاه که از صفین باز می گشت، به قبیلۀ «شبام» رسید. حرب بن شُرَحبیل شبامی به همراه حضرت حرکت می کرد. امام (علیه السلام) سواره بود و او پیاده در رکاب حضرت می رفت. حضرت بدو فرمود: بازگرد که پیاده آمدن چون تویی با کسی چون من، موجب پدید آمدن فتنه برای والی خواهد شد و خواری و ذلت مؤمن را در پی خواهد داشت

این سخن در جایی دیگر به گونه ای کلی گزارش شده است: «إنّ مشی الماشی مع الراکب، مفسدة للراکب ومذلّة للماشی»؛ همراهی کردن پیاده به دنبال سواره موجب انحراف و فساد سواره گشته و ذلت و خواری مؤمن را سبب می شود.

این شیوه عمل به عنوان راهبرد به سیاست­های علوی است. مکتب امام علی (علیه السلام)، انسان مؤمن را بزرگ داشته و خواری او را نمی پسندد. حتی خود او نیز حق ندارد کرامت انسانی خداداد خویش را زیر پا نهد و در رکاب دیگری به تحقیر شخصیت خویش بپردازد.

منبع:

نهج البلاغه، نامۀ 31.

همان، حکمت 37؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 104.

همان، حکمت 322

رهبر معظم انقلاب ،درس بزرگ روز بیست و یکم ماه رمضان چیست؟...

رهبر معظم انقلاب در بیانی با اشاره به اینکه روز بیست و یکم ماه رمضان هم دارای فضیلتی مانند شب قدر و هم روز شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، به درس بزرگ این روز اشاره کردند

 امروز جمعه 25 خردادماه و 21 رمضان مصادف با سالروز شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. بزرگان دین از جمله رهبر معظم انقلاب اسلامی هر ساله به مناسبت‌های مختلف به بیان نکات، عبرت‌ها و درس‌های بزرگی نسبت به برخی ایام سال و حتی سیرۀ و منش ائمه اطهار (علیه السلام) می‌پردازند.

شنیدن فضایل و برخی ابعاد و ویژگی‌های شخصیتی ائمه (علیه السلام) در کلام بزرگان دین باعث ایجاد نگرش و معرفتی نوین در افکار شیعیان می‌شود. در واقع ایام ولادت‌ها و شهادت‌های آن بزرگواران باید فرصتی جهت تبیین معارف و فضایل این بزرگواران باشد تا جامعه اسلامی ضمن اینکه به غم و شادی می‎پردازد، به شعور و معرفت عترت(علیه السلام) نیز برسد.

در همین راستا به بخشی کوتاه از بیانات رهبر معظم انقلاب دربارۀ اهمیت روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان اشاره می‌کنیم.

امروز بیست و یکم ماه رمضان است. این روز قدر هم دارای فضیلتی مانند شب قدر است، هم روز شهادت امیرمؤمنان (علیه السلام) است.
درس بزرگ این روز برای ما تقواست، مراقب خود باشیم، در کار و رفتار خود، در سخن و معاشرت خود، حتّی در آنچه که در ذهن ما می‌گذرد دقّت کنیم، مواظب آنها باشیم و سعی کنیم که از راه خدا و راه حق منحرف نشویم. این، تقواست. (75/11/12)
* به راستی تقوا، سپری الهی در برابر ناجوری‌ها و شیطنت‌هاست، بیاییم همت بیشتری کنیم و در این چند صباحی که در این دنیا به سر می‌بریم، با تقوای الهی لحظه به لحظه خودمان را برای سربازی مولایمان مهدی (عجل الله ) آماده‌تر کنیم.

أَمَّن یجُِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ...!

أَمَّن یجُِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ (62- نمل)

[آیا آن شریكان انتخابى شما بهترند] یا آنكه وقتى درمانده‏ اى او را بخواند اجابت مى‏ كند و آسیب و گرفتاریش را دفع مى‏ نماید؟ قید «اضطرار» براى این است كه در حال اضطرار، دعاى دعاکننده از حقیقت برخوردار است و دیگر گزاف و بیهوده نیست؛ زیرا تا آدمی درمانده و مضطر نشود، دعایش آن واقعیت و حقیقتی كه در حال اضطرار دارد را ندارد و این خیلى روشن است. قید دیگرى که براى دعا آورده این است كه فرموده: « إِذَا دَعَاهُ ؛ وقتى او (خدا) را بخواند»، و این براى آن است كه بفهماند خداوند متعال وقتى دعا را مستجاب مى‏ كند كه دعا کننده به راستى او را بخواند؛ نه اینكه در دعا رو به خدا كند و دل به اسباب ظاهرى داشته باشد و این وقتى صورت مى‏ گیرد كه امید دعا کننده از همه اسباب ظاهرى قطع شده باشد؛ یعنى بداند كه دیگر هیچ كس و هیچ چیز نمى ‏تواند گره از كارش بگشاید. آن وقت است كه حقیقتا متوجه خدا می‏شود و در کمال صداقت تنها او را میخواند

سه شرط «حالت اضطرار دعا کننده»؛ «توجه و خواندن اختصاصی خداوند متعال بدون توجه به غیر او» و نیز «سوء بودن وضعیت موجود»، سه شرطی هستند که بنابر همین آیه کریمه در صورت محقق شدن هر سه آنها با هم، دعا مستجاب خواهد شد.

۲۰ جمله از رهبر انقلاب درباره شب‌های قدر

 

*در ماه رمضان - در همۀ روزها و شبها - دلهایتان را هرچه می‌توانید با ذکر الهی نورانی‌تر کنید، تا برای ورود در ساحت مقدس لیلةالقدر آماده شوید. ۱۳۷۶/۰۹/۰۵

*شب قدر، شب عجیبی است؛ بهتر از هزار ماه، نه برابر آن؛ «خیر من الف شهر». هزار ماه زندگی انسان، چقدر می‌تواند برکات به وجود آورد و جلب رحمت و خیر کند! این یک شب، بهتر از هزار ماه است. این، خیلی اهمیت دارد. ۱۳۷۵/۱۱/۱۲

*شبی که فرشتگان، زمین را به آسمان متصل می‌کنند، دلها را نورباران و محیط زندگی را با نور فضل و لطف الهی منور می‌کنند. ۱۳۷۶/۰۹/۰۵

*تنزل ملائکه‌ی الهی و تنزل روح در شب قدر اتفاق افتاده است یا می‌افتد. خوشابه‌حال کسانی‌که با فرود فرشتگان الهی توانستند روح خود را فرشته‌گون کنند. حضور ملائکه‌ی الهی در روی زمین و در میان ما باید بتواند ما را به نزدیک شدن به خلق و خوی فرشته‌گون کمک کند. ۱۳۸۳/۰۸/۱۵

*شب قدر، شبی است که خدای متعال آن را به عنوان سلام دانسته است. سلام، هم به معنی درود و تحیت الهی بر انسانهاست، هم به معنای سلامتی، صلح و آرامش، صفا میان مردم، برای دلها و جانها و جسمها و اجتماعات است. ۱۳۷۶/۱۰/۲۶

*در حقیقت از شب قدر، انسان مومن روزه‌دار، سال نویی را آغاز میکند. در شب قدر تقدیر او در دوران سال برای او از سوی کاتبان الهی نوشته میشود. انسان وارد یک سال نو، مرحله‌ی نو و در واقع یک حیات نو و ولادت نو میشود. ۱۳۸۸/۰۶/۲۹

*روزه‌ این ماه، عبادات این ماه، اعمال شبهای قدر در این ماه و تلاوت قرآن، یکی از مهمترین آثارشان، این است که دل ما، دلهای پرهیزگار و با تقوا بشود. ۱۳۸۵/۰۷/۲۱

*شب قدر را قدر بدانید و آن را به دعا و توجه و تفکر و تامل در آیات خلقت و تامل در سرنوشت انسان و آنچه که خدای متعال از انسان خواسته است و بی‌اعتباری این زندگی مادی و این‌که همه‌ی این چیزهایی که می‌بینید، مقدمه‌ی آن عالمی است که لحظه‌ی جان دادن، دروازه‌ی آن عالم است، بگذرانید. ۱۳۷۵/۱۱/۱۲

*شبهای قدر را قدر بدانید و برای مسائل کشور، مسائل خودتان، مسائل مسلمین و مسائل کشورهای اسلامی دعا کنید.۱۳۷۶/۱۰/۲۶

*شب قدر، فرصتی برای مغفرت و عذرخواهی است. از خدای متعال عذرخواهی کنید. حال که خدای متعال به من و شما میدان داده است که به سوی او برگردیم، طلب مغفرت کنیم و از او معذرت بخواهیم. ۱۳۷۶/۱۰/۲۶

*قدر لیلهالقدر را باید دانست، ساعات آن را باید مغتنم شمرد و کاری کرد که ان‌شاالله قلم تقدیر الهی در شبهای قدر برای کشور عزیز و آحاد ملت ما تقدیری آن‌چنان که شایسته‌ی مردم مومن و عزیز ماست، رقم بزند. ۱۳۸۲/۰۸/۲۳

*ما باید امیدوار باشیم، دعا کنیم و بکوشیم از این شبها برای عروج معنوی خود استفاده کنیم؛ چون نماز معراج و وسیله‌ی عروج مومن است. دعا هم معراج مومن است، شب‌قدر هم معراج مومن است. ۱۳۸۳/۰۸/۱۵

*کاری کنیم عروج کنیم و از مزبله مادی که بسیاری از انسانها در سراسر دنیا اسیر و دچار آن هستند، هرچه می‌توانیم، خود را دور کنیم. دلبستگی‌ها، بدخلقی‌ها، روحیات تجاوزگرانه، افزون‌خواهانه و فساد و فحشا و ظلم، مزبله‌های روح انسانی است. این شبها باید بتواند ما را هرچه بیشتر از اینها دور و جدا کند. ۱۳۸۳/۰۸/۱۵

*احیا برای دعا و توسل و ذکر است. نماز هم - که در شب‌های قدر یکی از مستحبات است - در واقع مظهر دعا و ذکر است. ۱۳۸۴/۰۷/۲۹

*در ساعت‌های کیمیایی لیلهالقدر، بنده‌ی مومن باید حداکثر استفاده را بکند. بهترین اعمال در این شب، دعاست.۱۳۸۴/۰۷/۲۹

*اگر معانی دعاها را انسان بداند، بهترین کلمات و بهترین خواسته‌ها در همین دعاها و شبهای ماه رمضان و شبهای احیاء و دعای ابی‌حمزه و دعاهای شبهای قدر است. اگر کسی معانی این دعاها را نمیداند، با زبان خودتان دعا کنید؛ خودتان با خدا حرف بزنید. ۱۳۸۷/۰۶/۲۹

*مناسبت شب قدر، یکی مناسبت دعا و تضرع و توجه به پروردگار است که ماه رمضان بخصوص شبهای قدر، بهار توجه دلها و ذکر و خشوع و تضرع است. ثانیاً بهانه و مناسبتی است برای اینکه دلهایمان را با مقام والای امیر مؤمنان و سرور متقیان عالم قدری آشنا کنیم و درس بگیریم. ۱۳۸۷/۰۶/۲۹

*در شب قدر مشکلات عمومی مسلمین، مشکلات کشور، مشکلات شخصی‌تان و مشکلات دوستان و برادرانتان را با خدای خودتان مطرح کنید. از خدای متعال توجّه بخواهید؛ از خدای متعال مغفرت بخواهید؛ از خدای متعال انابه و حال و توجّه بخواهید.۱۳۷۱/۰۱/۰۷

*شب قدر را قدر بدانید. شب بسیار مهمی است؛ شب بسیار عزیزی است. به ولیّ‌عصر، ارواحنافداه، توجّه کنید؛ به در خانه خدا - مسجد - بروید و به برکت امام زمان از خدای متعال خواسته‌هایتان را بگیرید. ۱۳۷۱/۰۱/۰۷

*کشورهای اسلامی چقدر مشکلات دارند! حلّ آن مشکلات را از خدا بخواهید. برای همه انسان‌ها دعا کنید. برای هدایت انسان‌ها، برای خودتان، برای زندگی‌تان، برای مسؤولین‌تان، برای کشورتان، برای گذشتگان‌تان و برای آن چیزی که میخواهید خدای متعال به شما بدهد، دعا کنید. این ساعات و دقایق را قدر بدانید. ۱۳۷۶/۱۰/۲۶

 

دشمنان سرسخت، دوستان گرم و صمیمى شوند...!

ادْفَعْ بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ (96- مومنون)

به بهترین شیوه بدی را از خودت دور کن. یكى از مؤثرترین راههای مبارزه با دشمنان سرسخت و لجوج آن است كه بدیهای آنها به نیكى پاسخ داده شود؛ اینجاست كه شور و غوغایى از درون و جدان آنها برخاسته و او را سخت تحت ضربات سرزنش و ملامت قرار میدهد. این کار در بسیار از موارد سبب بیداری وجدان تغییر عملکرد او می شود. در سیره پیشوایان و روش عملى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام بسیار دیده شده كه افراد یا جمعیتهایى را كه دارای بدترین برخورد بوده‏اند را به نیكى پاسخ گفته و مشمول محبتشان ساخته‏اند؛ که همین طرز برخورد، سبب انقلاب درونی و دگرگونى روحى و باز گشت آنها به راه حق شده است. قرآن کریم به دفعات این شیوه را به عنوان یك اصل در مبارزه با بدیها به مسلمانان گوشزد کرده است و حتى در آیه 34 سوره فصلت مى‏گوید: « نتیجه این كار آن خواهد شد كه دشمنان سرسخت، دوستان گرم و صمیمى شوند.

نادانی ابن ملجم و یارانش را ببین!!!

شهادت امام علی(ع) در یکی از شب‌های قدر، علت احیای این شب نیست، هر چند که وقوع این حادثه در

شب قدر، بر اهمیت این شب افزوده است.

شهید مطهری درباره علت به شهادت رساندن امام علی(ع) در شب‌های قدر می‌گوید: «ابن ملجم یکى از

آن نه نفر زُهّاد و خشکه مقدس‌هاست که می‌روند در مکه و آن پیمان معروف را می‌بندند و می‌گویند همه

فتنه‌ها در دنیاى سلام معلول سه نفر است: على، معاویه و عمرو عاص. ابن ملجم نامزد می‌شود که بیاید

على(ع) را بکشد. قرارشان کِى است؟ شب نوزدهم ماه رمضان. چرا این شب را قرار گذاشته بودند؟ نادانى

را ببین! اینها شب نوزدهم ماه رمضان را قرار گذاشتند، گفتند چون این عمل ما یک عبادت بزرگ

است، آن‌را در شب قدر انجام بدهیم که ثوابش بیشتر باشد».

 

 

منبع:شهید مطهری/ج16/ص612
 

برای رستگار شدن....

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثيراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (ایه 45 سوره انفال)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که ( در میدان نبرد ) با گروهی رو به رو می شوید ، ثابت قدم باشید! و خدا را فراوان یاد کنید ، تا رستگار شوید!

نماد ایه استقامت و صبر در برابر دشمن است
این دشمن می تواند دشمن باطنی(هوای نفس) و شیطان نیز باشد که در ایات متفاوتی شیطان را به عنوان دشمن مبین انسان ذکر کرده اند
و این میدان نبرد می تواند (میدان عمل) نیز باشد… هنگامی که دچار وسوسه های زیاد می شویم و یا امادگی گناه داریم ایستادگی در این شرایط خود مانند یک میدان نبرد است با هوای نفس…
صبر در برابر گناه، صبر دربرابر طاعت ، صبر در برابر معصیت بهترین استقامت در برابر شیطان است
و همچنین در هر کار و راهی یاد خدا مایه ارامش و رستگاریست.بلکه فراوان یاد کردن خدا مایه رستگاری حتمی است طبق (اذْکُرُوا اللَّهَ کَثيراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)

 

میهمانخانه الهی

این ضیافت، همه اش ترک است؛ ترک شهوات از قبیل خوردنیها، نوشیدنیها و جهات دیگری که شهوات انسان اقتضا می کند. خداوند دعوت کرده است ما را به اینکه شما باید وارد بشوید در این میهانخانه و این ضیافت هم جز ترک، چیزی نیست؛ ترک هواها، ترک خودیها، ترک منیها، منیتها. اینها همه در این میهمانخانه است و ما باید حساب کنیم ببینیم که ایا وارد شدیم در این میهمانخانه یا اصلاً وارد نشدیم، راهمان دادند به این ضیافتخانه یا نه، استفاده کردیم و از این ضیافت الهی یا نه.

البته حساب امثال من با کرام الکاتبین است.

اما من به شما آقایان و به هر کس که این کلمات می رسد و خصوصاً، طبقه جوان عرض می کنم که ایا در این مهمانخانه رفتید؟ استفاده کردید؟ از شهوات خصوصاً شهوات معنوی چشم پوشیدید؟ یا اینکه مثل من هستید؟

منبع:

صحیفه امام، ج 13، ص 36، تیر59

مائده های آسمانی

در این ماه فرق داشته باشیم با سایر ماههای و دنبال این باشیم که ان شاءالله «لیلة القدر» را دریابیم، برکات «لیلة القدر» را که قرآن در آن نازل شده است، همه سعادت عالم در آن شب نازل شده است و از این جهت، از همه شبهای عالم بالاتر است، این را بتوانیم ادراک بکنیم، درک بکنیم، خداوند ان شاءالله، شماها را توفیق بدهد که با سلامت و سعادت وارد در «ضیافة الله» بشوید و از آن مائده های آسمانی که قرآن و ادعیه است ان شاءالله همه مان مستفیض بشویم و با یک روح سالمی وارد بشویم و «لیلة القدر» [را] هم دریابیم، سَلامُ هِی حَتی مَطْلَعِ الفَجْرِ.

منبع:

صحیفه امام، ج 13، ص 36، تیر 59

اصلاح باطن

این ماه مبارک با آن همه برکاتی که دارد، ما نمی توانیم از عهده شکر یکی اش براییم ولی باید کوشش کنیم که در این ماه مبارک رمضان که بر ما گذشت، اگر حالی پیدا شد، این حال را تا ماه رمضان دیگر نگه داریم و اگر حالی پیدا نشد متأسف باشیم و کوشش کنیم که پیدا کنیم. این هیاهوها همه رفتنی است، تمام شدنی است، آنچه که هست آنی است که پیش خود ماست، آن باقی است و با ماست و ما باید کوشش کنیم که باطن خودمان را اصلاح کنیم.

منبع:

صحیفه امام، ج 20، ص53، خرداد ماه 65

امام خمینی(س):

این ادعیه در ماه مبارک رجب و خصوصاً در ماه مبارک شعبان اینها مقدمه و آرایشى است که انسان به حسب قلب خودش مى کند براى اینکه مهیا بشود برود مهمانى خدا، مهمانى اى که در آنجا سفره اى که پهن کرده است قرآن مجید است و محلى که در آنجا ضیافت مى کند مهمش «لیلة القدر» است و ضیافتى که مى کند ضیافت تنزیهى و ضیافت اثباتى و تعلیمى است.

ماه مبارک رمضان نزدیک شد و در این ماه مبارک خودتان را تقویت کنید به قوّتهاى روحانى. در یک حدیثى است که پیغمبر اکرم فرمودند که ماه رمضان آمد، اقبال کرد، آمد. در ضمنش مى فرمایند که دُعیتُم الى ضیافَةِ اللَّه. ضیافتهاى خدا با ضیافتهاى مردم این است فرقش که وقتى شما را یک اشخاصى دعوت بکنند به یک مهمانى، وقتى بروید در آن مهمانى به حسب فراخور حال، یک چیزهایى براى خوردنى و یک چیزهایى براى تفریح و این چیزهاست. ضیافت خدا در ماه رمضان یک شعبه اش روزه است، آن ضیافت خداست؛ یک شعبه اش روزه است و یک امر مهمش که مائده غیبى و آسمانى است قرآن است. شما دعوت شده اید به مهمانى خدا و شما در ماه رمضان مهمان خدا هستید. مهماندار شما، شما را وادار کرده است به اینکه روزه بگیرید. این راههایى که به دنیا باز است و شهوات است، اینها را سدش کنید تا مهیا بشوید براى لیلة القدر. ماه شعبان مقدمه است براى ماه مبارک رمضان که مردم مهیا بشوند براى ورود در ماه مبارک رمضان و ورود در «ضیافة اللَّه». شما وقتى که مى خواهید به مهمانى بروید خوب، یک وضع دیگرى- غالباً البته-، یک وضع دیگرى خودتان را درست مى کنید. لباسى تغییر مى دهید و یک طور دیگرى وارد مى شوید. آن طورى که در خانه هستید یک تغییرى مى دهید. ماه شعبان براى این است که همان مهیا بودنى که مى خواهید مهمانى بروید، خودتان را مهیا مى کنید و سر و ظاهرتان را، سر و صورتتان را یک قدرى فرق مى گذارید با آن وقتى که در خانه هستید. در ضیافت خدا، ماه شعبان براى مهیا کردن این افراد است، مهیا کردن مسلمین است براى ضیافت خدا، ادبش آن مناجات شعبانیه است. من ندیده ام در ادعیه، دعایى را که گفته شده باشد همه امامها این دعا را مى خواندند، در دعاى شعبانیه این هست؛ اما من یادم نیست که در یک دعاى دیگرى دیده باشم که همه ائمه این را مى خواندند. این مناجات شعبانیه براى این است که شما را، همه را مهیا کند براى «ضیافة اللَّه».

منبع:

 (صحیفه امام، ج 13، ص: 30-33)

تقویت روح و رسیدن به اوج کمالات در ادعیه ائمه (ع)

 

یک کج فهمی هایى در انسان هست که این کج فهم یها گاهى خیلى زیاد مى شود. اینها دعا را نمى فهمند چى هست، لهذا، خیال مى کنند که حالا ما خوب، قرآن را مى گیریم دعا را رها مى کنیم. اینها نمى فهمند که دعا اصلًا چى هست. مضامین ادعیه را نرفته اند ببینند که چى هست، به مردم چى مى گوید، چه مى خواهد بکند. اگر نبود در ادعیه الّا دعاى مناجات شعبانیه، کافى بود براى اینکه امامان ما، امامان بحقند؛ آنهایى که این دعا را انشا کردند و تعقیب کردند. تمام این مسائلى که عرفا در طول کتابهاى طولانى خودشان یا خودشان مى گویند در چند کلمه مناجات شعبانیه هست، بلکه عرفاى اسلام از همین ادعیه و از همین دعاهایى که در اسلام وارد شده است از اینها استفاده کرده اند. و عرفان اسلام فرق دارد با عرفان هند و جاهاى دیگر. این دعاهاست که به تعبیر بعض از مشایخ ما «1» مى فرمودند که «قرآن، قرآن نازل است، آمده است به طرف پایین و دعا از پایین به بالا مى رود، این قرآن صاعد است.» معنویات در این ادعیه- آنى که انسان را مى خواهد آدم کند، آنى که این افرادى که اگر سر خود باشند از همه حیوانات درنده تر هستند- این ادعیه با یک زبان خاصى که در دعاها هست اینها این انسان را دستش را مى گیرد و مى بردش به بالا، آن بالایى که من و شما نمى توانیم بفهمیم، اهلش هستند…

این دعاهایى که در ماهها هست، در روزها هست، خصوصاً، در ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان، اینها انسان را همچو تقویت روحى مى کند- اگر کسى اهلش باشد، ماها که نیستیم- همچو تقویت روحى مى کند و همچو راه را براى انسان باز مى کند و نور افکن است براى اینکه، این بشر را از این ظلمتها بیرون بیاورد و وارد نور بکند که معجزه آساست. به این دعاها عنایت بکنید. گول بعض از نویسنده ها و امثال کسروى را نخورید که ادعیه را تضعیف مى کردند؛ این تضعیف، تضعیف اسلام است، نمى فهمند اینها، بیچاره اند. نمى دانند در این کتاب چه چیزها هست، همان مسائل قرآن است با لسان دیگرى که لسان ائمه باشد. 

لسان قرآن یکجور زبان است، زبان دعا یکجور زبان است، زبان علما و عرفا و اینها هم یک زبان دیگر است. آنکه سبکبار مى کند انسان را و از این ظلمتکده مى کِشد او را بیرون و نفْس را از آن گرفتاریها و سرگشتگیهایى که دارد خارج مى کند این ادعیه اى است که از ائمه ما وارد شده اند. ائمه ما- علیهم صلوات اللَّه- که تقریباً همه شان گرفتار به یک ابرقدرتهایى بودند که نمى توانستند یک کارى را انجام بدهند شاخص، علاوه بر آن هدایتهاى زیرزمینى که مى کردند این ادعیه شان براى تجهیز مردم بود، بر خلاف آن دولتهاى قاهرى که بودند. همین ادعیه بودند که اشخاص وقتى که ادعیه را مى خواندند قوّت روحى پیدا مى کردند و سبکبار مى شدند و شهادت براى آنها هَیِّن و آسان مى شد. 

این ادعیه در ماه مبارک رجب و خصوصاً در ماه مبارک شعبان اینها مقدمه و آرایشى است که انسان به حسب قلب خودش مى کند براى اینکه مهیا بشود برود مهمانى؛ مهمانى خدا، مهمانى اى که در آنجا سفره اى که پهن کرده است قرآن مجید است و محلى که در آنجا ضیافت مى کند مهمش «لیلة القدر» است و ضیافتى که مى کند ضیافت تنزیهى و ضیافت اثباتى و تعلیمى [است ]. نفوس را از روز اول ماه مبارک رمضان به روزه، به مجاهده، به ادعیه مهیا مى کند تا برسند به آن سفره اى که از آن باید استفاده کنند و آن «لیلة القدر» است که قرآن در آن نازل شده است.

 منبع:

 (صحیفه امام، ج 13، ص: 30-33)

دعا برای ظهور صاحب الأمر را جدی تر بگیریم....

بقیه الله خیر است برای شما اگر مؤمن باشید

امام حسن عسگری علیه السلام می فرمایند:

در غیبت فرزندم مهدی (علیه السلام) فقط کسانی از هلاکت نجات پیدا می کنند
 که برامامت اوثابت قدم مانده وخداوند توفیق دعا برفرج به آنان عطا نماید

………………………………………………………………………………………………..

امام صادق علی السلام می فرماید:
وقتی عذاب و سختی بر بنی اسراییل طولانی شد چهل روز به در گاه خدا گریه و ناله کردند،خداوند متعال به موسی (علیه السلام) و هارون(علیه السلام)وحی فرمود که آنان را از دست فرعون نجات دهند و این در حالی بود که از چهارصدسال غیبت موسی(علیه السلام)صدو هفتاد سال باقی مانده بود و خداوند به  واسطه دعای بنی اسراییل از آن صدو هفتاد سال صرف نظر کرد.آنگاه امام صادق(علیه السلام)می فرمایند اگر شما شیعیان چنین تضرع و زاری کنیدو فرج ما را بخواهید،خداوند فرج ما را می رساند ولی اگر دست روی دست بگذارید(بی تفاوت بمانید) وقتی کار به نهایت رسید فرج فرا می رسد

منبع:

(بحار الانوار 52/52)

ای سفارش شده از امام حسین علیه السلام


امام زین العابدین علیه السّلام می فرمایند: پدرم روز شهادت خویش مرا به سینه چسبانید و فرمود:

پسرم! دعایى را که مادرم فاطمه به من آموخته است از من به یادگار حفظ کن. این دعا را پیامبر به او آموخت و جبرئیل از جانب خدا به پیامبر آورد تا هنگامه فشار غم و اندوه و فرود بلا و گرفتارى و خطر سهمگین و شکننده بخواند. آن دعا این است:

«بحق یس و القرآن الحکیم و بحق طه و القرآن العظیم یا من یقدر على حوائج السائلین یا من یعلم ما فى الضمیر یا منفساً عن المکروبین یا مفرجاً عن المغمومین یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الى التفسیر صل على محمد و آل محمد، و افعل بى کذا و کذا»

بجای کذا و کذا دعای خود را طلب نمایید.

منبع:

(نفس المهموم،شیخ عباس قمی ،ص 347)

استغفار درمان بسیاری از مشکلات است

گشایش در زندگی با کمک گرفتن از آیات قرآنی و احادیث و ذکرهای توصیه شده از جانب ائمه و پیشوایان مطمئنا راهی موثر است. بهره گیری از این آیات و احادیث همچون هر امر دیگری نکته هایی برای تسریع در اجابت و رفع مشکل دارد که بخشی از انها را برایتان جمع آوری کرده ایم که به شرح زیر است.

اکثر گرفتاری هایی که انسان به آن مبتلا می شود، به واسطه گناه است، زیرا به کار نگرفتن نعمت هاى خداوند در مسیرى که او مى پسندد و صرف کردن آن ها در معصیت خداوند نشانه کفران نعمت ها است.

خداوند راه توبه و استغفار را برای همه باز گذاشته است و می فرماید: «وَ تُوبُوا اِلَى اللهِ جَمیعاً اَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»، اى مؤمنان! همگى با هم به سوى خدا توبه کنید و باز گردید شاید رستگار شوید.( نور/۳۱)

با این وجود در آیاتی دیگر به اثرات استغفار در دنیا اشاره شده است مانند: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً/یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً/وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوال وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّات وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً»؛ از پروردگار خویش آمرزش طلبید که او بسیار آمرزنده است (اگر چنین کنید) او (باران) آسمان را پى درپى بر شما فرو مى فرستد و شما را با اموال و فرزندان بسیار کمک مى کند و باغ هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان قرار مى دهد.( نوح/۱۰ تا ۱۴)

بنابراین دستور به استغفار از خود قرآن گرفته شده و در روایات نیز تأکید شده است.

چنانچه رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرموده اند: مَنْ أَکْثَرَ الإِسْتِغْفارَ جَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْ کُلِّ هَمّ فَرَجاً وَ مِنْ کُلِّ ضیق مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُ»؛ کسى که زیاد استغفار گوید و از خدا عذرخواهى کند، خداوند از هر غصه اى برایش گشایشى قرار دهد و از هر تنگنایى راه فرارى پیش پایش گذارد و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد.

منبع:

( وسائل الشیعه،ج ۷، ص ۱۷۶)

عاقبت گناه و گناهکاران در کلام آیت الله بهجت

مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرماید: از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است: گناه یأس از رحمت خدا، بیشتر از گناهی است که شخص مرتکب شده است.

مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرماید: از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است: گناه یأس از رحمت خدا، بیشتر از گناهی است که شخص مرتکب شده است. اگر جلوی خود را در ارتکاب معاصی نگیریم، حالمان به انکار و تکذیب و استهزا به آیات الهی، و یا به جایی می‌رسد که از رحمت خدا ناامید می‌شویم؛ اگر چه برای هر گناهکاری روشن است که از رحمت خدا خارج شده است. رحمت واسعه الهی که:
اذا کان یوم القیامة، نشرالله (تبارک و تعالی)، رحمته، حتی یطمع ابلیس فی رحمته.
در روز قیامت خداوند (تبارک تعالی)، به حدی رحمتش را می‌گستراند که ابلیس در رحمت خدا طمع می‌کند.
به عمر سعد در برابر قتل سیدالشهداء (علیه السلام) و این که چنان شخصیت بزرگ و بزرگواری را که خویشاوند او هم بود، از بین ببرد، چه وعده‌هایی داده بودند! ولی او نه به شاهی رسید و نه رییس جمهور شد و نه به ملک ری رسید(438). به خدا پناه می‌بریم! انسان چه قدر و از چندین جهت باید حافظ خود باشد که عاقبتش به خیر باشد.

منبع:

در محضر حضرت آیت ا…. العظمی بهجت / محمد حسین رخشاد/ص194

 

توصیه امام رضا (ع) برای روزهای پایانی ماه شعبان

امام رضا (ع) در حدیثی می‌فرماید: بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است، دعا، استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن و به سوى خدا از گناهان خود توبه کن تا وقتی ماه مبارک فرا رسید، خود را براى خدا خالص کرده باشى.

عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (ع) فِی آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لِی: یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى أَكْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْهُ فَتَدَارَكْ فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ تَقْصِیرَكَ فِیمَا مَضَى مِنْهُ وَ عَلَیْكَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا یَعْنِیكَ وَ تَرْكِ مَا لَا یَعْنِیكَ وَ أَكْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكَ لِیُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَیْكَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِی عُنُقِكَ إِلَّا أَدَّیْتَهَا وَ لَا فِی قَلْبِكَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَكِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَكَّلْ عَلَیْهِ فِی سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلَانِیَتِكَ وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً وَ أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى یُعْتِقُ فِی هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَةِ شَهْرِ رَمَضَان‏.

ماهی که وقتی فرا می‌رسید، امام سجاد (ع) اصحاب خود را فرا می‌خواند و به بیان نکاتی درباره فضائل این ماه می‌پرداخت و می‌فرمود: «هر کسی برای محبت پیامبر و تقرب به خداوند، ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را در روز قیامت مشمول کرامت خود می‌کند و بهشت را بر او لازم می‌کند. ماهی که پیامبر اکرم (ص) درباره آن فرمود این ماه، ماه من است، پس در آن بسیار استغفار کنید و بر محمد و آل او صلوات بفرستید.

حال به تدریج به روزهای پایانی ماه شعبان نزدیک می‌‌شویم، ماهی که بسیار می‌توانستیم از آن  بهره ببریم و به مهمانی خداوند برویم. به همین مناسبت به توصیه‌ای از امام رضا (ع) برای روزهای پایانی ماه شعبان اشاره می‌کنیم:

ایشان در حدیثی می‌فرماید: 

ابَوُالصّلت هَروى روایت کرده است که در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت امام رضا (ع) رفتم. حضرت فرمود: که اى ابوالصَّلْت! بیشتر ماه شعبان رفت و این جمعه آخر آن است، پس جبران کن کوتاهی‌هایی را که در ایّام گذشته این ماه کردى، در آن چه از این ماه مانده است.

بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است، دعا، استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن و به سوى خدا از گناهان خود توبه کن تا وقتی ماه مبارک فرا رسید، خود را براى خدا خالص کرده باشى.

و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنکه آن را ادا کنی و نیز در دلت کینه هیچ مؤمنى نباشد مگر اینکه آن را از دل بیرون کنى ….

تقوای الهی را پیشه کن و در پنهان و آشکار امور خود بر خدا توکل کن زیرا هرکه بر خدا توکّل کند خدا او را بس است.

و بسیار بخوان در بقیّه این ماه این دعا را:

«اللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ»

(خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده‌اى در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان)

به درستى که حقّ تعالى در این ماه، بنده هاى بسیاری را از آتش جهنّم به حرمت ماه مبارک رمضان آزاد مى گرداند.

منبع:

عیون اخبار الرضا، ج2، ص 51

سخن از آینده

و این روزگاری است که جز مومن بی نام و نا از ان رهایی نیابد . اگر «در میان مردم اشید او را نمی شناسند و اگر درمیان مردم نباشد کسی سراغ او را نمی گیرد آنها چراغ های هدایت »و نشانه های رستگاری اند فنه فتنه انگیزند و اهل فساد، و نه سخنان دیگرا ن و زشتی این و آن را به مردم رسانند . خدا درهای رحمت را به روی انان باز کرده وسختی عذاب خویش را از انان گرفته است ای مردم !!بزودی زمانی برای شما خواهد رسید که اسلام چونان ظرف و اژگون شده ،انچه در ان است ریخته می شود ای مردم ؟ خداوند به شما ظلم نخواه کرد و از این جهت تامین داده است اما هرگز شما را ایمن نخواهد نساخت که ازمایش نفرماید ،که این سخن از ان ذات بر بر تر است که فرمودن« در جریان نوح .نشانه هایی است که ما مردم را می آزماییم می گویم :« کلام امام (ع)که فرمود «کل مومن نومة»یعنی کسی که گمنام و شر او اندک است و«المساییح»جمع«مسیاح»کسی است که میان مردم فساد کرده سخن چین است و«مذاییع»جمع«مذیاع»کسی که چون بدی کسی راشنید در میان مدم رواج دهد و «بذر»جمع«بذور»کسی که بسیار نادان است و سخن بیهوده می گوید

منیع:

نهج البلاغه /محمد دشتی /ص103

علی مطهری: روحانی نباید رییس جمهور شود!

مطهری مدعی می شود که با توجه به افکار پدر بزرگوارش، یک شخصیت معمم نباید در جایگاه ریاست جمهوری قرار بگیرد!

در تاریخ ۳۹ ساله جمهوری اسلامی، کم نبودند چهره هایی که دچار تحولات و دگرگونی های عجیب و غریب فکری و رفتاری شدند، که گاه این تحولات به صورت بنیادین و ۱۸۰ درجه ای بوده است.

یکی از این چهره ها قطعا «علی مطهری»، نایب رییس کنونی مجلس و از حامیان سرسخت دولت روحانی است. شروع مطرح شدن علی مطهری در عرصه سیاست ایران، و فی الواقع ان چه که کم کم او را از زیر سایه و نام پدر بزرگوارش خارج کرد، اتفاقا موضعگیری های بعضا تند و رادیکال او از موضع یک فعال سیاسی اصولگرا به سیاست های فرهنگی دوره اصلاحات بود. او از مدافعان سرسخت برخوردهای سخت در حوزه فرهنگ و به خصوص مقوله حجاب بود.

اما کم کم در چند سال اخیر مشی سیاسی او به سوی یک جریان سیاسی دیگر سوق پیدا کرد و گرچه او اصرار داشت که در عین تغییر در دیدگاه سیاسی، در حوزه فرهنگ همچنان همان آدم سابق است، لیکن دیگر مدتی است که شاهد موضعگیری های معروف او در این حوزه هم نیستیم. به بیان دیگر، علی مطهری کم کم به صورت کامل تبدیل به یک سیاستمدار اصلاح طلب شده است.

از سوی دیگر، آقای روحانی در چند سخنرانی اخیر تبلیغاتی خود در شهرهای مختلف، کاملا در قالب یک چهره «لیبرال» و نگران «آزادی» مردم فرو رفته که بر علیه (به تعبیر خود) یک «اقلیت» امنیتی مخالف آزادی های ملت برخاسته است. چنان که گویی آقای روحانی در سرتاسر عمر جمهوری اسلامی خود یک دست اندرکار حکومت نبوده و دارای مناصب حساس امنیتی نبوده است. به این اظهارات توجه کنید:

”  ملت ما خرداد ۹۲ اعلام کرد که راه حصر و انزوای ایران را نمی ‌پذیرد. ملت ایران یکبار دیگر هم اعلام کرد که مسیرش مسیر آزادی است و آن اسفند ۹۴ بود. اردیبهشت ۹۶ هم یکبار دیگر مردم ایران اعلام می ‌کنند آنهایی که در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان بلد بودند، را قبول ندارند."(۱۸ اردیبهشت، همدان)

” دوران خشونت طلبان پایان یافته است. شما می خواهید آزادی را از مردم بگیرید و این مردم ما در برابر شما می ایستند. مردم عزیز، باید بدانید ما در روزهای سرنوشت برای آینده کشور قرار گرفته ایم."(۱۸ اردیبهشت، کرمانشاه)

”  از آزادی بیان و انتقاد سخن می گویند؛ یا للعجب! آنهایی که زبان ها را بریدند و دهان ها را دوختند. شما که در طول سالهای گذشته آنچه از شما صادر شد، کلمه ممنوعیت بود؛ ممنوعیت قلم، ممنوعیت تصویر. لطفا شما دم از آزادی نزنید که آزادی خجالت می کشد."(۱۸ اردیبهشت، ارومیه)

 

چرانماز صبحمان قضا می شود؟

پرخوری

برای خواب طولانی و سنگین پرخوری در شب است، حضرت عیسی(ع) خطاب به بنی اسرائیل فرمودند:«ای بنی اسرائیل! خوردن خود را زیاد نکنید، زیرا هر کس بر خوردن خود بیفزاید، بر خوابیدن خود هم می افزاید و هر کس که بر خواب خود بیفزاید، از نماز کم می گذارد و در نتیجه در زمره غافلان نوشته می شود.
آیت الله آقا عزیز خوشبخت درباره برخی کارهای که موجب قضا شدن نماز صبح شده می فرمایند:آدم شب زیاد پای تلویزیون بنشیند، غذای چرب هم بخورد، شب هم کوتاه باشد، طبیعی است که دیگر بیدار نمی شود، از ایشان پرسیدند:حالا اگر بخواهد بیدار شود چه کار باید بکند؟ ایشان پاسخ دادند:باید مقدماتش را فراهم کند. مقدمات یکی اش همین است، زود بخوابد، پای این تلویزیون ننشیند، غذای چرب و چیل نخورد، درست می شود إن شاء الله، بنابراین واجب است بر این آدم این کارها را بکند و الّا مبتلا به گناه قضاشدن نماز صبح می شود.

ضعف در خداشناسی
یکی از مهمترین عوامل معنوی که موجب می شود تا انسان نسبت به نماز صبح اهمیت ندهد، عدم معرفت و شناخت نسبت به خداوند متعال و الطاف وی است، فرض کنید اگر با یکی از مسئوالان که حل مشکلتان در دست اوست قراری گذاشته اید و یقین دارید که وی در همان ساعت مقرر منتظر شما است. آیا واقعا شب به راحتی می خوابید و دیر بر سر قرار حاضر شده و یا با کسلی با وی مواجه می شوید؟
اگر انسان واقعاً نسبت به الطاف الهی کمترین معرفتی داشته باشد و بداند که کسی که در نماز با او صحبت می کند، همانی است که او را از نیستی به دنیا آورده و تمامی نعمت های خود را نیز بر او ارزانی داشته تا به نهایت کمال و درجات بالای بهشتی دست پیدا کند و او همانی است که اختیار کمی و زیادی روزی اش را دارد ؛ همانی است که مرگ و زندگی اش در ید قدرت اوست، با این حال آیا نسبت به نماز با بی حالی برخورد خواهد کرد و یا آنکه سر از پا نشناخته و با تمام وجود به اقامه نماز عاشقانه خواهد پرداخت.

 

 

منبع:توصیه های آیت الله بهجت (ره)/ج1

امیدى در دل بنى‌آدم

امام زمان علیه سلام‌الله، رمز عدالت و مظهر قسط الهى در روى زمین است. به همین جهت است که همه‌ى بشریت، به شکلى انتظار ظهور آن حضرت را مى‌کشند. …موضوع امام زمان عج الله تعالى فرجه الشریف، با این دید، نه مخصوص شیعه و نه حتى مخصوص مسلمین است. بلکه انتظارى در دل همه‌ى قشرهاى بشر و ملتهاى عالم است. امیدى است در دل بنى‌آدم؛ که تاریخ بشریت به سمت صلاح حرکت مى‌کند. این امید، به بازوان قوت مى‌بخشد، به دلها نور مى‌دهد و معلوم مى‌کند که هر حرکت عدالتخواهانه‌اى، در جهت قانون و گردش طبیعى این عالم و تاریخ بشر است.

منبع:

دیدار مهمانان خارجى دهه‌ى فجر در روز نیمه شعبان 18/11/1371

 

تاثیر اعتقاد به ظهور حضرت

ملتى که به خدا معتقد و مؤمن و متکى است و به آینده امیدوار است و با پرده نشینان غیب در ارتباط است؛ ملتى که در دلش خورشید امید به آینده و زندگى و لطف و مدد الهى مى‌درخشد، هرگز تسلیم و مرعوب نمى‌شود و با این حرفها، از میدان خارج نمى‌گردد. این، خصوصیت اعتقاد به آن معنویت مهدى علیه آلاف التحیة والثناء است. عقیده به امام زمان، هم در باطن فرد، هم در حرکت اجتماع و هم در حال و آینده، چنین تأثیر عظیمى دارد. این را باید قدر دانست.

منبع:

دیدار در روز میلاد پربرکت حضرت ولى عصر(عج) 17/10/1374

بزرگترین وظیفه‌ى منتظران

بزرگترین وظیفه‌ى منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوى و اخلاقى و عملى و پیوندهاى دینى و اعتقادى و عاطفى با مؤمنین و همچنین براى پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. کسانى که در دوران دفاع مقدس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شرکت مى‌کردند، منتظران حقیقى بودند. کسى که وقتى کشور اسلامى مورد تهدید دشمن است، آماده‌ى دفاع از ارزشها و میهن اسلامى و پرچم برافراشته‌ى اسلام است، مى‌تواند ادعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهاى خطر قدم خواهد گذاشت. اما کسانى که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را مى‌بازند و زانوانشان سست مى‌شود؛ کسانى که براى مطامع شخصى خود حاضر نیستند حرکتى که مطامع آنها را به خطر مى‌اندازد، انجام دهند؛ اینها چطور مى‌توانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟ کسى که در انتظار آن مصلح بزرگ است، باید در خود زمینه‌هاى صلاح را آماده سازد و کارى کند که بتواند براى تحقق صلاح بایستد.

منبع:

دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه‌ى شعبان در مصلاى تهران 30/07/1381

آیا کمک از غیر خدا با ایاک نعبد وایاک نستعین مخالف نیست؟

چرا خدا در مقوله عبادت در آیه 186 بقره واذا سالک عبادی….چرا خدا نگفت قل و خودش مستقیم گفت :فانی قریب آیا کمک از غیر خدا با ایاک نعبد وایاک نستعین مخالف نیست؟

چرا خدا در مقوله عبادت در آیه 186 بقره واذا سالک عبادی….چرا خدا نگفت قل و خودش مستقیم گفت :فانی قریب آیا کمک از غیر خدا با ایاک نعبد وایاک نستعین مخالف نیست؟

« وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»؛ و چون بندگان من از تو سراغ مرا می گیرند بدانند که من نزدیکم و دعوت دعاکنندگان را اجابت می کنم. البته در صورتی که مرا بخوانند. پس باید که آنان نیز دعوت مرا اجابت نموده و باید به من ایمان آورند تا شاید رشد یابند.

بیشتر مفسران درباره این آیه شریفه نظرشان این است که خداوند در این آیه در افاده مضمونش بهترین اسلوب و لطیف ترین و زیباترین معنا را بیان کرده است و در آن نشانه های مهربانی خداوند نسبت به بندگانش وجود دارد که مفسران آنها را بیان کرده اند. از جمله این نکات لطیف همین حذف لفظ «قل» و واسطه است که خداوند خواسته خودش این حقیقت را به بندگان بگوید که من به شما نزدیکم. مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی این مطلب را در ضمن نکات ظریفی که برای این آیه بیان کرده اند، آورده اند. علامه طباطبایی می نویسد: «ثم حذف الواسطة فی الجواب حیث قال: فَإِنِّی قَرِیبٌ و لم یقل فقل إنه قریب…» سپس واسطه را در جواب انداخته آنجا که فرموده (پس همانا من نزدیکم) و نفرموده: پس بگو او نزدیک است.

آیت الله جوادی هم می نویسند: سومین نکته: حذف واسطه در جواب که فرمود « پس تحقیقا من نزدیکم» و نفرمود «بگو او نزدیک است.»

اما درباره کمک خواستن از غیر خدا: اگر کمک خواستن ما از دیگران با توجه به این نکته باشد که آنان فقط واسطه و سبب هستند و همه کاره خداست، با « ایاک نستعین» تنافی ندارد زیرا خداوند خودش خواسته است کارها از طریق واسطه ها و اسباب انجام بگیرد. در روایتی امام صادق (ع) فرمودند: « أَبَی اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِکُلِّ سَبَبٍ شَرْحا…»؛ خدا از آن ابا دارد که چیزها را جز به اسباب آنها روان  گرداند، این است که برای هر چیز سببی قرار داد، و برای هر سبب شرحی…

خداوند در قرآن هم می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ …»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، از خداوند پروا کنید و به سوی او وسیله بجویید.

بنابراین سبب ها و وسیله ها را هم خداوند قرار داده تا به کمک آنها به او برسیم و بتوانیم زندگی فردی و اجتماعی مان را اداره کنیم. اگر غیر خدا و انسان های دیگر را که از آنها کمک می گیریم، مستقل و همه کاره بدانیم، این با « ایاک نستعین» تنافی دارد.

اگر هر کمک خواستنی از غیر خدا شرک باشد یک موحد روز زمین یافت نمی شود چرا که همه انسانها از همدیگر کمک می گیرند. آیا معصومین (ع) در هنگام مریضی از پزشک کمک نمی گرفتند.

منبع:

1. بقره(2)آیه186.

2. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات جامعه مدرسین، ج2، ص30.

3. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، انتشارات اسراء، ج9، ص396.

4. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی،انتشارات اسلامیه، ج1، ص183.

5. مائده(5)آیه35.
 

پایتخت حضرت مهدی(عج) پس از ظهور کجاست؟

یکى از انگاره‌هاى مطرح در روایات، درباره حکومت جهانى حضرت مهدى(عج) انتخاب شهر کوفه به ‏عنوان پایتخت و مسجد کوفه، براى استقرار دستگاه‌هاى مدیریت مرکزی حکومت اسلامی است.

یکى از انگاره‌هاى مطرح در روایات، درباره حکومت جهانى حضرت مهدى(عج) انتخاب شهر کوفه به ‏عنوان پایتخت و مسجد کوفه، براى استقرار دستگاه‌هاى مدیریت مرکزی حکومت اسلامی است. این امر نشانگر اهمیّت بحث «حکومت» و «اداره جهان» از یک مکان واحد (کوفه) به دست امام زمان(عج) است. البته آن‌حضرت هدایت، نظارت و مدیریت جهان را در دست دارد و بیشتر امور، در دست حاکمان و زمامداران منصوب از سوى آن‌حضرت است و آنان حدودى در کارهاى خود استقلال عمل دارند.در این زمان کوفه، از مرتبت و جایگاه ویژه‌اى برخوردار شده و اهمیت و ارزش جهانى و بین‌المللى پیدا می‌کند. شیخ مفید در این‌باره می‌گوید: «در احادیث آمده که امام مهدی(عج) از مکه به سوی کوفه حرکت می‌کند و در نجف فرود می‌آید آن‌گاه لشکرهاى خود را از آن‌جا به شهرها و ممالک پراکنده می‌سازد»

درباره پایتخت بودن کوفه بعد از ظهور امام مهدی(عج)، روایات مختلفى بیان شده که تنها به ذکر بعضى از آنها بسنده می‌شود:

1. امام باقر(ع) فرمود: «گویا حضرت قائم(عج) را می‌نگرم که از مکه به همراهى پنج هزار فرشته در حالی که جبرئیل در سمت راست و میکائیل سمت چپ و مؤمنان پیش رویش هستند به نجف کوفه آمده و لشکر به شهرها می‌فرستد».

2. امام باقر(ع) پس از نام بردن «مهدى»، فرمود: «[آن‌حضرت] وارد کوفه می‌شود و در آن‌جا سه پرچم برافراشته می‌شود، و [با آمدن آن‌حضرت] پرچم‌ها از میان می‌رود، و حضرت در کوفه داخل می‌شود و بر بالای منبر خطبه می‌خواند».

3. مفضّل از امام باقر(ع) پرسید که اى مولاى من! خانه حضرت مهدى و محلّ اجتماع مؤمنان کجا خواهد بود؟امام(ع) فرمود: «پایتخت آن‌حضرت شهر کوفه، مجلس دیوان و حکمش مسجد کوفه، محّل جمع بیت المال و قسمت غنیمت‌ها مسجد سهله و جایگاه خلوتش نجف اشرف خواهد بود».

درباره محلّ شهادت و دفن حضرت قائم(عج) روایت صریح و یا معتبری مشاهده نشد؛ تنها در برخی از کتاب‌های متأخر به امام علی(ع) نسبت داده شده است که آن‌حضرت در بخشی از خطبه «البیان» فرمود: «مهدی(عج) مرگش فرا رسد و عیسی بن مریم او را در کنار جدّش رسول خدا(ص) دفن می‌کند» اما همان‌گونه که در جای خود بدان اشاره شد، «خطبه بیان» در منابع معتبر حدیثی نیامده و ارزش استنادی چندانی ندارد.

به هر حال  حتی با فرض پذیرش روایت فوق - مشخص نیست که؛ آیا محلّ شهادت امام زمان(عج) در مرکز حکومتشان «کوفه» واقع می‌شود و یا این‌که سفرى به مدینه خواهند داشت و در آنجا دعوت حق را لبیک گفته و در کنار جدّ بزرگوارشان دفن خواهند شد؟!

 منبع:

  مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 379، قم، مؤسسه آل البیت، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

  همان، ص 379 – 380.

  همان، ص 380.

 بحرانى، سید هاشم بن سلیمان‏، حلیة الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار(ع)، ج ‏6، ص 384، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول‏، 1411ق.

   «خطبه البیان»، سؤال 19468.

. یزدى حایرى، ، ج ‏2، ص 172، بیروت، مؤسسة الأعلمى‏، چاپ اول‏، 1422.

چرا علی اکبر؟!...

 همه در انتظار نام گذارى اولین فرزند امام حسین‏ علیه السلام لحظه شمارى مى‏ کنند. پدر اما در یاد مظلومى است که در کعبه ولادت یافت و خدا نامش را على گذاشت. این است که مى‏ فرماید: «خدا هر پسرى به من عنایت کند نامش را على خواهم گذاشت».

 این گونه نام «على» و کُنیه «ابوالحسن» براى نور چشمى حسین‏ علیه السلام انتخاب شد. اکنون همه او را «على» صدا مى‏ زدند و با هر ندایى نام على بن ابى‏ طالب‏ علیهما السلام در دلها زنده مى‏ شد.


پنج سال بعد فرزند دوم امام حسین‏ علیه السلام به دنیا آمد که بار دیگر نام «على» براى او انتخاب شد، و او امام زین العابدین ‏علیه السلام بود. بعد از آن سال‏هاى دیگرى گذشت تا کوچکترین پسر حسین‏ علیه السلام شش ماه قبل از عاشورا به دنیا آمد و او را هم «على» نام نهادند.


 اکنون سه «على» در خانه امام حسین‏ علیه السلام بودند: على بزرگتر، على وسط، على کوچکتر. این بود که لقب «على اکبر» براى آن حضرت انتخاب شد، و «على اوسط» و «على اصغر» به دو برادر دیگر لقب داده شد.


السَّلامُ عَلى اَوَّلِ قَتیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلیلٍ مِنْ نَسْلِ اِبْراهیمِ الْخَلیلِ

سلام بر اولین شهید از نسل بهترین فرزند از نسل حضرت ابراهیم ‏علیه السلام.

(زیارت نامه حضرت علی اکبر صلوات الله علیه)

منابع
امالى صدوق: مجلس 30
کامل الزیارات: ص 240
الفصول المهمة: ص209
نور الابصار: ص194

مهم‌ترین نعمتی که خداوند به انسان داد

قرآن مجید، سرچشمه همه مواهب و وسیله وصول به هر نعمت معنوى و مادى است که خداوند در آن به نخستین و مهم‌ترین نعمتی که حتى قبل از مسأله «خلقت» انسان عطا کرده، اشاره می‌کند.

آیت‌الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات ابتدایی سوره مبارکه «الرحمن» به بیان نعمت‌های خداوند و اهمیت تعلیم حتی پیش از خلقت انسان اشاره کرده است که در ادامه متن آن را می‌خوانیم؛

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ الرَّحْمَٰنُ

«الرَّحْمَٰنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛ خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود»

از آنجا که این سوره ـ همان گونه که گفتیم ـ بیانگر انواع نعمت‌ها و مواهب بزرگ الهى است، با نام مقدس «رحمان» که رمزى از رحمت واسعه او است آغاز مى‌شود چرا که اگر صفت «رحمانیت» او نبود، این چنین خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمى‌گستراند.

لذا مى فرماید: «خداوند رحمان» (اَلرَّحْمنُ)، «قرآن را تعلیم فرمود» (عَلَّمَ الْقُرْآنَ).

و به این ترتیب، نخستین و مهم‌ترین نعمت را، همان «تعلیم قرآن» بیان مى‌کند، چه تعبیر جالب و پرمحتوایى؟ چرا که اگر درست بیندیشیم این قرآن مجید، سرچشمه همه مواهب و وسیله وصول به هر نعمت و بهره‌گیرى از تمام نعمت‌هاى معنوى و مادى است، و جالب این که، بیان نعمت «تعلیم قرآن» را حتى قبل از مسأله «خلقت» انسان و «تعلیم بیان» ذکر کرده، در حالى که از نظر ترتیب طبیعى باید نخست اشاره به مسأله آفرینش انسان، و بعد نعمت تعلیم بیان، و سپس نعمت تعلیم قرآن شود، اما عظمت قرآن ایجاب کرده که بر خلاف این ترتیب طبیعى، نخست از آن سخن گوید.این آیه، در ضمن پاسخى است به مشرکان عرب که، وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نام «رحمان» را بیان کرد، و آنها را دعوت به سجده براى خداوند رحمان نمود، آنها به عنوان بهانه جویى گفتند: وَ مَا الرَّحْمنُ: «رحمن چیست»؟قرآن مى گوید: خداوند رحمن کسى است که قرآن را تعلیم فرموده، انسان را آفریده، و تعلیم بیان به او کرده است.به هر حال، نام «رحمان» بعد از نام «اللّه»، گسترده‌ترین مفهوم را در میان نام‌هاى پروردگار دارد، زیرا مى‌دانیم خداوند داراى دو رحمت است: «رحمت عام» و «رحمت خاص»، نام «رحمان» اشاره به «رحمت عام» او است که همگان را شامل مى‌شود و نام «رحیم» اشاره به «رحمت خاص» او که مخصوص اهل ایمان و طاعت است، و شاید به همین دلیل، نام «رحمان» بر غیر خدا هرگز اطلاق نمى‌شود (مگر این که با کلمه «عبد» همراه باشد) ولى وصف «رحیم» به دیگران نیز گفته مى‌شود چرا که هیچ کس داراى رحمت عام جز او نیست، اما رحمت خاص، هر چند به صورت ضعیف، در میان انسان‌ها و موجودات دیگر نیز وجود دارد.در حدیثى از امام صادق(ع) مى‌خوانیم: الرَّحْمنُ إِسْمٌ خاصٌّ بِصِفَة عامَّةوَ الرَّحِیْمُ إِسْمٌ عامٌ بِصِفَة خاصَّة: «رحمن اسم خاص است اما صفت عام دارد» (یعنى نامى است مخصوص خدا که رحمتش همگان را شامل مى‌شود) ولى «رحیم اسمى است عام به صفت خاص» (یعنى توصیفى است که براى خدا و خلق هر دو به کار مى‌رود همان گونه که قرآن مجید پیغمبر اسلام را به عنوان رئوف رحیم معرفى کرده است. اما مفهوم آن، رحمت ویژه و معینى است).در این که: خداوند قرآن را به چه کسى تعلیم کرده؟ مفسران تفسیرهاى گوناگونى ذکر کرده‌اند: گاه گفته‌اند: به جبرئیل و فرشتگان، و گاه به شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و گاه، به همه انسان‌ها و حتى جنّ.و از آنجا که این سوره، بیانگر رحمت‌هاى الهى به «جنّ و انس» است و لذا 31 بار بعد از ذکر بحث‌هایى از این نعمت‌ها از آنها سؤال مى‌کند «کدام یک از نعمت‌هاى پروردگارتان را انکار مى‌کنید»؟ مناسب همان تفسیر آخر است که خدا این قرآن را به وسیله پیامبر بزرگش محمّد(ص)، به جن و انس تعلیم فرمود.

منبع:

(الرحمن/ 1 و 2)

 

آیا برای ترک اعتیاد دعای ویژه‌ای وجود دارد؟

دعای ویژه‌ای که مختص به ترک مواد مخدر باشد، در روایات نداریم، اما دعاهایی داریم که طی آن می‌توان هر حاجت مشروعی را از خدا خواست و نیز می‌توان از دعاهایی بهره جست که برای رفع بیماری وارد شده است که از هر یک از این دو مورد اشاره‌شده، نمونه‌ای را به استحضار می‌رسانیم:1. «وَ أَسْأَلُکَ بِما لا أَعْلَمُ وَ لَوْ عَلِمْتُهُ سَأَلْتُکَ بِهِ، وَ بِکُلِّ اسْمٍ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ، عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَمِینِکَ عَلى‏ وَحْیِکَ، وَ أَنْ تَغْفِرَ لِی جَمِیعَ ذُنُوبِی، وَ تَقْضِیَ لِی جَمِیعَ حَوائِجِی، وَ تُبَلِّغِنِی آمالِی، وَ تُسَهِّلَ لِی مَحابِّی، وَ تُیَسِّرَ لِی مُرادِی، وَ تُوصِلَنِی إِلى‏ بُغْیَتِی سَرِیعاً عاجِلًا، وَ تَرْزُقَنِی رِزْقاً واسِعاً، وَ تُفَرِّجَ عَنِّی هَمِّی وَ غَمِّی وَ کَرْبِی یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین»‏ خدایا! از تو چیزی می‌خواهم که از آن آگاهی ندارم و اگر آن‌را می‌دانستم از تو می‌خواستم، و [از تو می‌خواهم] به حق هر نامی که آن‌را در علم غیب به خود اختصاص دادى‏ که رحمت فرستی بر محمد؛ بنده، رسول و امین تو بر وحی و این‌که؛ همه گناهان مرا بیامرزی، همه خواسته‌های مرا برآورده کنی، مرا به آرزوهایم برسانی، آسان کن بر من آنچه را که دوست دارم و مراد من است، مرا با سرعت و شتابان به خواسته‌ام برسانی، رزق گسترده را روزیم گردان و  غم و گرفتارى و اندوهم را برطرف کن، ای مهربان‌ترین مهربانان.

2. امام صادق(ع) می‌فرماید: هنگام بیمارى، در حالى که زیر آسمان قرار می‌گیرى، دست‌ها را بلند کن و بگو: «اللَّهُمَّ انَّکَ عَیَّرْتَ اقْواماً فى‏ کِتابِکَ، فَقُلْتَ: “قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ‏ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْویلًا. فَیا مَنْ لا یَمْلِکُ کَشْفَ‏ ضُرّى‏ وَ لا تَحْویلَهُ عَنّى‏ احَدٌ غَیْرُهُ، صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْشِفْ‏ ضُرّى‏، وَ حَوِّلْهُ الى‏ مَنْ یَدْعُو مَعَکَ الهاً آخَرَ، فَانّى‏ اشْهَدُ انْ لا الهَ غَیْرُکَ» خدایا! براستى تو اقوامى را در قرآنت سرزنش نموده،  و [به پیامبرت] گفتى: بگو کسانى را که غیر از خدا [معبود خود] می‌پندارید بخوانید آنها نه می‌توانند مشکلى را از شما بر طرف سازند و نه تغییرى در آن ایجاد کنند. پس اى که جز او کسى نمی‌تواند مشکلى را از من برطرف کرده و نه تغییرى در آن ایجاد کند، بر محمّد و خاندان پاکش درود فرست، و مشکلم‏ را برطرف کن و آن‌را بر کسى قرار ده که همراه تو معبود دیگرى را می‌خواند، چرا که من گواهى می‌دهم که معبودى جز تو نیست.

منبع:

بن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال، ج ‏2، ص 558، تهران، دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ دوم‏، 1409ق.
 اسراء، 56.
کفعمى، ابراهیم بن على،‏ المصباح(جنة الأمان الواقیة)، ص 150، قم، دار الرضی(زاهدی)، چاپ دوم‏، 1405ق.
‏، بخش هشتم: دعا براى حل مشکلات معنوى و مادى،‏ ص 1099

آنچه امام صادق (ع) از جوانان می خواهد


امام صادق علیه السلام میفرمایند: دوست ندارم جوانی از شما را جز در دو حالت ببینم: دانشمند یا در جستجوی دانش

امام صادق علیه السلام میفرمایند:
لَستُ اُحِبُّ أن أرَى الشّابَّ مِنکُم إلاّ غادِیا فی حالَینِ : إمّا عالِما أومُتَعَلِّما
دوست ندارم جوانی از شما را جز در دو حالت ببینم: دانشمند یا در جستجوی دانش

منبع:

امالی طوسی ص303

آیینه پیامبر


به خاطر پیوستگی عاطفی، معنوی و روحی رسول خدا صلی الله علیه و آله با امام حسین علیه السلام خصوصیات ظاهری و برخی خصلت های اخلاقی وی به فرزندش علی اکبر انتقال داده شد، او به عنوان آیینه تمام نمای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشهور گردید. به نحوی که حتّی دشمنان و معاندان به این ویژگی و شباهت تام و تمام اعتراف می کردند. علی اکبر در خَلق، خُلق، منطق و بیان در عصر خویش شبیه ترین افراد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ زیرا پدر بزرگوارش درباره ا ش هنگامی که عازم جنگ با اشقیا بود فرمود: «اللهمّ اشهد علی هولاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه النّاس خلقا و خلقا و منطقا برسولک محمد صلی الله علیه و آله»
اگر کسی با صوت پرجذبه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آشنا بود و علی اکبر از پشت دیواری زبان به سخن گفتن می گشود، آن فرد تصور می کرد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حال تکلم است. هنگامی که اهل بیت (از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یاد می نمودند. به علی اکبر نظر می افکندند و چون دل پدر برای صوت قرآن جدش تنگ می گردید، به جوانش می فرمود: «علی جان برایم قرآن بخوان تا محظوظ گردم.»
عده ای از مردم مدینه که نسبت به پیامبرش شوق و علاقه داشتند و با ارتحال آن خورشید پرفروغ و ابدی در اندوهی ژرف به سر می بردند، گاهی دسته دسته به منزل علی اکبر می رفتند و به شوق سید پیامبران او را زیارت می کردند. علی اکبر هم با کرامت خاصّی از آنان پذیرایی می نمود و وسایل مهمان نوازی را به وجه احسن تدارک می دید
آن حضرت به حدی در قلوب مردم جا گرفته بود که مخالفین هم با دیده احترام و عزّت به او می نگریستند.
علامه فقید آیه الله حاج شیخ محمد حسین غروی معروف به کمپانی در شعری علی اکبر را چنین معرفی می کند:

روح روان عالمی جان نبی خاتمی         طاووس آل هاشمی ناموس حق عزّوجلّ

منبع:

پژوهشکده باقر العلوم، ص 460.
، (گزیده بیانات حاج شیخ جعفر شوشتری)، به کوشش غلامعلی رجایی، ص 108
  علی بن الحسین الاکبر، محمد علی عابدین، ص 42؛

نهضة الحسین، علامه سید هبة الدین بغدادی، ص 90.
  دیوان کمپانی، ص 123

شکوفایی شکوهمند



حضرت امام حسین علیه السلام جهت تربیت حضرت علی اکبر علیه السلام خود را با عوالم فرزندش هماهنگ ساخت و رفتاری را که در خور درک نوباوه اش بود پیش گرفت، زیرا در روایتی از اهل بیت (آمده است: «من کان له صبی فلیتصابّ»هر کس بچه دارد، باید خود را به بچگی بزند و این برنامه را در مکتب جدّش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آموخته بود.
آن امام همام علیه السلام در سایه معیارهای تربیتی قرآن و سنت شخصیت فرزندش را به عنوان انسانی شجاع، طالب فضیلت و مُصرّ در احقاق حق بارور نمود؛ او عالی ترین عواطف را نثار فرزندش کرد و با بوسیدن و نگاه های آمیخته با محبت و لبخندهای شادمانه این رفتارهای عاطفی را نسبت به علی اکبر علیه السلام بروز داد. عقاد می گوید: «امام حسین علیه السلام از آن کسانی بود که به فرزندان خود محکم ترین علایق و محبت ها را دارند و عواطف نیرومندی دارند.»
امام به فرزند خویش کمک می کرد تا شخصیت او رشد کند. حتّی در معاشرت ها و مجالست ها برایش حیثیت والایی قایل می گردید و جایی را برایش فراخ می ساخت تا بنشیند. به هنگام نام بردن از او الفاظی توأم با احترام به کار می برد تا از همان دوران کودکی احساس سرافرازی کند و بتواند در سایه چنین هویتی از دین خدا دفاع کند یا حقوق محرومان را باز ستاند و در برابر اجحاف و ستم بی تفاوت نماند و عصیان مطلوب در مقابل رفتارهای زشت و نامشروع داشته باشد.
از سن هفت سالگی کودک را به تنظیم رفتارهای پسندیده تمرین می داد؛ با مراقبت های صحیح و سنجیده و اصولی تحرک هایش را سامان می بخشید و تحت ضوابطی معقول قرار می داد؛ از همین دوران تمرین های دینی و آموزش حکمت ها را برای فرزندش به کاری بست و به وی توصیه می کرد نماز بخواند زیرا جدّ ماجدش فرموده است:
«مروا اولادکم بالصّلوة لسبع؛ کودکان خود را از سن هفت سالگی به نماز وادارید. »
در همین دوران امام زمینه هایی را فراهم ساخت تا فرزندش قرآن را بیاموزد و با این اقیانوس بی کران الهی آشنا شود.
عبدالرحمان سلمی به حضرت علی اکبر علیه السلام سوره حمد را می آموخت، وقتی طفل تمام سوره را آموخت و آن را در حضور پدر قرائت کرد، امام به معلمش پول و هدایای فراوان داد و دهانش را از مروارید پر نمود. برخی از این رفتار حضرت شگفت زده شده و چنین عطایی را برای آن تلاش معلم بزرگ دانستند. دلیل آن را از امام سوم جویا شدند. حضرت فرمودند: این هدایا کجا می تواند با عطای سلمی؛ یعنی، تعلیم قرآن (آموزش سوره حمد) برابری کند که هرچه به ازای آن داده شود، ناچیز است.»

منبع:

محجّة البیضا، فیض کاشانی، ج 2، ص 233
  پرتوی از عظمت حسین علیه السلام، لطف الله صافی گلپایگانی، ص 172
  مسائل الخلاف، ج اول، ص 93
  مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 66؛ لؤلؤ و مرجان محدث نوری، ص 44 - 45

سه‌شنبه‌ها با مـــوری از مــيچ آلــبوم

چه قدر خوب است که برای تاسف خوردن به حال خودمان نیز زمان مشخص و محدودی در نظر بگیریم. چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به استقبال روزی برویم که در پیش رو داریم

موری به طور تمام وقت روی صندلی چرخدار می نشست. و با این حال پر از فکر بکر و نکته بود. مطالبش را روی هر چه به دستش می رسید یادداشت می کرد.
باورهایش را به رشته تحریر در می آورد. درباره زندگی در سایه مرگ می نوشت :

«آن چه را می توانید انجام دهید و آن چه را نمی توانید بپذیرید»
«بپذیرید که گذشته هر چه بوده گذشته، گذشته را انکار نکنید» «بیاموزید تا خود و دیگران را ببخشایید»
«هرگز خیال نکنید فرصتی از دست رفته است»

منبع:

سه‌شنبه‌ها با مـــوری از مــيچ آلــبوم

تقویت عزت و اقتدار جامعه


تاریخ چه بسیار ملت‌ها و حکومت‌هایی را به خود دیده که به‌خاطر روحیه‌ی تجمل‌گرایانه‌ی سران و مردمانش تن به قراردادهای ذلت‌بار داده و استقلال مملکتی را به پای لذت‌های زودگذر قربانی گرده‌اند! اگر جامعه‌ای به حالت زهد و قناعت برسد و در برابر فشارها مقاومت کند و به‌خاطر برخوردار شدن از مواهب زودگذر دنیایی، عزت و استقلال خود را از دست ندهد، به آنچه که خود دارد، اکتفا می‌کند و با تلاش و کوشش سعی می‌کند که موقعیت‌های بهتری را به دست آورد.

این روحیه آن‌چنان ارزشمند است که اگر مسئولی چنین روحیه‌ای نداشته باشد، بایستی او را به داشتن چنین روحیه‌ای وادار نمود. امام علی (ع) وقتی که شنید که شریح قاضی خانه‌ای به 80 دینار خریده و برای این خریدش گواه گرفته و امضا زده‌اند، امام با نگاه خشم‌آلودی به او فرمودند: «اگر آن‌گاه که این خانه را خریدی نزد من می‌آمدی، برای تو سندی می‌نوشتم بدین‌سان، پس رغبت نمی‌کردی به خریدن خانه به درهمی یا افزون از آن و سند چنین است: این خانه‌ای است که خریده است آن را بنده‌ای خوار، از مرده‌ای که او را از جای برخیزانده‌اند برای کوچ و بستن بار. از او خانه‌ای از خانه‌های فریب خریده است … به بهای برون شدن از قناعتی که موجب عزتمندی است و داخل شدن در ذلت.»

کلام امام به‌روشنی بیانگر این نکته است که خروج از کمند زهد و قناعت و فرو افتادن در دام حرص و رفاه‌زدگی، ویروس عزت‌فروشی را در جامعه سرایت می‌دهد.دولت اسلامی باید سیره حکومتی علی(ع) را شاخص خود قرار دهد که می فرماید: «من اگر مى‏خواستم، مى‏توانستم از عسل پاك، و از مغز گندم، و بافته‏هاى ابریشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هیهات كه هواى نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وا دارد كه طعام هاى لذیذ برگزینم، در حالى كه در «حجاز» یا «یمامه» كسى باشد كه به قرص نانى نرسد، و یا هرگز شكمى سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شكم‏هایى كه از گرسنگى به پشت چسبیده، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد. آفریده نشده‏ام كه غذاهاى لذیذ و پاكیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پروارى كه تمام همّت او علف، و یا چون حیوان رها شده كه شغلش چریدن و پر كردن شكم بوده، و از آینده خود بى خبر است. آیا مرا بیهوده آفریدند آیا مرا به بازى گرفته‏اند آیا ریسمان گمراهى در دست گیرم و یا در راه سرگردانى قدم بگذارم.»

کسانی که ساده زیستی را به زهد فروشی تفسیر کرده و آن را ارزش نمی دانند، باید پاسخ دهند که این عبارات حضرت و دهها نمونه دیگر مانند آن را چگونه تفسیر می کنند؟ 

 تجملگرایی مسئولین سمّ مهلکی است که آثار مخرب آن دامان جامعه را خواهد گرفت. یکی از آثار مخرب تجمل گرایی مسئولان گسترش فساد و انحطاط اخلاقی در جامعه است. امام خمینی (ره) در این زمینه میفرمایند: «این خوی کاخ نشینی اسباب این میشود که انحطاط اخلاقی پیدا شود. اکثر این خوی های فاسد، از طبقه ی مرفه به مردم دیگر صادر شده است.»ایشان همچنین در این زمینه میفرماید: «این طور نیست که انسان خیال کند که شیطان ابتدا می آید به آدم بگوید که بیا و برو طاغوتی شو؛ این را نمیگوید. قدم به قدم انسان را پیش میبرد … اگر جلویش را گرفتید، طمعش بریده میشود و اگر جلویش را نگرفتید، فردا یک قدم دیگر جلو میرود. یک وقت میبینید که این طلبه ی زاهد عابد، که در مدرسه زندگی میکرد، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتی.»و در نهایت یکی از سنتهای قطعی پروردگار برای دولت و جامعه خوش گذران و تجمل پرست، سقوط و نابودی آن دولت و آن جامعه است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً؛ و چون اراده کردیم که جمعیت و دیاری را نابود کنیم، توانگران خوشگذران را وادار به فساد میکنیم و وقتی به فسق پرداختند، سزاوار عذاب میشوند. آنگاه آنجا را زیر و زبر میکنیم و نابودشان میسازیم.»(اسراء/16)

منبع:

(صحیفه ی نور، ج 17، ص 218)

(صحیفه ی امام، ج 18، ص14)

شیعه، تربت کربلاست

شما وقتی تشنه می‌شوید اگر پنج دقیقه طاقت بیاورید، آخر سر هوار می‌زنید، یا دعوا می‌کنید که آب بیاور – یا خودتان طرف آب می‌دوید. عطش که زیاد شود، اختیار آدمی را می‌برد. این تازه عطش ظاهری است.
 مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: شما وقتی تشنه می‌شوید اگر پنج دقیقه طاقت بیاورید، آخر سر هوار می‌زنید، یا دعوا می‌کنید که آب بیاور – یا خودتان طرف آب می‌دوید. عطش که زیاد شود، اختیار آدمی را می‌برد. این تازه عطش ظاهری است.

امیدوارم قلب‌های ما در این گرداب‌ها به امام حسین(ع) نزدیک شود. کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند. از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود. هم تشنه آب ظاهر می‌شود و هم تشنه معنوی. تشنگی، آب بدن را می‌کشد و کم می‌کند و آن را خشک و خاک و تربت می‌کند. کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود؛ همین بدن ظاهری، ولو نمره باشد.تربت را اگر به دریا بزنی، خجالت می‌کشد که طغیان کند و ساکت می‌شود. اگر آن را به تب شدید چهل درجه عرضه کنی، تب فوراً ساکت می‌شود و از آن بدن می‌رود – خجالت می‌کشد. تربت به او می‌گوید تو حرف نزن، من مال کربلایم. به تب می‌گوید من از صبح تا ظهر عاشورا طروفان‌ها دیده‌ام. تو فقطیک طوفان دیده‌ای. تب خجالت می‌کشد و تا تربت امام حسین(ع) به آن می‌رسد سرش را پایین می‌اندازد و می‌رود. اگر به دریایی که طغیان کرده است تربت نشان دهی، خجالت می‌کشد، سرش را پایین می‌اندازد و آرام می‌گیرد. همه شما، هم با عقل‌تان، هم با محبتتان و هم با ولایتتان می‌بینید که این درست است.امیدوارم این ابتلائات، ساکت شود سپس با خودِ کربلایی‌ها گریه کنیم – با خود امام حسین و حضرت زینب(ع). چقدر شیرین است؛ هرگاه آنها گریه کردند، تو هم گریه کنی و هر وقت سرور داشتند، مسرور باشی. از مصیبت‌های خود، راحت شویم و بنشینیم. چگونه راحت شویم؟ یاد مصیبت آنها ما را راحت می کند، زیرا مصائب آنها زیاد و تمام است. ابتلاهای ما کجا و ابتلائات آنها کجا؟ جای ما کجا و جای آنها کجا؟ امیدوارم ان‌شاءالله به حساب خوبان بگذاری. همه مصائب دنیا را به حساب کربلا بگذار؛ بگو باغصه کربلا، دیگر دنیا به مصیبتش نمی‌ارزد که برای شغصه بخوریم و محزون شویم.

هر وقت خواستی گریه کنی، برای مولایمان حسین‌بن علی(ع) گریه کن کههمه آسمان و زمین و ملکوت، وقتی که او بگرید و محزون باشد، برای او گریه می‌کنند. در روز عاشورا حضرت یکی دو بار گریه افتاد وَبَکی بُکاءً شدیداً. امیرالمومنین(ع) در عمرش دو سه بار در میان جمعیت و در مساجد گریه کرده است. منتهی یک مرتبه گریه آنها، خیلی زیاد است و اگر بخاطر همان یک بار، مخلوقات و بشر و ذرّات عالم تا قیامت گریه کنند، کم است.

منبع:

کتاب طوبی محبت؛ جلد چهارم - ص 49

ایمان به غیب، عامل معنویت


در آیات قرآن کریم، مساله ایمان به غیب مورد تاکید قرار گرفته و از صفات متقیان دانسته شده است. «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ؛ آنها كه (متقین) به غیب ایمان دارند (به امور پنهان از حواس مانند خدا، وحى، فرشتگان و معاد) و نماز را برپا مى كنند (خضوع در برابر حق دارند) و از آنچه به آنها روزى داده ایم انفاق مى نمایند» قرآن کریم در مرحله ی اول غیب را مختص خدا می داند. «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً؛  داناى غیب اوست و هیچ كس را بر اسرار غیبش آگاه نمى سازد»، اما در آیه بعد از آن استثنایی آورده و می فرماید: «إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَّسُول؛  جز كسى از رسولان الهی  كه (خدا از او) خشنود باشد».
از آنجا که امامان معصوم (علیهم السلام) جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند؛ بواسطه پیامبر اسلام از علم غیب باخبرند
در این آیه شریفه، باور به غیب و انجام اعمال دینی (نماز که ارتباط با خداست و انفاق مال که ارتباط با خلق است) مورد توجه قرار گرفته است، همان نکته ای که در مقدمه به عنوان نگرش از آن نام برده شد، نگرشی که در زوایای زندگی انسان هویداست و انسان را به سمت و سوی سعادت رهنمون میشود. بنابراین کسی که این نگرش را در خود تقویت نموده باشد در روزی که روز بازخواست است؛ می تواند حرفی برای گفتن داشته باشد. «ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ سپس به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مى شوید، پس شما را از عملکردتان در دنیا آگاه خواهد نمود»

منبع:

ترجمه مشکینی، ص2

 

مرگ در زندگی...


ما را می میراند تا دیگر نمیریم. هی می میراند و زنده می کند تا جایی که دیگر نمی میریم. البته مردن کار ما است. کار او زنده کردن است. ولی من هر دو را به خدا نسبت دادم. اول هم ما مرده بودیم، او ما را زنده کرد. ما نبودیم. الان ما نبودیم. الان ما هرچه ادب کنیم و بمیریم او ما را زنده تر می کند. مردن پیش از مردن را ادب می گویم، و الا اگر ادب هم نکنیم می‏میریم. خدا ما را می میراند و نزدیک خود می برد. فی موتی حیوتی. در مرگ من حیات من است. در فقر من غنای من است. در ذلت من عزت من است.خدای مهربان، غنا را در فقر پنهان ساخته است و صحت را در مرض. انسان فانی می شود که به بقا برسد، می فرماید: خلق  کرده ام برای حیات نه برای موت و نابودی. منتهی اینجا جایگاه خوبی نیست. غذا دارد، فضولات هم دارد. ما ناچاریم از اینجا عبور کنیم. حتی اگر نطفه ای سقط شود، در آن جهان زنده می شود. حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسحاق(ع) با اینکه به ظاهر مرده اند، ولی زنده اند و فرزندانی از شیعیان که سقط شده اند زنده می شوند و آنان به این فرزندان درس می دهند تا بالغ شوند. این مطلب در روایات آمده است عقل هم تایید می کند که اینها ضایع نشوند.خداوند بر ریزه کاری های خلقتش مسلط است. خدا مثل ما نیست که بگوید شلوغ شده رها کن، به درد نمی خورد. خداوند حتی بندگان معصیت کارش را هم در نظر دارد. می گوید او از چشم همه افتاده است پس ما باید او را بخواهیم. خدا می گوید: ای بنده ی من اگر همه ی اهل زمین انیس و مونس داشته باشند و تو هیچ کسی را نداشته باشی ما تو را سرپرستی می کنیم. منتهی بنده، خودش سرپرستی نمی خواهد. لج می کند، خداوند هم سربه سر او نمی گذارد تا بیشتر عصبانی نشود. از دور مواظب اوست. طوری که او نفهمد…

 منبع:

طوبای محبت 2/ مجالس حاج اسماعیل دولابی/ صفحه ی 104

 

 

روزه عقل و قلب!!!


باید اهتمام ویژگان و برگزیدگان درگاه خداوند به روزه عقل و قلب، از هر چیز که انسان را از پروردگار به خود مشغول می کند، باشد و اگربه واسطه کثرت امور سرگرم کننده و غفلت، این گونه مراقبه در تمام اوقات امکان نداشت، دست کم باید انسان از خداوند بخواهدکه او را بر این حال یاری نموده و به صفات اهل کمال برساند و نیز از اینکه از درجات پیشی گیرندگان جا مانده، با علم به اینکه می توانست به آنها بپیوندد، بیمناک باشد: زیرا می داند که افرادی مانند او، از غیر معصومین به واسطه تدبیر و سیاست بزرگ نبوی (صلی الله علیه واله وسلم) به منتهای مقامات عالیه نایل گردیده اند که حتی برخی از آنها برده و غلام بوده اند

منبع:

اقبال الاعمال/ جلد 1/ ص 244

راه رهایی از حزن و اندوه


قرآن کریم در آیات مختلف به مسئله حزن و اندوه آدمی اشاره کرده و نمونه هایی از اندوه پسندیده و ناپسند را ذکر می کند.
غم و اندوه در مصائب دنیوی و کاستی ها از نوع اندوه های ناپسند است که قرآن کریم برای رهایی از آنها چهار راه حل کلی را پیشنهاد می کند:
1.توکل بر خدا و تقویت پایه های اعتقادی: توجه به قدرت مطلق الهی در نجات انسان از هر اندوهی و ایمان به قضا و قدر از مهم ترین راههای رسیدن به آرامش قلبی و رهایی از حزن و ناراحتی است. همچنین خدا همواره به مومنان یادآور می شود که شیطان اندوهی به آنها نمی رساند، مگر به خواست الهی: «إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»[1] این آیه نوعی دلداری دادن به مومنان است که نجوا و نشست های پنهانی منافقان ضرری به آنها نمی رساند، زیرا اثرگذاری کارها مشروط به اذن خداست و بشر از خود استقلالی ندارد و اگر مومنان ایمان داشته باشند که همه کارها به اذن خدا انجام می شود و برخدا توکل داشته باشند ، از حزن و اندوه در امان می مانند.
توجه به علم غیب خدا که سبب می شود توطئه های دشمنان بی اثر شوند و یادآوری عزت ، شنوایی و دانایی مطلق او حزن و اندوه مومنان را می زداید، چنان که خدای والا همواره به سخنان مشرکان آگاه و بر کیفرشان توانمند است ، پس نباید گفتارشان مایه اندوه شود. «فَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ»[2]
2.دعا و یاد خدا: از مهم ترین عوامل نجات از حزن، درخواست از خدا و دعا برای رفع آن است: «وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ»[3]. حضرت یونس نیز پس از دعا به درگاه الهی از شکم ماهی و غم زندانی  شدن در آن نجات یافت«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ.فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»[4]چنانکه یونس از غم رهایی یافت ، مومنان نیز اگر با اخلاص و خضوع به درگاه خدا دعا کنند آنان نیز خلاصی می یابند. هم چنین انسان اندوهگین با نمازخواندن می تواند حزن خود را بزداید ،زیرا نماز یاد خداست و یاد خدا سبب آرامش آدمی می شود.: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[5]و «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ . فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ»[6] “یضیق صدرک” کنایه از غم است ، چنانکه در تفسیر این آیه گفته اند که از نمازگزاران باش و با حضور دل به نماز پرداز تا از غم نجات یابی.
3.استراحت و پرهیز از عوامل پیدایش اندوه : خدا پس از پایان جنگ احد که غم و اندوه برای مسلمانان به بار آورد، با خوابی سبک آرامش را به آنها بازگرداند: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا یَغْشَى طَائِفَةً مِنْکُمْ»[7]
هم چنین پنهان بودن برخی امور برای حفظ آرامش و نظام، ضروری و بر پایه حکمت است و در اینگونه موارد کاوش ها و پرسش های پی درپی برای پرده برداشتن از آن زیبنده نیست. از اینرو در آیه ای از اینگونه پرسش ها نهی شده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ»[8] بر پایه تفسیر آیه اگر برخی از امور غیر ضروری آشکار و سوال هایی نابجا یاد شوند انسان اندوهگین می شوند.[9]
4. آمرزش خداوند :مغفرت الهی حزن و اندوه را بر میدارد .پروردگار با بخشندگی عوامل اندوه را زدوده و آن را می پوشاند: «وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ»[10] مراد از این حزن ، اندوه گناهان غمهای دنیا و نیز غمهای آخرت از جمله اندوه صحرای قیامت ، غم جهنم یا حزن هنگام مرگ و وحشت قبر است.[11] بنابراین می توان با طلب مغفرت از خداوند و پاک شدن دل از بسیاری از غم و اندو ها رهایی یافت؛ چرا که بسیاری از غم و اندوه ها به سبب گناهانی است که روزانه مرتکب می شویم.

 
پی نوشت:
[1] . چنان نجوایى صرفا از [القاآت] شیطان است تا کسانى را که ایمان آورده‏ اند دلتنگ گرداند و[لى] جز به فرمان خدا هیچ آسیبى به آنها نمى ‏رساند . مجادله،10
[2] . سخنان آنها تو را غمگین نسازد، ما آنچه را پنهان می‏ دارند یا آشکار می ‏کنند می ‏دانیم! یس،76
[3] . و نوح را (به یادآور) هنگامی که پیش از آنها (ابراهیم و لوط) پروردگار خود را خواند، ما دعای او را مستجاب کردیم، او و خاندانش ‍ را از اندوه بزرگ نجات دادیم. انبیا،76
[4] . و ذا النون (یونس) را (به یاد آور)، در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت، و چنین می ‏پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت، (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمتها (ی متراکم) فریاد زد خداوندا! جز تو معبودی نیست، منزهی تو، من از ستمکاران بودم.ما دعای او را به اجابت رساندیم، و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم، و همینگونه مؤ منان را نجات می ‏دهیم. انبیا،87-88
[5] . آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش می یابد. رعد،28
[6] . ما می ‏دانیم سینه تو از آنچه آنها می ‏گویند تنگ می ‏شود (و تو را سخت ناراحت می‏ کنند). (برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو، و از سجده کنندگان باش.حجر،97-98
[7] . سپس به دنبال این غم و اندوه آرامشی بر شما فرستاد، این آرامش به صورت خواب سبکی بود (که در شب بعد از حادثه احد) جمعی از شما را فرو گرفت. آل عمران،154
[8] . ای کسانی که ایمان آورده‏ اید از مسائلی سوال نکنید که اگر برای شما آشکار گردد شما را ناراحت می‏ کند. مائده،101
[9] . دائره المعارف قرآن کریم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی،1382، ج10، ص628-629
[10] . آنها می‏ گویند حمد (و ستایش) برای خداوندی است که اندوه را از ما برطرف ساخت، چرا که پروردگار ما غفور و شکور است.فاطر،34
[11] .دائره المعارف قرآن کریم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی،1382، ج10، ص631

 

سفر پر خطری در پیش است!

 ای عزیز! بدان که یک سفر پر خطری در پیش است که عُدّه و عِدّه ی آن علم و عمل نافع است و وقت سفر نیز معلوم نیست و در این حال، این طول امل که از حب نفس و مکاید و شاهکارهای شیطان است، به طوری ما را از توجه به عالم آخرت باز داشته که فکر هیچ کاری نیفتیم و اگر موانع حرکت داشته باشیم، در صدد اصلاح آن به توبه و انابه و رجوع به حق بر نیاییم و هیچ در صدد جمع زاد و راحله نباشیم و ناگاه اجل موعود در رسد و ما را بی زاد و راحله ببرد. نه عمل صالحی داریم و نه علم نافعی، که مؤونه ی آن عالم روی این دو مطلب چرخ می زند و ما هیچ یک را تهیه نکرده ایم.

منبع:

[ امام خمینی(ره)، چهل حدیث، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، چ2، تابستان 68، صفحات 322 تا 336

براي آزادي این چهار نفر بايد ظرفي از دعا پر شود


هر کس اگر خود را یک لحظه به جای آن عزیزان بگذارد آیا تحمل یکسال و یا حتی یک ماه حضور در این زندانها را خواهد داشت؟!

فرزند سید محسن موسوی دیپلمات ربوده شده ایران در لبنان در یادداشتی از مردم مومن ایران خواست تا برای 4 دیپلمات ربوده شده ایرانی توسط رژیم اسرائیل در شب قدر دعا کنند.
بسم الله الرحمن الرحیم

يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ
ای پسرانم! برويد و از يوسف وبرادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا مايوس نشويد كه تنها گروه كافران، از رحمت خدا مأيوس مى‏شوند!

بیش از 26 سال است که از اسارت چهار فدایی اسلام و میهن اسلامی مان به دست دژخیمان رژیم صهیونیستی می گذرد.
براي آزادي این چهار نفر بايد ظرفي از دعا پر شود
هر کس اگر خود را یک لحظه به جای آن عزیزان بگذارد آیا تحمل یکسال و یا حتی یک ماه حضور در این زندانها را خواهد داشت؟!

منبع:

موعظه خوبان از ایت الله بهجت (یوسف- 87)

امام حسين

 

تولدامام حسین - پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى عليه‏السلام علائم و نشانه‏ ها، نشانگر اين بود كه دومين فرزند گرانمايه‏ ى «فاطمه» در راه است و آنگاه پس از شش ماه همانگونه كه پيامبر پيش از آن مژده‏ى آمدنش را داده بود، ديده به جهان گشود.

در مورد ولادت امام حسين عليه‏السلام از امام صادق آورده‏اند كه: روزى همسايگان بانوى باايمان «ام‏ايمن» نزد پيامبر آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! شب گذشته «ام‏ايمن» تا سپيده‏دم بيدار بود و می ‏گريست و همه‏ى ما را نيز ناراحت ساخته است.

پيامبر كسى را به خانه‏ ى او گسيل داشت و او به محضر پيامبر شرفياب شد. آن حضرت به او فرمود: «ام‏ايمن»! خداى چشمانت را نگرياند! همسايگانت به من گزارش كرده‏اند كه تو سراسر شب گذشته را ناراحت و گريان بوده‏اى، چرا

پاسخ داد: اى پيامبر خدا! خوابى سخت و سهمگين ديدم و بخاطر آن تا سپيده‏ دم گريه كردم. پيامبر فرمود: خوابت را برايم بازنمی ‏گويى؟ بگو كه خدا و پيامبرش به پيام آن داناترند. «ام‏ايمن» گفت: اى پيامبر خدا! بيان آن برايم گران است.

پيامبر فرمود: آنگونه كه تو فكر می كنى نيست، روياى خويش را بازگو.آن بانوى باايمان گفت: «ديشب در عالم رويا ديدم كه برخى از اعضاء پيكر مقدس شما در خانه‏ ى من افتاده است…»

پيامبر فرمود: خواب خوشى رفته ‏اى و خواب نيكويى ديده ‏اى. پيام خواب تو اين است كه دخت گرانمايه ‏ام «فاطمه»، «حسين» را به دنيا خواهد آورد و تو هستى كه او را پرستارى و نگهدارى خواهى كرد و «حسين» همان پاره‏اى از وجود من است كه در خانه‏ ى شما قرار می ‏گيرد

آفرين خدا بر اين كودك نورسيده،اين جريان گذشت و پس از مدتى حسين عليه‏السلام از افق‏سراى امامت و رسالت طلوع كرد. «ام‏ايمن» حسين (ع) را در آغوش گرفت و نزد نياى گرانقدرش پيامبر آورد. آن حضرت حسين عليه‏السلام را از او گرفت و فرمود:

«آفرين خدا بر اين كودك نورسيده و بر او كه او را در آغوش فشرده و بسوى من آورده است.»

آنگاه فرمود: ام‏ايمن اين پيام آن رؤياى توست.
علاوه بر خواب «ام‏ايمن» همسر «عباس»، عموى پيامبر نيز خوابى نظير اين خواب ديده بود و پيامبر گرامى نيز پيشگويى فرموده بود.

لحظات ولادت حسين عليه‏السلام گروهى از بانوان مسلمان، از جمله صفيه، دختر عبدالمطلب و عمه‏ ى پيامبر و نيز «اسماء بنت عميس» و «ام‏سلمه»… حضور داشتند. پس از طلوع خورشيد جهان افروز وجود حسين عليه‏السلام پيامبر فرمود: عمه! فرزندم را بياور!

صفيه عرض كرد: اى پيامبر خدا! تازه به دنيا آمده است و هنوز آماده نشده است…

پيامبر فرمود: خداوند او را پاك و پاكيزه ساخته است، بياور…

آنگاه فرشته ‏ى وحى فرود آمد و به آن حضرت پيام خداى را تقديم داشت و خواست كه نام پسر دوم «هارون» را- كه به زبان عبرى «شبير» و به زبان عرب «حسين» گفته می‏شد براى نوزاد مبارك برگزيند.

و از پى آن انبوهى از فرشتگان فرود آمدند و طلوع خورشيد وجود حسين عليه‏السلام را به نياى گرانقدرش تبريك گفتند و در همان ساعت، شهادت پرافتخارش را نيز به پيامبر خدا تسليت عرض كردند.

پيامبر گرامى فرزند دلبند خويش را گرفت، زبان مبارك را در كام او نهاد و او زبان وحى و رسالت را مكيد، به گونه‏ اى گوشت بدنش از آن رويش كرد و استخوانهايش استوارى و استحكام يافت. و آورده‏اند كه حسين عليه‏السلام نه از مادر شير نوشيد و نه از هيچكس ديگر. علامه «بحرالعلوم» در اين مورد اينگونه سروده است:

لله مرتضع لم يرتضع ابدا

من ثدى انثى و من «طه» مراضعة

يعطيه ابهامه آنا فاونة…

خداى را! خداى را! كودك شيرخوارى كه هرگز از شیر بانويى شير ننوشيد و شيردهنده‏ى او به خواست خدا پيامبر خدا بود.

او گاهى انگشت شست و زمانى، زبان خويش را در كام حسين (ع) می نهاد و از اين راه بود كه سازمان وجود امام حسين (ع) به اوج كمال رسيد.

درست هفتمين روز طلوع دومين اختر تابناك از افق سراى «فاطمه» بود كه پيامبر دستور داد، سر كودك (امام حسين (ع)را تراشيدند و به وزن موهاى سرش نقره در راه خدا انفاق گرديد و براى سلامتى او و سپاس به بارگاه خدا، قربانى شد

منبع:

1ـ بحارالانوار، ج 43

تجارتی که سرمایه نمی‌خواهد!


 یکی از امور بسیار مهم که باید عنایت ویژه‌ای به آن داشته باشیم، توسل است. توسل خیلی اثر دارد. گدایی کردن از در خانة‌ خدا و ائمه اطهارعلیهم السلام تجارتی است که سرمایه نمی‌خواهد. یکی از توسلاتی که بزرگان به آن سفارش می‌کردند، نماز جعفر طیار است که گره‌های بسیار مهم را با آن می‌توان باز کرد. البته شرایطی دارد که رعایت آن‌ها، اثر گذاری‌اش را بیشتر می‌کند. بهترین وجهش این است که روز چهارشنبه و پنج‌شنبه و جمعه را انسان روزه بگیرد و در عصر جمعه نماز جعفر طیار را بخواند و بعد هم مبلغی را هر چند اندک باشد، برای سلامتی حضرت بقیه الله عجل الله صدقه بدهد و حاجتش را از خدا تقاضا کند که فرموده‌اند: ممکن نیست حاجت او رد شود.

منبع:

(شیفته یار، آیت الله ناصری، نشر لوح نگار، چاپ اول،1391،ص8)

به وصلش کی رسی هیهات هیهات!

 اولین مبحث اخلاقی که یاد گرفتم، باب غیبت بود. خدا شاهد است که از ابتداي هیجده سالگي استاد من مرا ملزم كرد به اين كه کم صحبت بکنم. «الصمت باب من ابواب الحكمه». خاموش بودن دری از درهای حکمت است. در مباحث اخلاق اولین مسئله ای که بنده یاد گرفتم، باب غیبت بود، زیرا دیدم اگر این باب را یاد نگیرم؛ نمی توانم صحبت بکنم. هر چه حرف بزنم، استاد خواهد گفت که غیبت است ! هر که زیاد حرف بزند ؛ زیاد اشتباه می کند. مگر کسی که مجتهد و با سواد باشد.آخر تو چه می دانی سود و زیانت در چیست ، داداش جون! تو که سود و زیان خود ندانی به وصلش کی رسی هیهات هیهات عمل بد ، عفت زبان را از بین می برد.

منبع:

[ از فرمایشات آیت الله حق شناس رحمه الله علیه، کتاب مرد حق ، لوح نگار،چاپ اول 1391 ،ص 16 ]

اخلاق و رفتار امام حسين (ع )



با نگاهي اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي حسين (ع )، درمي يابيم كه هماره وقت او به پاكدامني و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درك و ديد ما گذشته است . اكنون مروري كوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، كه پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري و حتي در آخرين شبداشت . گاهي در شبانه روز صدها ركعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم كه از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: “خدا مي داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارمحضرتش بارها پياده به خانه كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد.
ابن اثير در كتاب “اسد الغابة “ مي نويسد: “كان الحسين رضي الله عنه فاضلا كثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال  الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه كارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشكوه بود كه وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به كعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به احترامشان از مركب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي كه جامعه براي حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود كه او با مردم زندگي مي كرد  از مردم و معاشرتشان كناره نمي جست  با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يك اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه كاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي كردند… اين روايت يك نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشكي مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : “ان الله لا يحب المتكبرين “، خداوند متكبران را دوست نمي دارد.
پس فرمود: “من دعوت شما را اجابت كردم ، شما هم دعوت مرا اجابت كنيد.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي  هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي مي گويد: “چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مباركش آثار پينه مشاهده كردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر كيسه هاي غذايي است كه پدرم شبها به دوش مي كشيد و به خانه زنهاي شوهرمرده و كودكان يتيم و فقرا مي رسانيد.
علائلي در كتاب “سمو المعني “ مي نويسد:
“ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي كنيم كه هر كدام در جبهه و جهتي عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يكي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و… اما شكوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است كه ابعاد بي نهايتش هر يك مشخص كننده يك عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه  والاييها و فرازمنديها است .
آري ، مردي كه وارث بي كرانگي نبوت محمدي است ، مردي كه وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشكار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد كه بايد او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حكايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونه يك بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلكه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداكاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.

منبع:

كامل الزيارات ، ص .101 (22)
كامل الزيارات ، ص .121 (23)
كامل الزيارات ، ص .147 (24)
عقد الفريد، ج 3، ص .143 (25)

 

اهمیت زیارت امام حسین(ع) با پای پیاده

چند حدیث از امام صادق(ع) را در این زمینه مرور می کنیم:

هر کس پیاده به نزد قبر حسین(ع) برود، خداوند، برای هر قدمش هزار حَسَنه می نویسد و هزار زشتکاری را از او می زُداید و او را هزار درجه، بالا می بَرد.

هر کس پیاده نزد قبر حسین(ع) برود، خداوند در برابر هر گامی که بر می دارد و می گذارد، برایش [پاداش] آزاد کردن یک بنده از فرزندان اسماعیل(ع) را می نویسد.

هر کس از خانه اش به قصد زیارت حسین بن علی بن ابی طالب(ع) بیرون آید، اگر پیاده باشد، خداوند، برای هر گامش حَسَنه ای را می نویسد و زشتکاری ای را از او می زُداید، و چون به حرم حسین(ع) رسید، خداوند، او را جزو رستگاران می نویسد، و چون زیارتش را به پایان بَرَد، خداوند، او را از رهایی یافتگان می نویسد

هر کس پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، خداوند، در برابر هر گامش، حَسَنه ای برایش ثبت می کند و گناهی را از او می زُداید و درجه ی او را بالا می بَرد، و چون به قبر می رسد، خداوند، دو فرشته بر او می گمارد که هر چه خیر از دهانش بیرون آید، می نویسند و هر چه شر و غیر آن [مانند لغو و بیهوده گویی] بیرون آید، نادیده می گیرند، و چون باز گردد، با او وداع می کنند و به او می گویند: ای دوست خدا! آمرزیده ای. تو، جزو حزب خدا، حزب پیامبر خدا و حزب خاندان پیامبرش هستی. به خدا سوگند، هرگز، آتش را با چشمانت نخواهی دید و آن نیز تو را نخواهد دید و به [سوزاندن] تو، طمع نخواهد داشت

منبع:

. کامل الزیارات، ص ۲۵۵، ح ۳۸۱.
 . همان، ص ۲۵۷، ح ۳۸۶. .

تهذیب الأحکام، ج ۶، ص ۴۳، ح ۸۹.
. کامل الزیارات، ص ۲۵۵، ح ۳۸۳.

دانش‏نامه ی امام حسین(ع)، ج ۱۰، ص ۴۶۳ ـ ۴۶۵. 

الف. اهمیت زیارت امام حسین(ع)


زیارت امام حسین(ع)، بیش از دیگر اهل بیت(ع) مورد تأکید روایات قرار گرفته است. این روایات، نه تنها زیارت سید الشهدا(ع) را با فضیلت ترین کار و همانند زیارت خدا و پیامبر او توصیف می نمایند، بلکه تصریح می کنند که زیارت ایشان، بر هر مؤمنِ معترف به امامت اهل بیت(ع) لازم است و کسی که بتواند او را در کربلا زیارت کند و خودداری نماید، حقّی از حقوق خدا و پیامبر(ص) را ترک کرده و با این جفاکاری، مورد عاقّ اهل بیت(ع) واقع می گردد و بدین سان، از خیر و برکات فراوان محروم می شود و از ایمان و عمرش، کاسته می گردد.

زیارت سید الشهدا(ع)، اگر با آداب و شروط آن انجام شود، کیمیایی است که جان آدمی و زندگی او را دگرگون می سازد. بر پایه ی روایات، زیارت آن بزرگوار، آثار و برکات بسیاری دارد، از جمله این که فرشتگان الهی، برای زائر امام حسین(ع)، احترام ویژه ای قائل اند و وی، مشمول دعای اهل بیت(ع) و فرشتگان است؛ خداوند متعال، گناهان زائر امام حسین(ع) را می بخشد؛ عمرش را طولانی می کند؛ روزی اش را فراوان می گردانَد؛ غمش را زائل می سازد؛ قلبش را شاد می نماید؛ گناهانش را به عمل صالح تبدیل می کند؛ اگر بدبخت باشد، او را خوش بخت می نماید؛ پیامبر خدا(ص)، برای او شفاعت می کند و به او نیز اجازه ی شفاعت کردنِ دیگران داده می شود؛ با حسین بن علی(ع) محشور می گردد؛ در بهشت، همنشین اهل بیت(ع) خواهد بود و سرانجام، باید گفت: فضایل و برکات زیارت امام حسین(ع)، غیر قابل شمارش است

منبع:

کامل الزیارات ج ۱۰، ص ۴۳۰ ـ ۴۳۱.

تولد امام حسین (ع)

به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت علی و فاطمه،که درود خدا بر ایشان باد،در خانه ی وحی و ولایت،چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام (ص) رسید،به خانه ی حضرت علی و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا کودکش را بیاورد.اسماء او را در پارچه یی سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص) برد،آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3).

به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش،امین وحی الهی،جبرئیل،فرود آمد و گفت:سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا،این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون «شبیر» (4) که به عربی «حسین »خوانده می شود،نام بگذار. (5) چون علی (ع) برای تو بسان هارون برای موسی بن عمران است جز آنکه تو خاتم پیغمبران هستی.و به این ترتیب نام پر عظمت «حسین »از جانب پروردگار،برای دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.

به روز هفتم ولادتش،فاطمه ی زهراء که سلام خداوند بر او باد،گوسفندی را برای فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت،و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او نقره صدقه داد. (7)

حسین و پیامبر (ص)
از ولادت حسین بن علی (ع) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام (ص) در باره ی حسین (ع) ابراز می داشت،به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند.سلمان فارسی می گوید:دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود:تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی،تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی،تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت های خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان،قائم ایشان (امام زمان عج) می باشد. (8)

انس بن مالک روایت می کند:

وقتی از پیامبر پرسیدند کدامیک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری،فرمود:حسن و حسین را، (9) بارها رسول گرامی حسن و حسین را به سینه می فشرد و آنان را می بویید و می بوسید. (10)ابو هریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف می کند که:رسول اکرم (ص) را دیدم که حسن و حسین (ع) را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد،وقتی به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است. (11)عالی ترین،صمیمی ترین و گویاترین رابطه ی معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله ی رسول گرامی اسلام (ص) خواند که فرمود:

حسین از من و من از حسینم. (12)

منبع:

1.اعلام الوری طبرسی ص 213

2اعیان الشیعه جزء 11 ص 167

3- امالی شیخ طوسی ج 1 ص 377

4- تاج العروس ج 3 ص 389، لسان العرب ج 6 ص 60

5- معانی الاخبار ص 57

6-.وسائل الشیعه ج 15 ص 143 به بعد.

7- کافی ج 6 ص 33.

8- مقتل خوارزمی ج 1 ص 146- کمال الدین صدوق ص 152.

9- سنن ترمذی ج 5 ص 323.

10- ذخائر العقبی ص 122.

11- الاصابه ج 11 ص 330.

12- سنن ترمذی ج 5 ص 324-

محکم کاری !

 

 در كتاب‌ «أمالي‌» شيخ‌ طوسي‌،… از حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌اند كه‌: یک نفر آمد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله ” فقیل له ان سعدبن معاذ قد مات” ( گفت سعدبن معاذ مرد. ) … حضرت خودش مراقب غسل این شهید عزیز شد. در حالي كه‌ رسول‌ خدا بدون‌ كفش‌، پاي‌ برهنه‌ و بدون‌ ردا جنازه سعدبن معاذ را تشییع می کردند، و گاهي‌ طرف‌ راست‌ تابوت‌ را مي‌گرفت‌ و گاهي‌ جانب‌ چپ‌ را می گرفتند و این جوری اظهار ارادت و علاقه می کردند .حضرت خودشان رفتند داخل قبر ، لَحْد معيّن‌ كرد و او را در لَحْد گذارد و خشت‌ها را يكي‌ پهلوي‌ ديگري‌ مي‌چيد و مي فرمود: به‌ من‌ سنگ‌ بدهيد، خاك‌ مرطوب بدهيد، که لحد را محکم کنم. حضرت فرمودند: … إنِّي‌ لَاعْلَمُ أَنَّهُ سَيَبْلَي‌ وَ يَصِلُ الْبِلَي‌ إلَيْهِ، می دانم این بدنش چند روز دیگر می پوسد امّا در عین حال این لحد را محکم می کنم . مهم این جمله است وَلَكِنَّ اللَهَ يُحِبُّ عَبْدًا إذَا عَمِلَ عَمَلاً أَحْكَمَهُ. (چون) ‌خدا دوست‌ می دارد آن بنده ای که‌ وقتی کاری را بعهده گرفت آن‌ کار را محكم‌ كاري‌ كند. این محکم کاری برای این است که خدا از محکم کاری خوشش می آید. والا چه محکم بکنی و چه نکنی این جسد پوسیده خواهد شد. آنچه از این حدیث مورد نظر ماست این که هر کاری که می کنید محکم کاری کنید. آدم درس هم که می خواند محکم کاری کند. درس هم که می گوید محکم کاری کند. کار اقتصادی هم که می کند محکم کاری کند . اطراف کار را رها نباید کرد . مشکل عمده ما در زمینه های مختلف و در بخشهای مختلف کشور که می بینید گاهی مشکلاتی وجود دارد ناشی از سهل انگاری و ناشی از دنبال نکردن کار است. والا اگر انسان کار را محکم انجام دهد کار پیش می رود.

منبع:

[ شرح حدیث از امام خامنه ای در مقدمه درس خارج ، برداشت از سایت leader.ir ]

خدا این گونه جواب می دهد!

 عالم ربانی مرحوم آقا سید عبدالله فاطمی شیرازی از مبرزین شاگردان آیت الله انصاری(رحمة الله) و صاحب کرامات و خرق عادات عدیده بود و از افرادی است که در سیر و سلوک، بسیار زحمت کشیده بودند. یکی از دوستان ایشان حکایت می کرد که: شب عاشورا از منزل حضرت آیت الله نجابت (رحمه الله) به اتفاق مرحوم فاطمی عازم منزل بودیم، به خیابان که رسیدیم تاکسی را صدا کردیم و سوار شدیم، رادیوی تاکسی روشن بود و موسیقی پخش می کرد. جناب سید عبدالله فاطمی رو به راننده کردند و فرمودند: موسیقی را خاموش کن. ولی راننده با جسارت زیاد گفت: خاموش نمی کنم، نمی خواهید پیاده شوید. همین کار را هم کردیم. به محض پیاده شدن، یک ماشین سواری جلوی پای مان توقف کرد و گفت: حاج آقا بفرمایید، هرکجا می روید در خدمتتان هستم. سوار که شدیم رو به آقای سید عبدالله کرد و گفت: حاج آقا! من شما را تا در منزل می رسانم. جلوی منزل که توقف نمود، دست در جیب خود کرد و یک دسته اسکناس بیرون آورد و به مرحوم آقا سید عبدالله داد و گفت: من چند روزی است که می خواهم این پول را به خدمت یک روحانی سید بدهم، آیا شما قبول می فرمایید؟ آقا قبول نمودند و پس از آن رو به من کرده و فرمودند: هرکس که برای رضای خدا کار کند و قدم بردارد، خداوند این گونه جواب او را می دهد.

منبع:

(محمد لک علی آبادی، شرح حال و کرامات اؤلیاء الهی، اتشارات هنارس ، چاپ سوم ، 1393 ، ص 165

راهی برای رسیدن به آرامش


من وصیّة النّبی بامیرالمؤمنین علیهماالسّلام : يَا عَلِيُّ إِنَّ مِنَ الْيَقِينِ … لَا تَحْمَدَ أَحَداً بِمَا آتَاكَ اللَّهُ وَ لَا تَذُمَّ أَحَداً عَلَى مَا لَمْ يُؤْتِكَ اللَّهُ فَإِنَّ الرِّزْقَ لَا يَجُرُّهُ حِرْصُ حَرِيصٍ وَ لَا تَصْرِفُهُ كَرَاهَةُ كَارِهٍ إِنَّ اللَّهَ بِحُكْمِهِ وَ فَضْلِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الْفَرَحَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِي الشَّكِّ وَ السَّخَطِ
ازسفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله به آقا امیر المومنین علیه اسلام است که یا علی … از مراتب یقین یکی این است که آنچه را که خدا به تو عنایت کرده، دیگری را منعم آن نعمت ندانی و او را به‌خاطر آن نعمت حمد نکنی. و چیزی هم که خدای متعال از تو باز داشته و به تو نداده، تقصیر آن را گردن دیگری نیندازی و به‌خاطر آنچه که خدا به تو نداده، کسی را مذمّت نکنی. هیچ حرصی از سوی هیچ حریصی نمی‌تواند رزق را به‌سوی او بکشاند. همچنان که کراهت هیچ کارهی هم نمی‌تواند رزق را از کسی باز بدارد. - حُکم شاید به معنای حکمت و تدشبیر الهی باشد - با حکم و فضل خود… خدای متعال آرامش زندگی و فرح و سُرور را در یقین و رضا قرار داده است. اگر انسان از حالت ریب و تردید و تزلزل روحی و اعتراض و نارضایی نسبت به همه حوادث زندگی خود خارج شد و به مقام رضا رسید، خدای متعال رَوْح و فرح - یعنی آرامش - را به او عنایت خواهد کرد. متقابلاً خدای متعال، همّ و حزن و اندوه و امثال اینها را، در شک - یعنی ضِدّ یقین، حالت دودلی و تردید - و سخط - یعنی خشمگین بودن از همه حوادث - قرار داده است. چنین انسانی، اگر خدا نیکی‌ای به او دهد، خشمگین است که چرا بیشتر نداد؛ اگر بدی‌ای به او قسمت کند، خشمگین است که چرا متوجّه او شد! برای رسیدن به رَوْح و فرح، بایستی انسان دنبال یقین و رضا بگردد.

منبع:

[ شرح حدیث از امام خامنه ای مدظله العالی در مقدمه درس خارج فقه 28/06/1378‌

گنج

 

 کلیدِ دَرِسعادت و درهای بهشت و کلیدِ دَرِشقاوت و درهای جهنم در این دنیا ، در جیب خود تو است می توانی درهای بهشت و سعادت را به روی خود مفتوح کنی و می توانی بخلاف آن باشی. زمام امر در دست تو است، خدای تبارک و تعالی حجت را تمام و راههای سعادت و شقاوت را روشن نموده و توفیقات ظاهری و باطنی را عطا فرموده، آنچه از جانب او و اولیای او است تمام، اکنون نوبت اقدام ما است، آنها راهنمایند و ما راهرو. آنها عمل خود را انجام دادند به وجه احسن و عذری باقی نگذاشتند و لحمه ای کوتاهی نکردند، تو نیز از خواب غفلت برخیز و راه سعادت خود را طی کن و از عمر و توانایی خود استفاده نما که اگر وقت بگذرد و این نقد عمر و جوانی و گنج قوّت و توانائی از دستت برود جبران ندارد.

منبع:

[ امام خمینی(ره) آداب الصلوه، ص 41 ]

ولگرد صحرا!

 عارف بالله میرزا احمد نهاوندی تهرانی ( مشهور به مرشد چلویی) می گفت : خداوند، زمین و آسمان و هر چه در آن هست را برای انسان آفریده و فرموده است که از آن استفاده کند، صراط مستقیم بپیماید تا به من برسد. همه این کرات آسمانی و زمین دور انسان می گردند ولی خود انسان ولگرد صحراست. او راه را گم کرده است.

 زمین و آسمان شمس و قمر این آیت عظمی / همه گرد تو می گردند و تو ولگرد صحرایی

         مگر عمر تو چند سالست؟ هشدار ای دل غافل / سجلت را تماشا کن ببین هفتاد بالایی             

منبع:

[ علی عابد نهاوندی، بهترین کاسب قرن ]

 

دستت را سر هر سفره ای دراز نکن!

 در حلال و حرام وسواس بشوید ، نه در نجاست و طهارت . زیاد دست آب نکشید ، مواظب حلال و حرام باشید. آیه ی قرآن است که (فلینظر الانسان الی طعامه ) یعنی انسان به طعامش نگاه کند . وقتی غذایی جلوی انسان می گذارند ،باید ببیند که این غذا از کجا آمده ؟حلال است یا حرام؟مال صغیر است؟ از چه درست شده؟ مال موقوفه است؟ مال خمس نداده است؟ ربا است؟ رشوه است؟ وسواس بشوید ،تا حلال نخوردی حال عبادت نداری. تا حلال نخوری تاریک هستی. اگر می خواهید نورانی شوید حلال بخورید. اولیا ی خدا اگر حرامی جلویشان باشد می فهمند ماها نمی فهمیم . باید احتیاط کنیم. اگر به منزل انسان متدین و با تقوا و نماز شب خوان رفتی شام آوردند ، بخور. ولی افراد لا ابالی غذایشان را نخور. حدیث دارد که مردم چهار دسته اند یک دسته: مالشان را از راه حلال به دست می اورند و در راه حلال هم خرج می کنند او به بهشت می رود. اما سه دسته دیگر به جهنم می روند. دسته دوم مالشان از راه حلال است اما در راه حرام خرج می کنند . دسته سوم بر عکس هستند ، مالشان از راه حرام است رشوه می گیرند ، ربا می دهند، اما روضه خوانی هم می کنند ، این هم به جهنم می رود. قسم چهارم آن کسی است که مالش از حرام است و در راه حرام هم خرج می کند . رشوه و ربا می خورد و بعد هم مشروب و قمار و نا اهلی و… . همیشه این دعا را بخوانید : اَللَّهُمَّ ارْزُقنا رِزْقاً حَلاَلاً طَيِّباً؛ خدایا روزی حلال نصیب من کن.اگر انسان یک لقمه حرام بخورد تا چهل روز اثر می گذارد. اوایلی که آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله علیه به قم آمده بودند یک شب ایشان را مهمان می کنند .او هم شب در خواب می بیند که امام زمان علیه السلام به او می فرمایند: «دستت را سر هر سفره ای دراز نکن» … به میهمانی نمی روند. انسان باید در شکمش و سواس شود .

منبع:

[ بدیع الحکمه(مواعظ حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی)، انتشارات بوستان قرآن، چاپ چهارم ، 1395، ص40 ]

با عملت حرف بزن!

 

 با خدا حرف بزن. گرچه امیدوارم با خدا و خوبان با لب حرف نزنی و با عملت حرف بزنی. دست محبّت بر سر یتیم بکش و با این کارت به خدا و خوبان بگو من هم یتیمم، شما هم دست محبّتی بر سر من بکشید. به فقیر چیزی بده و با این عملت به خدا و خوبان بگو من هم فقیرم، شما هم به من بدهید. عیب اشخاص را بپوشان و ستر کن و با این کارت به خدا و خوبان بگو من هم عیوبی دارم، شما هم عیوب مرا بپوشانید و ستر کنید.

منبع:

[ حاج اسماعیل دولابی، مصباح الهدی ، ص 238 ]

دو مؤمن بهشتی

 

عَنِ الصادِقِ جَعفَرِبنِ محمدٍ عَلَيهِما السَّلامُ قالَ: اِذا كانَ يَومُ الْقِيامَةِ وَقَفَ عَبْدانِ مُؤْمِنانِ لِلْحِسابِ كِلاهُما مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ فَقيرٌ فِى الدُّنيا وَ غَنِىٌّ فِى الدُّنْيا ؛ فَيَقُولُ الْفَقيرُ، يا رَبِّ عَلى ما اَوْقَفُ؟ فَوَ عَزَّتِكَ اِنَّكَ لَتَعْلَمُ اَنَّكَ لَمْ تُوَلِّنى وَلايَةً فَاَعْدِلَ فيها اَوْ أَجُور وَ لَمْ تَرْزُقَنى مالاً فَأَدّى مِنْهُ حَقّاً اَوْ أَمْنَعُ وَلا كانَ رِزْقى يأتينى مِنْها اِلاّ كِفافاً عَلى ما عَلِمْتَ وَ قَدَّرْتَ لى فَيَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلالَهُ: صَدَقَ عَبْدى فَخَلُّوا عنْهُ يَدْخِلُ الْجَنَّةَ وَ يَبْقَى الآخِرَ حَتّى يَسيلَ مِنْهُ الْعَرَقَ ما لَوْ شَرَبَهُ اَرْبَعُونَ بَعيراً لَكَفاها، ثُمَّ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ فیقول لَه الفَقیر: ما حَبَسَک؟ فَيَقُولُ: طُولُ الْحِسابِ ما زالَ الشَّىْ ءُ يَجيئُنى بَعْدَ الشَّىْ ءِ يَغْفِرُلى ثُمَّ اُسْأَلُ عَنْ شَى ءٍ آخَرَ حَتّى تَغَمَّدَنِىَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُ بِرَحْمَةٍ وَالْحَقَنى بِالتَّائِبينَ...

 حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: وقتی روز قیامت فرا رسد، دو نفر مؤمن بهشتی می ایستند برای حساب در برابر پروردگار، یکی از این دو در دنیا با فقرگذرانده و دیگری غنی است که هر دو هم (مؤمن) و اهل بهشت هستند. فقیر می گوید: خوب، چرا پروردگار مرا در این جا نگه داشته ؟! می گوید پروردگارا در دنیا نه به من یک مقام و ریاستی (دادی) که بتوانم در آنجا عدل یا جور کنم. داشتم زندگی خودم را می کردم. مالی هم که به من ندادی تا این بحث پیش بیاید که من حقِ مالی را ادا کردم یا ادا نکردم. چیزی نداشتیم! زندگی روز مرّه ای را داشتیم که خوردیم و گذراندیم. خودت می‌دانی ، زندگی من زندگی کفاف بوده همان طور که خودت مقدّر کرده بودی؛ (پس فقیر آن کسی نیست که به قدر کفاف هم نداشته باشد.) پروردگار می فرماید راست می گوید بنده من. بگذارید برود بهشت. بعد نوبت غنی (و ثروتمند) می رسد. اینقدر می ایستد برای حساب، که عرق از سر تا پای او جاری می شود (که هرگاه چهل شتر از آن بنوشند آنها را بس است – این برای مبالغه و بیان کثرت هست .) بعد از مدت طولانی او را وارد بهشت می کنند. آن برادر فقیر می گوید چرا اینقدر تاخیر کردی؟! می‌گوید بخاطر طولانی شدن حساب رسی. همین طور یکی پس از دیگری سئوالات مطرح می شد. فلان مال را از کجا آوردی؟ باید جواب بدم. کجا خرج کردی؟باید جواب بدم این مقام و موقعیت را از کجا پیدا کردی؟ باید جواب بدم . چه جوری عمل کردی؟ باید جواب بدم. همین طور یکی یکی از من سئوال کردند . بعد خدای متعال بر من رحمت آورد و مرا آمرزید. و به توبه کاران ملحقم فرمود. دنبال مال دنیا می دویم، دنبال مقام می دویم، دنبال عضویت فلان مجموعه خودمان را می کُشیم، برای چی؟! برای این که حساب خودمان را در آنجا سنگین تر کنیم !!!.

منبع:

[ شرح حدیث از امام خامنه ای در مقدمه درس خارج ، برداشت از سایت leader.ir ]

 

چه شده که آیات الهی در ما اثر ندارد؟!

 

ای عزیز! اگر به هر یک از ما یک طفل ده ساله (ای) اطلاع د هد که خانه ات آتش گرفت یا پسرت در آب افتاد و الان غرق می شود، آیا اگر اشتغال به هر کار مهمی داشته باشیم، دست از آن برداشته، در تعقیب این اخبار هولناک سراسیمه می دویم یا آن که با اطمینانِ نفس نشسته اعتنا نمی کنیم؟ اکنون چه شده است، تمام آیات و اخبار و برهان و عیان به قدر خبر یک بچه ده ساله در ما تاثیر نکرده، اگر تاثیر کرده بود، راحتی را از ما سلب نموده بود. آیا این کوری باطن … را باید به چه نحو معالجه کرد؟ آیا این مرض قلبی محتاج به علاج و طبیب (نیست)؟

منبع:

(امام خمینی -ره ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 286)

چرا به امام زمان (عجل الله تعالی فرج الشریف ) وحی نمی شود؟


سؤال: چرا به امام وحي نمي شود و اگر وحي نمي شود پس چگونه امام زمان (عجل الله تعالی فرج الشریف) مي خواهد ظهور كند؟ 

جواب:

1ـ اگر منظور از امامان، دوازده امام بعد از پيغمبر اكرم (صل الله علیه واله وسلم) مي باشد، درست است والا قبل از پيغمبر (صل الله علیه واله وسلم ) امام هم بوده كه به او وحي شود مانند حضرت ابراهيم (عجل الله تعالی فرج الشریف).

2ـ اگر سؤال این است كه چرا به امام وحي نمي شود برمي گردد به راز ختم نبوت، زيرا هنگامي كه مسائل دين آن قدر كامل شودكه ديگر نيازي به وحي نباشد به طوري كه تمام پيش بيني ها تا روز قيامت در اين دين شده ديگر چه نيازي به وحي خواهد بود، فقط نياز به كسي است كه اين دين كامل و جامع را از تحريف حفظ كند و با علم خدادادي و قوه عصمت آن را بدون كم و زياد براي مردم بيان نمايد و آنها را هدايت كرده و به خداي متعال برساند كه آن هم امام مي باشد.

حضرت آيت الله مصباح يزدي مي فرمايند (در شرايطي كه تبليغ رسالت الهي در همه جهان به وسيله يك پيامبر و به كمك ياران و جانشینان وي ميسر باشد و احكام و قوانين يك شريعت، پاسخگوي نيازهاي حال و آينده جامعه باشد و پيش بيني هاي لازم براي مسائل نوظهور در آن شريعت شده باشد و نيز تضميني براي بقاء و مصونيت آن از تحريفات، وجود داشته باشد. ديگر موجبي براي مبعوث شدن پيامبر ديگري نخواهد بود ـ اما دانشهاي عادي انسان توان تشخيص چنين شرائطي را ندارد و خداي متعال است كه با علم نامتناهي خود، زمان تحقق اين شرايط را مي داندو اوست كه مي تواند ختم نبوت را اعلام كند چنانكه اين كار را در آخرين كتاب آسماني اش انجام داده است ـ ولي ختم نبوت به معناي قطع رابطه هدايت بين خدا و بندگان نيست بلكه هر گاه خداي متعال صلاح بداند از علوم غيبي، به بندگان شايسته اش افاضه مي فرمايد هر چند به صورت (وحي نبوت) نباشد، چنانكه به عقيده شيعه چنين علومي را به امامان معصوم (عجل الله تعالی فرج الشریف) عطا كرده است.) (1)

3ـ جواب قسمت دوم را نيز به سه صورت مي توان عرض كرد كه: اولاً همانطور كه اشاره شد او توسط علوم غيبي الهي از ظهور خود آگاه خواهد شد . ثانياً يكي از خصايص امامان معصوم (عجل الله تعالی فرج الشریف) محدث بودن آنهاست يعني ملائكه با آنها سخن مي گويند. (2) و ثالثاً در احاديث به اموري اشاره شد كه بعضي از آنها عبارتند از: امام صادق (عجل الله تعالی فرج الشریف) مي فرمايند: (ندا مي شود به اسم او در شب بيست و سوم (يعني رمضان) و قيام مي كند در روز عاشورا) (3)

حضرت صادق (عجل الله تعالی فرج الشریف) در آيه: (إذا نقر في الناقور) فرمود: (از ماست امامي كه مستقر خواهد شد, پس هر گاه خداوند عزوجل اراده كند اظهار امر او را در قلب او بيندازد پس ظاهر شود) (4)

حضرت امير المؤمنين (عجل الله تعالی فرج الشریف) از پيغمبر اكرم (صصل الله علیه واله وسلم) نقل مي كنندكه آن حضرت فرمود: (هرگاه وقت خروج او برسد او را شمشيري هست در قلاف پس آن شمشير او را ندا كند كه برخيز اي ولي خدا و بكش دشمنان خدا را) (5)
منابع :

1ـ آموزش عقايد، ص 290، آيت الله مصباح يزدي

2ـ كتاب مهدي منتظر (عج) ص 19،189،190

3ـ كتاب مهدي منتظر (عج) ص 19،189،190

4ـ كتاب مهدي منتظر (عج) ص 19،189،190

5ـ كتاب مهدي منتظر (عج) ص 19،189،190

آیا دسترسی به حضرت سخت است؟


سؤال: چرا خداوند دسترسي به امام زمان(عج) را سخت كرده است؟ آن هم در اين دوره وانفسا كه عدهاي خود را امام زمان بنامند و چنين كفر و گناه، جامعه را از هم بدرد! 

جواب:

بخش نخست: ضرورت ايجاد زمينه و صلاحيّت ارتباط با امام زمان(عج).

بخش دوم: بررسي عوامل غيبت.

1- ضرورت ايجاد زمينه جهت ارتباط با امام زمان(عج).

در عرف همه ملل و اقوام روشن است كه ارتباط با بزرگان به ميزان شخصيت هر بزرگي، داراي شرايط ويژهاي است كه تا شرايط پديد نيايند، عرف مردمي اجازه ارتباط و دسترسي با آن شخصيّت را به هيچ فردي نمي دهد.

دسترسي به امام زمان(عج) از اين گردونه خارج نيست، بلكه ميتوان گفت: با توجّه به موقعيّت اختصاصي حضرت يعني موضوع غيبت و سوء استفاده هايي كه ممكن است برخي از افراد از مطرح كردن ارتباط با امام زمان(عج) داشته باشند، دسترسي به حضرت، داراي شرايط بيشتر و سختتري ميباشد و چنان نيست كه هر فردي به آساني بتواند با امام ارتباط برقرار كند.

قدم گذاشتن در اين مسير به كسب لياقت و شايستگي نيازمنداست و هر كس به اندازه تلاش خود بهره مي برد. خلاصه اين كه: ارتباط و دسترسي به امام زمان(عج) در دوران غيبت كبري به ايجاد زمينه شايستگي و لياقت نياز دارد؛ همان گونه كه برخي از بزرگان همانند سيد بحرالعلوم و محقق اردبيلي (ره) با حضرت ارتباط داشتند؛ از سوي ديگر ارتباط با امام زمان(عج) تنها ملاقات حضوري نيست، بلكه راههاي ديگري براي ارتباط موجود است (مثلاً از طريق دعا و مناجات و به صورت دروني).

در ضمن از برخي روايات استفاده مي شود كه حضرت بر اعمال و رفتار شيعيان نظارت دارد و پشت پرده به هدايت مردم پرداخته و همه جا حضور دارد، همانند رواياتي كه ميگويد: حضرت در مراسم حج حضور دارد و مردم را مي بيند، اما مردم او را نمي بينند.(4)

2- بررسي عوامل غيبت.

عواملي را كه قابل تصوّر است در غيبت امام زمان(عج) تأثير داشته باشد ميتوان در اين چند فرض بيان كرد:

1- خداوند اراده كرده است كه حضرت غايب باشد.

2- حضرت ولي عصر(عج) خواهان غيبت است.

3- مردم آمادگي ظهور و پذيرش حضرت را ندارند.

اهل فن و علماي كلام مورد اول و دوم را مردود شمردهاند، به دليل اين كه:

الف) لطف خدا به بندگان مقتضي ظهور امام زمان(عج) است تا بندگان تشنه حق و حقيقت بتوانند با ظهور و حضور او، از چشمه زلال هدايتش سيراب شوند. يعني اگر بشر و انسانها و هر موجودي، قابليت دريافت فيض الهي را داشته باشد، خداوند او را از فيض خود محروم نمي كند.

ب) مقام عصمت حضرت اقتضا ميكند كه مردم از فيض حضور آن عزيز و ارشادها و راهنماييهاي او بهره مند باشند؛(5) افزون بر اين دليل عقلي، از برخي روايات استفاده مي شود كه حضرت هم خواهان تحقّق وعده ظهور است. محمد بن عثمان عمري ميگويد: آخرين ديدار من با حضرت كنار خانه خدا بود، در حالي كه حضرت اين گونه دعا ميكرد: اللّهم أنجزلي ما وعدتني؛(6) خدايا! آن چه را كه به من وعده دادهاي برسان.

بنابراين از موارد فوق، فقط فرض سوم باقي ميماند كه تنها عامل غيبت محسوب ميشود، يعني آماده نبودن جامعه بشري، يعني انسانها هنوز به دريافت اين فيض بزرگ الهي نرسيدهاند و اين قابليت براي آنها هنوز به وجود نيامده است.

در اين باره حضرت علي(ع) فرمود: بدانيد كه زمين از وجود حجّت خدا خالي نميماند، ولي خداوند، به خاطر ظلم و جور و اسراف مردم آنان را از ديدار و ارتباط با او محروم خواهد كرد.(7)

خواجه نصير الدين طوسي دراين باره گفته است: غيبت امام مهدي(عج) نه از ناحيه خدا است و نه از ناحيه حضرت، بلكه از ناحيه مردم است، چرا كه همگان آماده اطاعت از امام نيستند و هرگاه عامل غيبت زدوده شود، هنگام ظهور فرامي رسد.(8)

بنابراين مي توان گفت: تنها عامل عدم دسترسي به امام زمان(عج) و غيبت حضرت، آماده نبودن جامعه بشري براي ظهور است، گرچه بخشي از مردم به اين نتيجه رسيدهاند كه اصلاح جامعه و برقراري عدالت اجتماعي فراگير ممكن نيست. مگر از ناحيه شخصي كه داراي ولايت مطلقه از طرف خدا باشد؛ و تا اين خواسته مردمي به حدّ لازم نرسد و همگان يا اكثر انسانها خواهان پذيرايي از مقدم او و اجراي دستورهايش نباشند، ظهور نخواهد كرد.(9)

هم چنين بايد توجه داشت، اگر چه هر فردي به صورت عادي نمي تواند با امام زمان(عج) ارتباط داشته باشد و او را ديدار كند، اما اين بدان معنا نيست كه از هدايت الهي محروم ميباشيم، زيرا كتاب الهي و سنت و روايات پيامبر اسلام(ص) و سيره امامان معصوم و روايات آنها را داريم.

همچنين وجود عالماني كه به دين و احكام الهي آگاهي دارند. همه اين موارد راه ما را در رسيدن به احكام الهي و ارزشهاي انساني (كه لازمه زندگي سعادتمند و رستگاري جاودانه است) هموار و روشن مي كند؛ بنابراين غيبت و فقدان امام، به معناي فقدان نور هدايت الهي و محروميت از هدايت خداوند نيست. بسياري از امور امروزه براي ما در سايه كتاب خداوند كه دچار تحريف نيست و سنّت پيامبر و امامان معصوم و عقل خدادادي روشن است. ميتوانيم بر اساس اصول كلي كه در اسلام بيان شده، راه روشن هدايت را درك كنيم.

در اين امور نياز به دست غيبي نداريم و وظيفه ما كاملاً مشخص است.

رسيدن به حضور امام زمان(عج) براي درك معارف عاليتر و نيازهاي برتر است. اگر توانستيم به آنچه كه مي دانيم و براي ما بيان شده، عمل كنيم، به وظيفه مان عمل نموده ايم.

منبع:

1. طه (20) آيه 50.

2. نمل (91) آيه 8.

3. انسان (76) آيه 3.

4. كتاب الغيبه، محمد بن ابراهيم النعماني، مكتبة الصدوق، تهران، ص 175، احاديث 13 و 14 و 15 و 16.

5. بداية المعارف الالهيّة، محسن خرازي، ج 2، مركز مديريت حوزه علميه قم، ص 163.

6. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، مؤسسة المعارف الاسلامية، ص 364، ح 330.

7. مكيال المكارم، سيد محمد تقي موسوي اصفهاني، ترجمه سيد مهدي حائري قزويني، ج 1، ص 160؛ كتاب الغيبة، محمد بن ابراهيم النعماني، مكتبة الصدوق، تهران، ص 141، ح 2.

8. بداية المعارف الهية.

9. بداية المعارف الالهية، همان، ص 164.

 

توبه در هر زمان...


ابن فضال به سند خود از امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (ص) روایت می کند که فرمود:

هر کس یک سال پیش ازآنکه بمیرد توبه کند خداوند توبه اورا بپذیرد سپس فرمودند : یک سال زیاد است ،

هر کس یک ماه قبل از فوتش توبه کند خداوند توبه او را قبول می کند بعد فرمودند : یک ماه هم زیاد است ، هر کس یک هفته پیش از مرگش توبه کند،

توبه اش در درگاه خدا قبول است .باز فرمودند: یک هفته هم بسیار است هر کس یگ روز قبل از وفاتش توبه کند خداوند توبه او را قبول می کند .

باز فرمود: هر کس قبل از معاینه و لمس مرگ توبه کندخدا توبه اش را قبول میکند.

منبع:

همان /ص432/حدیث2



 

آیا بعد از استقرار حکومت آن حضرت فقیرى یافت می شود؟


وقتى امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف) قیام می نمایند و حکومت عدل برقرار می شود، زمین گنج هاى معدنى و روییدنى خود را در اختیار آن حضرت قرار داده و حقوق مستضعفان و فقرا نیز از ثروت مندان و ظالمان گرفته و عادلانه بین همه تقسیم می گردد، تا آن جا که هیچ فقیرى باقى نمی ماند و موردى براى مصرف صدقات و زکوات یافت نمی شود. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «جهان با پیاده شدن عدالت خرّم می شود، آسمان باران هایش را فرو می ریزد، درختان، میوه هاى خود را آشکار نموده و زمین گیاهان خود را بیرون می فرستد و براى ساکنان خود آرایش می کند» (بشارة الاسلام، ص 71؛ روزگار رهایى، ص 639) امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) به منادى دستور می دهد که در میان مردم اعلام کند که هر کس نیازى به مال دارد، برخیزد. از میان مردم کسى برنمی خیزد، مگر یک نفر که می گوید: من [محتاجم].

امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه شریف) هشت ماه تمام، شمشیر بر دوش نهاده و دشمنان خدا را می کشد تا این که خدا خشنود گردد»
پس قائم (عجل الله تعالی فرجه شریف) به او می گوید: «برو پیش کلیددار و بگو مهدى به تو دستور می دهد که مالى به من بدهى». کلیددار می گوید: جامه ات را بیاور. جامه اش را می گسترد و درون آن را پُر می کند. هنگامى که آن را بر دوش می گیرد، پشیمان می شود و می گوید: چرا در میان امت محمد(صلی الله علیه و آله) من از همه آزمندتر باشم؟! چرا آن عفت نفس عمومى را من دارا نباشم؟! آن گاه مال را به کلیددار تحویل می دهد، اما پذیرفته نمی شود، و مهدى (عجل الله تعالی فرجه شریف) می گوید: «آنچه را که ما عطا کردیم، پس نمی گیریم»(منتخب الاثر، ص 147)

پایان مهلت شیطان چه وقت است


در قرآن كریم آمده است وقتی شیطان به علّت سجده نکردن بر انسان از پیشگاه الهی رانده شد به خداوند عرض کرد: پروردگارا! تا روزى که انسان ها برانگیخته مى شوند به مهلت بده. خداوند فرمود: «فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * إِلىَ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم؛ تو از مهلت یافتگانى، تا زمانى معین و معلوم » (سوره ص، آیات 79-81) امّا “در اینکه منظور از «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم»، چه روزى است، مفسران احتمالات متعددى داده اند:
بعضى گفته اند منظور پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف است، چرا که بعد از آن، طبق ظاهر آیات قرآن، همه جهانیان از بین میروند و تنها ذات پاک خداوند باقى مى ماند، بنابر این تنها به مقدارى از درخواست ابلیس موافقت شد.
بعضى دیگر احتمال داده اند که منظور از وقت معلوم زمان معینى است که تنها خدا مى داند، و جز او هیچکس از آن آگاه نیست، چرا که اگر آنوقت را آشکار مى ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتر شده بود.
بعضى نیز احتمال داده اند منظور روز قیامت است چرا که او مى خواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید، به خصوص اینکه تعبیر به یوم الوقت المعلوم در آیه 50 سوره واقعه درباره روز قیامت نیز آمده است. ولى این احتمال بسیار بعید است ، چرا که اگر چنین مى بود باید خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد، در حالى که ظاهر آیات فوق این است که بطور کامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یوم الوقت المعلوم موافقت شده است. و به هر حال تفسیر اول با روح و ظاهر آیه از همه موافقتر است، و در بعضى از روایات که از امام صادق علیه السلام نقل شده نیز به این معنى تصریح گردیده است.”

منبع:

(تفسیر نمونه، ج11، ص71)

 

اگر شیطان نباشد پس امتحان بندگان چه می شود


عده ای هم ادعا كرده اند که ” «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پس از اتمام زندگی انسانها خواهد بود، چون انسان باید بین خوبی ها و بدی ها وسوسه ای داشته باشد تا انتخاب كند و دارای اجر و یا عذاب شود و اگر شیطان در عصر ظهور كشته شود با تكلیف انسانی در تعارض است.”
در پاسخ باید گفت در آن زمان، آزادی و اختیار از انسانها گرفته نمی شود؛ چنانکه مرحوم علامه طباطبایى مى فرماید: «ملازمه اى بین تکلیف انسان و وجود شیطان براى اغواگرى او وجود ندارد؛ پس چنین نیست که تا انسان مکلّف است در پى گمراه کردن او باشد؛ زیرا ممکن است خداوند، جامعه انسانى را صالح گرداند و فساد را ریشه کن کند، و مردم جز پروردگار کسى را نپرستند، در این صورت شیطان نمى تواند کسى را گمراه کند.» به عبارت دیگر هر چند وجود شیطان سبب افزایش وسوسه خواهد بود اما تمام وسوسه با شیطان نیست بلكه نفس اماره هم اگر شیطان نباشد، انسان را به امور ناپسند وسوسه می كند پس این قول هم بسیار ضعیف هست و نمی توان بدان توجه كرد.

منبع:

(المیزان، ج ۱٢، ص 128

از نیت تا واقعیت


از امام حسین علیه السلام روایت شده است كه: «سر رشته امور باید به دست عالمانى ربانى باشد كه نسبت به احكام و حلال و حرام خدا وفادار و امین مى باشند»
سؤالی که مطرح می باشد این است که حکومت دینی ایران به چه میزان آرمان حکومت جهانی امام زمان را محقق کرده است؟
در پاسخ باید گفت: جمهوری اسلامی برای اجرای قوانین اسلام با مشکلات متعددی روبرو است که حداقل اجرای احکام را در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دچار وقفه کرده و یا حداقل به تأخیر می اندازد.
دشمنان اسلام با ایجاد انواع مشکلات برای دولت اسلامی از قبیل، جنگ، تحریم، بحران های سیاسی بین المللی تبلیغات سوء، اسلام هراسی در میان مردم و دولتهای دیگر و … مانع اجرایی شدن برخی احکام و در نتیجه کارآمد شدن حکومت دینی شدند.
همچنین عدم ایجاد برخی از ظرفیت های لازم در بعضی از حوزه های اقتصادی، بانکداری، اداری، فرهنگی و… - که اکثراً میراث حکومت های سکولار و مستبد پیشین است و اصلاح آن به زمان زیادی نیاز دارد- تأثیر به سزایی داشته است.
البته حکومت اسلامی ایران به سمت اجرای هر چه بهتر قوانین اسلامی در حرکت است و در مسیر اجرایی کردن آن مشکلات پیچیده و متعددی را به لطف خدا و عنایات امام زمان (عج) از سر گذرانیده است. اما به هر حال با ایجاد ظرفیت های لازم و نیز گذشت زمان هر چند که مانند حکومت معصومان علیهم السلام نخواهد شد و هیچ یک از مسئولان و رهبران انقلاب نیز چنین ادعائی ندارند، اما به هر حال به آن سو حرکت خواهد کرد و پر واضح است که خداوند متعال و ائمه هدی علیهم السلام، راضی به کنار گذاشتن همه احکام دین به بهانه عدم اجرای کامل آنها نخواهند بود.

منبع:

- مستدرك الوسائل، ج 17، ص 315

فضیلت شیعیان درزمان غیبت

امام صادق عليه‏ السلام: اَقْرَبُ ما يَكُونُ الْعِبادُ اِلَى اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ وَاَرْضى ما يَكُونُ عَنْهُمْ، اِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللّه‏ِ،فَلَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ، وَلَمْ يَعْلَمُوا بِمَكانِهِ، وَهُمْ فى ذلِكَ يَعْلَمُونَ اَنَّهَ لَمْ تَبْطُلْ حُجَّةُ اللّه‏ِ،فَعِنْدَها فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ كُلَّ صَباحٍ وَ مَسآءٍ؛

امام صادق عليه‏ السلام: نزديك‏ترين حالت بندگان به خدا وبیشترین زمانی که خداوند ازایشان خشنود است هنگامى است كه حجّت خدا در ميان آنها نباشد و براى آنها ظاهر نشود و آنها محـل او را ندانند. ولى در عين حال معتقد باشند كه حجّت خدا باقی است،پس در اين زمان شب و روز متوقع  فرج (ودرانتظارآن) باشید.

منبع:

بحارالأنوار : ج 52 ، ص147

این کار را بکن دست به هر چی بزنی طلا میشه

ما به تجربه دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها راضی بوده اند ، دست به هرچه زده اند طلا شده و همچنین دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند ، حالا به هر دری که میزنند کارشان درست نمیشود. بعد پیش ما می آیند و می پرسند:« چرا ما هرکاری میکنیم ، کارمان اصلاح نمی شود؟» خبر هم ندارند که به خاطر این است که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند.

امکان دارد که پدر و مادر در زمان حیات از فرزندشان راضی باشند، ولی حالا که مرده‌اند ناراضی‌اند که چرا یادشان نمی‌کنند. قدیم چه قدر مردم در ماه رجب و شعبان برای پدر و مادرهایشان ختم قرآن می‌داده‌اند. من یادم هست هفتاد سال پیش، کنار چهار راه مولوی کسی داد می‌زد؛ «خیر مرده‌ها» مردم هم یک کیلو سیب می‌خریدند و خیرات می‌دادند. پس برای پدر و مادرهایتان ختم قرآن بکنید، سر قبرشان بروید، قرآن برایشان بخوانید و کار خیر برایشان بکنید. در روایت آمده است که «ارواح مؤمنین شب‌های جمعه به پشت بام خانه‌ها می‌آیند و می‌گویند: آن لقمه‌ای که جلوی سگ‌هایتان می‌اندازید، خیر ما کنید!»

منبع:

[ از فرمایشات آیت الله مجتهدی تهرانی-ره، در محضر استاد، ص 30-نشریه موعظه خوبان ]

 

برادرم در اتاقی شهید شد که در آن آرزوی شهادت می‌کرد

شهید رضا آجودانی وقتی به شهادت رسید، 15 سال بیشتر نداشت. اما پدرش دیده بود رضا در اتاق بالای منزلشان نوار نوحه می‌گذارد و زیاد گریه می‌کند. گریه‌ها که ادامه می‌یابد…

شهید رضا آجودانی وقتی به شهادت رسید، 15 سال بیشتر نداشت. اما پدرش دیده بود رضا در اتاق بالای منزلشان نوار نوحه می‌گذارد و زیاد گریه می‌کند. گریه‌ها که ادامه می‌یابد، از پسرش می‌پرسد: «گریه‌های نوجوانی مثل تو برای چه می‌تواند باشد؟» رضا هم در جواب می‌گوید: «از شوق شهادت». شهید رضا آجودانی متولد 1346 بود و سال 61 به شهادت رسید. او سال‌های اندکی در این کره خاکی زندگی کرد، اما گوهری را در زندگی یافته بود که هرگز او را به دو روز دنیای فانی شیفته نکرد. گفت‌وگوی ما با اشرف آجودانی خواهر بزرگ‌تر شهید را پیش رو دارید.
آقا رضا چطور بچه‌ای بود که از سن کم به شهادت عشق می‌ورزید؟
به نظر من ذات این بچه‌ها خوب بود که از سن کم عاشق خدا می‌شدند و بهترین راه رسیدن به خدا را هم در شهادت می‌دیدند. رضا یک بچه جنوب‌شهری قوی‌بنیه‌ای بود که سر سفره پدر و مادرمان حلال خورد و حلال فکر کرد و عاقبت خونش را در مسیر انقلاب اسلامی حلال کرد. یعنی خودش خواست که خونش در این مسیر ریخته شود. رضا آجودانی یک نوجوان کم‌سن و سال و معمولی بود، اما انقلاب امام خمینی ذات پاک آنها را تقویت کرد، بارور کرد و خیلی زود میوه وجودشان رسید. رضای ما وقتی که 13، 14 سال داشت از شوق شهادت شب‌ها تنها در اتاقش گریه می‌کرد.
با سن کمش چطور راهی جبهه شد؟
شناسنامه‌اش را دستکاری کرده بود. از طرفی هیکل نسبتاً درشتی هم داشت و نگاهش که می‌کردی فکر می‌کردی 20 ساله است. چون جرئت و جسارت زیادی داشت، قبول کرده بودند به جبهه برود و چند بار هم رفت و آمد تا اینکه به شهادت رسید.
در آن سن و سال قاعدتاً درسش را نیمه‌کاره رها کرده بود؟
بله، درسش را رها کرد تا نگذارد حتی یک وجب از خاک کشورمان دست دشمن بماند. اتفاقاً درس آقا رضا خیلی خوب بود. دوست داشت مهندس شود و با نمرات خوبی که داشت، مطمئن بودیم از نظر تحصیلی موفق می‌شود. اما خب مهندس کوچک ما رفت و به شهادت رسید.
پدر و مادرتان مخالف رفتن او به جبهه در سن نوجوانی نبودند؟
خب، آنها از اینکه بلایی سر رضا بیاید، می‌ترسیدند ولی خودش اصرار داشت که به جبهه برود. یکبار پدرم صدای گریه‌های رضا را از اتاقش می‌شنود. می‌رود و می‌پرسد: پسرم تو با این سن کم چه دردی داری که اینطور گریه می‌کنی؟ رضا هم می‌گوید: دوست دارم شهید شوم و از شوق شهادت گریه می‌کنم. وقتی یک نفر اینطور عاشق یک راه می‌شود، نمی‌شود جلویش را گرفت. خصوصاً که راهش حق باشد.
از نحوه شهادتش بگویید.
سال 61 و در منطقه سومار یک خمپاره کنار برادرم اصابت می‌کند و تنش را سوراخ سوراخ می‌کند. او را به سردخانه می‌برند و بعد از 24 ساعت متوجه می‌شوند زنده است. بعد به بیمارستانی در شیراز منتقل می‌شود. رضا را بعد از مدتی به خانه می‌آورند. وقتی من او را دیدم، در بدنش جای سالم نداشت. توی سرش هم چند ترکش جا مانده بود. رضا تا مرا دید بلند شد و روبوسی کرد. گفت: «چند قدم مانده به بهشت!» بعد چون هوس مرغ کرده بود، به مادرم گفت:« برایم مرغ درست کن از بس در جبهه کنسرو بادمجان خورده‌ام قیافه‌ام شبیه بادمجان شده است، مادرم چلومرغ درست کرد و رضا خورد. همین حین داشت تلویزیون نگاه می‌کرد. یکهو گفت نمی‌خواهم تلویزیون ببینم. ما آن را از اتاق خارج کردیم. اما ناگهان رضا داد زد: «تا بهشت یک قدم مانده کمکم کنید. حضرت علی اصغر(ع)، حضرت علی اکبر(ع)، حضرت قاسم(ع) کمکم کنید.» بعد در بغل مادرم جان داد و به شهادت رسید. او در همان اتاقی به شهادت رسید که خیلی از شب‌ها تنهایی در آنجا عزاداری و گریه می‌کرد.

منبع:

روزنامه جوان /  فریده موسوی

سخاوت و بخشندگی امام موسی کاظم(ع)

سخاوت و بخشندگی یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های امام موسی کاظم(ع) است که در بسیاری از موارد زندگی می‌توان آن را مشاهده کرد.
امام موسی کاظم(علیه السلام) به دنیا به چشم هدف نمی‌نگریستند و اگر مالی فراهم می‌آوردند، دوست داشتند با آن خدمتی انجام دهند و روح پریشان افسرده‌ای را آرامش بخشد و گرسنه‌ای را سیر کنند و برهنه‌ای را بپوشانند.

محمدبن‌عبدالله بکری می‌گوید: از جهت مالی سخت درمانده شده بودم و برای آنکه پولی قرض کنم وارد مدینه شدم، اما هر چه این در و آن در زدم نتیجه نگرفتم و بسیار خسته شدم. با خود گفتم خدمت حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر -درود خدا بر او- بروم و از روزگار خویش نزد آن بزرگ شکایت کنم.

پرسان پرسان ایشان را در مزرعه‌ای در یکی از روستاهای اطراف مدینه سرگرم کار یافتم. امام برای پذیرایی از من نزدم آمدند و با من غذا میل فرمودند، پس از صرف غذا پرسیدند: با من کاری داشتی؟ ماجرا را برایشان عرض کردم، امام برخاستند و به اتاقی در کنار مزرعه رفتند و بازگشتند و با خود سیصد دینار طلا (سکه) آوردند و به من دادند و من بر مرکب خود و بر مرکب مراد سوار شدم و بازگشتم.

عیسی بن محمد که سنش به نود رسیده بود، می گوید: یک‌سال خربزه و خیار و کدو کاشته بودم، هنگام چیدن نزدیک می‌شد که ملخ تمام محصول را از بین برد و من یکصد و بیست دینار خسارت دیدم.

در همین ایام، حضرت امام کاظم علیه السلام، (که گویی مراقب احوال یکایک ما شیعیان می‌بودند) یک‌روز نزد من آمدند و سلام کردند و حالم را پرسیدند، عرض کردم: ملخ همه کشت مرا از بین برد.

پرسیدند:چقدر خسارت دیده‌ای؟گفتم: با پول شترها صد و بیست دینار.

امام علیه السلام یکصد و پنجاه دینار به من دادند.عرض کردم:شما که وجود با برکتی هستید به مزرعه من تشریف بیاورید و دعا کنید.

امام آمدند و دعا کردند و فرمودند:

از پیامبر روایت شده است که: به باقیمانده‌های ملک و مالی که به آن لطمه وارد آمده است، بچسبید.من همان زمین را آب دادم و خدا به آن برکت داد و چندان محصول آورد که به ده هزار فروختم.

منبع:

11:30 - 02 ارديبهشت 1396 - 2017 April 22

 

آخرین خواسته شهید «ابراهیم هادی» از خانواده



خواهر شهید هادی در سالگرد تولد شهید ابراهیم هادی ماجرای آخرین خواسته شهید «ابراهیم هادی» از خانواده اش را بیان کرد.
، زهره هادی خواهر شهید ابراهیم هادی در مراسم سالگرد تولد برادرش که با حضور جمعی از خانواده شهدا, ایثارگران و عموم مردم در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) برگزار شد, طی سخنانی با بیان اینکه زندگی با ابراهیم زندگی سرشار از شیرینی و لحظات عالی بود, گفت: ابراهیم بسیار مهمان نواز بود و هر برنامه ای که مد نظر داشت، علاقه‌مند بود تا آن مراسم را در بین دوستان و اقوام باشد و همیشه به این برنامه ها اهتمام داشت.

خواهر شهید ابراهیم هادی ادامه داد: ابراهیم قبل از رفتن  به جبهه یک خودسازی عالی داشت و ما  شاهد و ناظر این آمادگی بودیم و این خودسازی یک شبه ایجاد نشده بود بلکه او از سالها این آمادگی را به خود داده بود.ابراهیم همیشه می‌گفت:«اول باید خودمان را بسازیم و آنچه مد رضای خدا است برای خدا خرج کنیم.» یادم می آید یک روزهایی ابراهیم دیر وقت به منزل می‌آمد و خیلی خسته بود اما تا صبح نمی خوابید تا مبادا نماز صبحش قضا نشود و  همچنین برای نماز جماعتش یک برنامه خاصی مد نظر قرار داده بود.

وی  افزود: ابراهیم همیشه روی زمین می خوابید و من که چندین بار این موضوع را می‌دیدیم به ابراهیم می‌گفتم:« برای چه روی زمین می‌خوابی؟» اما ابراهیم می‌گفت:« این بدن باید به زمین و رمای آن عادت کند» و من بعد از شهادتش منظور او را فهمیدم. 

خواهر شهید هادی در خصوص آخرین دیدارش با برادش گفت: ابراهیم در دیدار آخر که از ما خداحافظی کرد با همان تیپ جبهه ای به ما گفت: «فقط یک دعا کنید من برنگردم» من گفتم چرا؟ گفت:«من هنوز دین خود را به اسلام و رهبر و مردم ادا نکردم. دعا کنید برنگردم و یک وجب از خاک اینجا نداشته باشم و مثل مادرم حضرت زهرا(س) گمنام بمانم.» و همانطور هم شد. ابراهیم ارادت خاصی نسبت به حضرت زهرا(س) داشت و بیشتر خواسته هایش را از حضرت زهرا(س) می گرفت. ابراهیم 25 سال از زندگی اش را بسیار با برکت گذراند. امروز اگر می گویند ابراهیم مطرح شده است این دست ما نیست زیرا اگر کار برای رضای خدا باشد خدا انسان را برجسته می کند و عزت می بخشد.

وی در ادامه اظهار کرد: امروز تاریخ مرور شده است. اگر خوابی هستیم که بچه های دفاع مقدس  را نشناختیم اکنون می‌توانیم بچه های مدافع حرم را بشناسیم. اینها رفتند تا راه را به ما نشان بدهند. آن زمان گفتند ابراهیم ها رفتند تا ما آسوده زندگی کنیم و بهترین زندگی را داشته باشیم ولی خون بهای شهدا این نیست چرا که به خانواده های مدافع حرم می‌گویند شما هزینه می گیرند و فرزندانتان را به سوریه می فرستید؟ چرا خانواده های شهدا را دل خون می کنید. آنها برای رضای خدا همه چیز خود گدشتند و جان خود را دادند. تاریخ ورق می‌خورد و ما از قافله جا مانده ایم و باید بیدار شویم و ادامه دهنده  راه شهدا باشیم و هدف شهدا را دنبال کنیم.

منبع:

اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۲

 

آيا در قيامت اعضاي بدن شهادت مي ‏دهند؟


آياتي در قرآن مجيد هست كه دلالت دارد در قيامت برخي اعضاي بدن سخن مي‏ گويند و عليه خود انسان شهادت مي‏ دهند. از جمله اين آيه كه مي ‏فرمايد: «اليوم نختم علي افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون»(1)؛ امروز بر دهان‏هاي آنان مهر مي ‏زنيم و دست‏هاي آنان با ما سخن مي ‏گويند و پاهاي آنها به آنچه كرده ‏اند، گواهي مي‏ دهند.
البته نه تنها اعضا و جوارح بلكه زمين زير پاي ما نيز حمل شهادت مي كند و روز قيامت نيز اداي شهادت مي نمايد.(2)
آري، همان قدرتي كه الان به اين زبان توانايي حرف زدن داده است ، در روز قيامت به دست و پا و گوش ما نيز توانايي حرف زدن خواهد داد .(3)
نكته ي جالبي كه در آيه ي 65 سوره يس مشاهده مي شود اين است كه در روز قيامت بر زبان هايي كه در دنيا قدرت تكلم داشته اند ، مهر زده مي شود و نمي توانند حرف بزنند ، اما در عوض در آخرت به تمام اعضاي بدن كه در دنيا نمي توانستند حرف بزنند ، قدرت تكلّم داده مي شود.(4)

منبع:
1. سوره يس، آيه 65.
2. سوره زلزال،آيات 1-4
3. سوره فصّلت ،آيه20
4. سوره نور ، آيه 24

امشب را هم سر کردم


اگـر امـشب هم از حوالی دلم گذشتـی،
آهسته رد شو
غم را با هزار بدبختی خوابانده ام…


منبع :

یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 19:53

1 2 4 5